Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
crypianalysis
U
پنهان کاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
disguised underemployment
U
کم کاری پنهان
To do something on the sly (in secret).
U
کاری را پنهان انجام دادن
cover one's tracks
<idiom>
U
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
Other Matches
hitting
U
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
U
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit
U
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
cryptical
U
پنهان
jackes
U
پنهان
benined the curtain
U
پنهان
hidden line
U
خط پنهان
latent
U
پنهان
occult
U
پنهان
perdu
U
پنهان
perdu or due
U
پنهان
perdue
U
پنهان
delitescent
U
پنهان
abstruse
U
پنهان
ram cache
U
RA پنهان
backdoor
U
پنهان
hugger mugger
U
پنهان
cryptic
U
پنهان
veiled
U
پنهان
cryptically
U
پنهان
shadow
U
پنهان کردن
to absent oneself
U
پنهان شدن
concealment
U
پنهان بودن
disguise
U
پنهان کردن
caches
U
پنهان کردن
shadowed
U
پنهان کردن
disguises
U
پنهان کردن
shadowing
U
پنهان کردن
shadows
U
پنهان کردن
cache
U
پنهان کردن
disguising
U
پنهان کردن
by end
U
قصد پنهان
disguised
U
پنهان کردن
hidden codes
U
کدهای پنهان
hickok belt
U
پنهان شدن
Just between you and me. . .
U
از شما چه پنهان …
mask
U
پنهان کردن
masks
U
پنهان کردن
cover up
<idiom>
U
پنهان کاربدواشتباه
under cover
<idiom>
U
پنهان شدن
eloign
U
پنهان کردن
sweep under the rug
<idiom>
U
پنهان کردن
conceal
U
پنهان کردن
lay low
<idiom>
U
پنهان کردن
furtive
U
پنهان نهانی
cover
U
پنهان کردن
coverings
U
پنهان کردن
covers
U
پنهان کردن
to be in hiding
U
پنهان بودن
to be in hiding
U
پنهان ماندن
cryptography
U
پنهان شناسی
to keep dark
U
پنهان ماندن
to lie hid
U
پنهان ماندن
disguised unemployment
U
بیکاری پنهان
encrypt
U
پنهان کردن
secretion
U
پنهان سازی
conceals
U
پنهان کردن
cloaking
U
پنهان کردن
cloaks
U
پنهان کردن
memory cache
U
حافظه پنهان
latescent
U
پنهان شونده
booby-traps
U
پنهان تله
codes
U
رمزهای پنهان
concealed
U
پنهان شده
booby-trapping
U
پنهان تله
booby-trapped
U
پنهان تله
booby-trap
U
پنهان تله
booby trap
U
پنهان تله
insconce
U
پنهان شدن
obreption
U
پنهان روی
secreting
U
پنهان کردن
secretes
U
پنهان کردن
secrete
U
پنهان کردن
cloaked
U
پنهان کردن
cloak
U
پنهان کردن
fudges
U
پنهان شدن
surreptitious
U
پنهان محرمانه
fudged
U
پنهان شدن
fudge
U
پنهان شدن
abscond
U
پنهان شدن
absconded
U
پنهان شدن
absconding
U
پنهان شدن
closet
U
پنهان کردن
closeted
U
پنهان کردن
closeting
U
پنهان کردن
closets
U
پنهان کردن
burrow
U
پنهان شدن
burrowed
U
پنهان شدن
burrowing
U
پنهان شدن
burrows
U
پنهان شدن
absconds
U
پنهان شدن
hidden line removal
U
حذف خط پنهان
hidden objects
U
اشیاء پنهان
i hid my self
U
را پنهان کردم
hidden surface
U
سطح پنهان
inapparent
U
ناپیدا پنهان
hidden unemployment
U
بیکاری پنهان
hidden
U
پنهان کرده
hideousness
U
پنهان بودن
dissimulating
U
پنهان کردن
dissimulates
U
پنهان کردن
dissimulated
U
پنهان کردن
dissimulate
U
پنهان کردن
hidden inflation
U
تورم پنهان
fudging
U
پنهان شدن
secreted
U
پنهان کردن
hides
U
پنهان شدن
hides
U
پنهان کردن
hide
U
پنهان شدن
hidden file
U
فایل پنهان
hide
U
پنهان کردن
concealable
U
پنهان کردنی
let it all hang out
<idiom>
U
پنهان نکردن چیزی
booby trap
U
با پنهان تله مجهزکردن
the criminals' lair
U
پنهان گاه جنایتکاران
keep under one's hat
<idiom>
U
پنهان نگاه داشتن
they took refuge in a cave
U
در غاری پنهان شدند
murder will out
U
خون نا حق پنهان نمینماند
pocket
U
درجیب پنهان کردن
booby-trap
U
با پنهان تله مجهزکردن
booby-trapped
U
با پنهان تله مجهزکردن
veils
U
مستوریا پنهان کردن
veil
U
مستوریا پنهان کردن
obstructor
U
پوشاننده پنهان کننده
booby-trapping
U
با پنهان تله مجهزکردن
occultly
U
بطور پوشیده یا پنهان
booby-traps
U
با پنهان تله مجهزکردن
latent electronic image
U
تصویر الکتریکی پنهان
inconcealable
U
غیرقابل پنهان کردن
embeds
U
درزمین پنهان کردن
embed
U
درزمین پنهان کردن
to lie or keep close
U
پنهان بردن یاماندن
to keep secret
U
پنهان داشتن راز
darkle
U
در تاریکی پنهان شدن
secretive
U
سری پنهان کار
pockets
U
درجیب پنهان کردن
concealment
U
پنهان کردن پوشاندن
ironies
U
مسخره پنهان سازی
occult
U
از نظر پنهان کردن
hidden information
U
اطلاعات پنهان کرده
irony
U
مسخره پنهان سازی
becloud
U
زیر ابر پنهان کردن
camouflaging
U
پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages
U
پنهان کردن وسایل جنگی
hidden
U
پنهان کرده شده پوشیده
to ballot for
U
بارای پنهان انتخاب کردن
hickok belt
U
مخفی شدن پنهان کردن
camouflage
U
پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged
U
پنهان کردن وسایل جنگی
mask
U
ماسک زدن پنهان کردن
masks
U
ماسک زدن پنهان کردن
software encryption
U
پنهان کردن نرم افزاری
to go underground
U
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
to go into hiding
U
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
to hide one's head
U
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
He tried to conceal the facts.
U
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
ensconces
U
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
gloss over
<idiom>
U
پنهان کردن ،خوب جلوه دادن
ensconced
U
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
I stayed in concealment until the danger passed.
U
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
right out
<idiom>
U
به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
ensconce
U
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconcing
U
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
cache
U
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
caches
U
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cache memory
U
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
stalking horse
U
اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است
conceals
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
There is more to it than meets the eye.
U
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
hidden
U
فرمول ریاضی که خط وط پنهان را از تصویر دو بعدی شی D پاک میکند
oubiette
U
زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
conceal
U
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
drilling pattern
U
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
reveal
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
stoaway
U
کسیکه خودرادرکشتی پنهان میکندکه پول از او نگیرندتاکشتی راه بیفتد
retention
U
زمانی که تصویرتلویزیون پس ازنمایش دادن پنهان میشود,.به علت فسفرمقاوم
reveals
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
pompeian
U
وابسته به شهر ایتالیایی که زیر خاکسترهای اتش نشانی پنهان است
bran pie
U
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
synchronous
U
سیستم پنهان ثانویه سریع در بسیاری از کامپیوترها که از نقط ه پردازنده pentium استفاده میکند
scratchpad
U
حافظه پنهان برای بافر کردن داده ارسالی بین پردازنده سریع و وسیله ورودی / خروجی کند.
mosaics
U
موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery
U
سرب کاری کارخانه سرب کاری
What soberness conceals drunkenness reveals.
<proverb>
U
آنچه هشیار پنهان مى کند,بوقت مستى همه بر ملا کند .
pipeline
U
حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند
pipelines
U
حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند
mum's the word
U
این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com