Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
print
U
پس از اتمام کار جاری
printed
U
پس از اتمام کار جاری
prints
U
پس از اتمام کار جاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drivel
U
اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services
U
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
plaiting
U
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
current cost accounting
حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
supplementation
U
اتمام
finalization
U
اتمام
compietion
U
اتمام
fulfilment
U
اتمام
accomplishment
U
اتمام
completion
U
اتمام
ultimatums
U
اتمام حجت
phase-out
U
اتمام یک سری
ultimatum
U
اتمام حجت
last word
U
اتمام حجت
to phase out something
U
اتمام یک سری
completion code
U
رمز اتمام
ultimata
U
اتمام حجت
exhaust bin level
U
اتمام موجودی
elvis has left the building
<idiom>
U
[نمایش به اتمام رسیده]
hole in one
U
اتمام یک بخش با یک ضربه
sockdolager
U
اتمام حجت جواب
sockdologer
U
اتمام حجت جواب
to be over something
U
به اتمام رساندن چیزی
Is that your final word ?
U
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
drop by the wayside
<idiom>
U
قبل از اتمام کار ،ویران شدن
shed
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
return
U
آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returned
U
آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
engineered performance
U
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
returning
U
آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
returns
U
آدرس مراجعه شده پس از اتمام تابع فراخوانی
materials
U
مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
material
U
مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
overhead
U
مقدار پردازش مورد نیازبرای اتمام یک کار معین بالاسری
permanent structures
U
به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
move of pattern
U
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
cleco fastener
U
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
ends
U
توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
end
U
توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ended
U
توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
goals
U
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goal
U
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
parent program
U
در حین اجرا. مراحل اصلی که به برنامه پدر بر می گردد پس از اتمام کار برنامه فرزند
gushing
U
جاری
currents
U
جاری
current cell
U
سل جاری
interfluent
U
در هم جاری
pourer
U
جاری
interfluous
U
در هم جاری
actuals
U
جاری
groovy
U
جاری
running water
U
اب جاری
sister in law
U
جاری
sluicy
U
جاری
present-day
U
جاری
current
U
جاری
running
U
جاری
volant
U
جاری
going
U
جاری
current expenditure
U
هزینه جاری
current cell indicator
U
نشانگر سل جاری
current date
U
تاریخ جاری
trilled
U
جاری شدن
callendar year
U
سال جاری
current liability
U
بدهی جاری
current liabilities
U
بدهیهای جاری
current liabilites
U
بدهیهای جاری
trill
U
جاری شدن
trills
U
جاری شدن
current budget
U
بودجه جاری
current income
U
درامد جاری
current files
U
پروندههای جاری
bank overdraft
U
حساب جاری
current instruction
U
دستورالعمل جاری
currently
U
بطور جاری
current assets
U
دارائیهای جاری
routines
U
روش جاری
routine
U
خط مشی جاری
routine
U
روش جاری
routinely
U
خط مشی جاری
current asset
U
دارایی جاری
routines
U
خط مشی جاری
current accounts
U
حساب جاری
current account
U
حساب جاری
circulating asset
U
دارایی جاری
account cuurent
U
حساب جاری
competitive price
U
قیمت جاری
standing orders
U
دستور جاری
checking account
U
حساب جاری
standing order
U
دستور جاری
current assets
U
دارایی جاری
checking accounts
U
حساب جاری
routinely
U
روش جاری
current liability
U
بدهیهای جاری
current
U
جاری و روان
During (in)the current year.
U
درسال جاری
flowed
U
جاری شدن
yeild
U
جاری شدن
working capacity
U
سرمایه جاری
tidal volume
U
حجم جاری
yield
U
جاری شدن
yielded
U
جاری شدن
yields
U
جاری شدن
standing
U
روش جاری
rules of procedure
U
روش جاری
The regulations in force .
U
مقررات جاری
Blood was running .
U
خون جاری شد
currents
U
جاری و روان
AC
U
حساب جاری
flow
U
جاری شدن
flows
U
جاری شدن
present income
U
درامد جاری
present consumption
U
مصرف جاری
liquid limit
U
حد جاری شدن
yeild point
U
حد جاری شدن
excurrent
U
جاری شونده
electrodynamics
U
الکترسیته جاری
demand deposit
U
سپرده جاری
current yield
U
بازده جاری
current ratio
U
نسبت جاری
current price
U
قیمت جاری
current loop
U
حلقه جاری
oozing
U
جریان جاری
oozes
U
جریان جاری
perfuse
U
جاری ساختن
oozed
U
جریان جاری
ooze
U
جریان جاری
disembogue
U
جاری شدن
circumfluent
U
جاری شونده دراطراف
daily routine
U
عادت جاری روزانه
pronounce the formula of a specified
U
صیغه جاری کردن
balance on current account
U
مانده حساب جاری
current rate of growth
U
نزخ رشد جاری
standing operating procedures
U
روش جاری عملیاتی
standing operating procedures
U
روش جاری مخابرات
current account balance
U
تراز حساب جاری
the th inst
U
پنجم بماه جاری
pass book
U
دفتر حساب جاری
pour point
U
نقطه جاری شدن
current directory
U
دایرکتوری جاری یا فعلی
passbook
U
دفتر حساب جاری
payment on open account
U
پرداخت در حساب جاری
at the current rate of exchange
U
به نرخ مبادله جاری
at the current rate of exchange
U
به نرخ جاری ارز
snivelling
U
ازبینی جاری شدن
poured
U
جاری شدن یا ساختن
pouring
U
افشاندن جاری شدن
pouring
U
جاری شدن یا ساختن
pours
U
افشاندن جاری شدن
pours
U
جاری شدن یا ساختن
instant
U
مربوط به ماه جاری
instants
U
مربوط به ماه جاری
bleeds
U
خون جاری شدن از
poured
U
افشاندن جاری شدن
pour
U
جاری شدن یا ساختن
snivelled
U
ازبینی جاری شدن
sniveling
U
ازبینی جاری شدن
sniveled
U
ازبینی جاری شدن
snivel
U
ازبینی جاری شدن
blood
U
خون جاری کردن
tapping
U
از شیر اب جاری کردن
tap
U
از شیر اب جاری کردن
snivels
U
ازبینی جاری شدن
bleed
U
خون جاری شدن از
checking account
U
حساب جاری بانکی
flowed
U
جریان جاری کردن
flows
U
جریان جاری کردن
active a ccount
U
حساب متحرک یا جاری
outflows
U
به بیرون جاری شدن
jetting
U
مانندفواره جاری کردن
jetted
U
مانندفواره جاری کردن
outflow
U
به بیرون جاری شدن
circulate
U
جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
jets
U
مانندفواره جاری کردن
jet
U
مانندفواره جاری کردن
flux
U
جاری شدن گداختن
pour
U
افشاندن جاری شدن
tapped
U
از شیر اب جاری کردن
checking accounts
U
حساب جاری بانکی
flow
U
جریان جاری کردن
hangup
U
توقف ناگهانی برنامه جاری
emanates
U
جاری شدن تجلی کردن
profluent
U
جاری بمقدار زیاد ساری
routines
U
جریان عادی عادت جاری
newsreel
U
فیلم اخبار جاری روز
newsreels
U
فیلم اخبار جاری روز
Applicants flooded in.
U
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
flow
U
جاری بودن روان شدن
flows
U
جاری بودن روان شدن
winterbourne
U
رودی که در زمستان جاری میشود
flowed
U
جاری بودن روان شدن
rules of procedure
U
قوانین مربوط به روش جاری
emanated
U
جاری شدن تجلی کردن
emanate
U
جاری شدن تجلی کردن
routinely
U
جریان عادی عادت جاری
emanating
U
جاری شدن تجلی کردن
routine
U
جریان عادی عادت جاری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com