English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
watch man U پاسبان مراقب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
constables U پاسبان
police U پاسبان
policeman U پاسبان
cops U پاسبان
cop U پاسبان
police officer U پاسبان
police officers U پاسبان
gendarme U پاسبان
gendarmes U پاسبان
policemen U پاسبان
policed U پاسبان
polices U پاسبان
custos U پاسبان
custodier U پاسبان
bobbies U پاسبان
bobby U پاسبان
constable U پاسبان
peon U پاسبان
robert U پاسبان
death watch U پاسبان مرده
picket guard U پاسبان اردوگاه
coast guardsman U پاسبان دریاکنار
sepoy U پاسبان محلی
the policeman watched him U پاسبان اورامیپائید
night watch U پاسبان شب گزمه
watchdogs U سگ پاسبان نگهبان
castle ward U پاسبان دژیاقلعه
watchdog U سگ پاسبان نگهبان
game keep U پاسبان شکار
sbirro U پاسبان ایتالیایی
nightsticks U باتوم پاسبان
guard U پاسبان مستحفظ
guarding U پاسبان مستحفظ
guards U پاسبان مستحفظ
truncheon U چوب پاسبان
truncheons U چوب پاسبان
hayward U پاسبان حصارهاوپرچین ها
nightstick U باتوم پاسبان
filth [British E] U پاسبان [اصطلاح روزمره]
rozzer [British E] U پاسبان [اصطلاح روزمره]
cop U پاسبان [اصطلاح روزمره]
A posse of police officers and soldiers U یک دسته از پاسبان و سرباز
doberman pinscher U سگ پاسبان المانی متوسط الجثه
johnny U جوان ژیگولو و خوشگذران پاسبان
pig [American E] U پاسبان [اصطلاح تحقیر آمیز]
cerberus U سگ سه سری که پاسبان دوزخ بوده مستحفظ
The Watchmans sleep is the thiefs lantern . <proverb> U چراغ دزد خواب پاسبان است .
death watch U پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
quivive U مراقب
watch ful U مراقب
surveillant U مراقب
care giver U مراقب
vigilantes U مراقب
alerts U مراقب
wide awake U مراقب
wide-awake U مراقب
lookout U مراقب
lookouts U مراقب
alert U مراقب
alerted U مراقب
vigilante U مراقب
observers U مراقب
observer U مراقب
attended U با مراقب
observant U مراقب
vigilant U مراقب
watcher U مراقب
watchers U مراقب
oper eyed U مراقب
copper [police officer] U پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
billy U چوبدستی باطوم یاچوب قانون پاسبان یار
billies U چوبدستی باطوم یاچوب قانون پاسبان یار
see after مراقب بودن
look after مراقب بودن
onlooker U مراقب تماشاگر
look out <idiom> U مراقب بودن
onlookers U مراقب تماشاگر
watch it <idiom> U مراقب باش
attended operation U عملکرد با مراقب
i was on the watch for it U مراقب ان بودم
watchful U موافب مراقب
watchmen U پاسدار مراقب
watchman U پاسدار مراقب
automatic controller U مراقب خودکار
watchfulness U مراقب پاسدار
tenty U مراقب موافب
to keep a look U مراقب بودن
to keep watch U مراقب بودن
unattended operation U عملکرد بی مراقب
unattended operation U عملکردبی مراقب
scrutator U مراقب موشکاف
watch out U مراقب بودن
hesperides U نام حوریهای دریایی که پاسبان باغ سیبهای زربودند
attend to someone <idiom> U مراقب کسی بودن
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
pinch pennies <idiom> U مراقب پوست خودبودن
watch one's time U مراقب فرصت بودن
look after someone <idiom> U مراقب کسی بودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
to take care of somebody [something] U مراقب کسی [چیزی] بودن
minds U تذکر دادن مراقب بودن
minding U تذکر دادن مراقب بودن
synchronizing limiter U لامپ مراقب همزمان سازی
looked U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
to be on one's track U مراقب حال کسی بودن
looks U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
mind U تذکر دادن مراقب بودن
Keep an eye on the children. U چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> U بادقت مراقب اطراف بودن
look U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
take care of <idiom> U مراقب چیزی یا کسی بودن
cordon U یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
cordons U یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
watch/mind one's P's and Q's <idiom> U مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
To be all eyes. To watch like a hawk. U چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
centers U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
duenna U زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
administrators U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrator U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
maintenance U مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
to walk on eggshells <idiom> U در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
escort aircraft U هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com