English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4375 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dip the eye U وصل کردن چشمی طنابهابهم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
emulating U هم چشمی کردن با
vies U هم چشمی کردن
emulates U هم چشمی کردن با
emulated U هم چشمی کردن با
emulate U هم چشمی کردن با
vie U هم چشمی کردن
vied U هم چشمی کردن
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
rivalling U هم چشمی
eye U چشمی
uniocular U یک چشمی
rivaled U هم چشمی
rivals U هم چشمی
eyepiece U چشمی
eying U چشمی
eyepieces U چشمی
monocular U یک چشمی
eyeing U چشمی
rivalled U هم چشمی
rivalship U هم چشمی
rivaling U هم چشمی
eyes U چشمی
ophtalmic U چشمی
ocular U چشمی
competition U هم چشمی
competitions U هم چشمی
emulation U هم چشمی
becket U چشمی
rival U هم چشمی
monocular deprivation U محرومیت یک چشمی
eye splice U پیوند چشمی
sight check U مقابله چشمی
monocular vision U بینایی یک چشمی
rivalled U هم چشمی کننده
all eyes U چهار چشمی
optic U چشمی بصری
bridle U بند چشمی
eye U چشمی طناب
soft eye U چشمی ساده
rivaled U هم چشمی کننده
entoptic U درون چشمی
rival U هم چشمی کننده
bullring U چشمی سینه
vier U هم چشمی کننده
metascope U دوربین تک چشمی
bullrings U چشمی سینه
bollard eye U چشمی موت
rivaling U هم چشمی کننده
half-glasses عینک یک چشمی
binocular deprivation U محرومیت دو چشمی
penuriousness U تنگ چشمی
bridled U بند چشمی
three eyed union plate U صفحه سه چشمی
monocle U عینک یک چشمی
rivals U هم چشمی کننده
eying U چشمی طناب
thoroughfoot U اتصال چشمی
eyepieces U عدسی چشمی
flemish eye U چشمی بافته
ocular lens U عدسی چشمی
hawse pipe U چشمی لنگر
eyes of the ship U چشمی ناو
eyepiece U عدسی چشمی
monocles U عینک یک چشمی
emolously U از روی هم چشمی
emulative U هم چشمی کننده
bridles U بند چشمی
eyeing U چشمی طناب
thimble U چشمی فلزی
emulously U ازروی هم چشمی
bridling U بند چشمی
thimble eye U چشمی فلزی
thimbles U چشمی فلزی
eyes U چشمی طناب
rivalling U هم چشمی کننده
emulous U هم چشمی کننده
competition U هم چشمی سبقت جویی
swivelled U چشمی خود گرد
ophthalmic U چشمی وابسته به چشم
competitions U هم چشمی سبقت جویی
keep up with the Joneses <idiom> U چشم وهم چشمی
binocular disparity U ناهمخوانی دید دو چشمی
outrival U در هم چشمی پیش افتادن از
swivels U چشمی خود گرد
suborbital U زیر کاسه چشمی
eyebolt U پیچ چشمی دار
eye bolt U مهره چشمی دار
binocular fusion U در هم امیزی دید دو چشمی
swivel U چشمی خود گرد
eyes in the back of one's head <idiom> U چهار چشمی پاییدن
peeped U نگاه زیر چشمی
british antilewisite U نوعی پماد چشمی
running bow line U چشمی زدن به طناب
peep U نگاه زیر چشمی
chock U چشمی فلزی روی پل
peeping U نگاه زیر چشمی
loup U ذره بین چشمی
union plate U صفحه چند چشمی
runner U طناب چشمی دار
parsimoniously U بزفتی باتنگ چشمی
peeps U نگاه زیر چشمی
eyeplate U صفحه چشمی دار
bull nose U چشمی سینه ناو
runners U طناب چشمی دار
foul house U چشمی گرفته لنگر
reduced eye U چشمی باریک شده
roller clock U چشمی بسته قرقره دار
slinks U نظر چشمی نگاه دزدکی
slinking U نظر چشمی نگاه دزدکی
external rectus U عضله مستقیم برون چشمی
slink U نظر چشمی نگاه دزدکی
optical U نشانه روی بصری چشمی
wall eye U چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
To be all eyes. To watch like a hawk. U چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
borescope U ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
stadia points U تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
pelorus U دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
eyestrings U ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
eye-witnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com