English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bank failures U ورشکستگی بانک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rediscount rate U نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
reserve requirement U مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
giros U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giro U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
world bank U بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash U موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
failure U ورشکستگی
failures U ورشکستگی
ruin U ورشکستگی
ruining U ورشکستگی
ruins U ورشکستگی
insolvency U ورشکستگی
bankruptcies U ورشکستگی
bankruptcy U ورشکستگی
fraudulent bankruptcy U ورشکستگی به تقلب
crashes U ورشکستگی ناگهانی
crash U ورشکستگی ناگهانی
culpable bankruptcy U ورشکستگی به تقصیر
order of bankruptcy U حکم ورشکستگی
bankruptcy trustee U تولیت ورشکستگی
clupable bankruptcy U ورشکستگی به تقصیر
crashing U ورشکستگی ناگهانی
crashingly U ورشکستگی ناگهانی
fradulent bankruptey U ورشکستگی به تقلب
failure U شکست ورشکستگی
fradulent bankruptcy U ورشکستگی به تقلب
failures U شکست ورشکستگی
bank failure U ورشکستگی بانکی
crashed U ورشکستگی ناگهانی
declaration of bankruptcy U اعلان ورشکستگی
adjudication U احقاق حق حکم ورشکستگی
to file for bankruptcy U اعلان ورشکستگی کردن
to avert bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy U مانع ورشکستگی شدن
to avoid bankruptcy U مانع ورشکستگی شدن
recessions U کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
insolubleness U عدم قابلیت حل شدن ورشکستگی
recession U کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
stagnation thesis U تز انحطاط و ورشکستگی رژیم سرمایه داری
bailout U کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
hierarchy of claims U اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
keeping house U در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
check U چک بانک
checked U چک بانک
checks U چک بانک
bank U بانک
banks U بانک
development bank U بانک توسعه
monopoly bank U بانک انحصاری
mortgage bank U بانک رهنی
state bank U بانک استان
loan bank U بانک استقراضی
memory bank U بانک حافظه
world bank U بانک جهانی
germplasm bank U بانک گونه ها
remitting bank U بانک واگذارنده
national bank U بانک ملی
saving bank U بانک پس انداز
shroff U بانک دار
state bank U بانک دولتی
piggy bank <idiom> U بانک کوچک
loan bank U بانک وامی
data bank U بانک اطلاعات
data bank U بانک اطلاعاتی
data banks U بانک اطلاعات
data banks U بانک اطلاعاتی
bank rate U نرخ بانک
merchant bank U بانک بازرگانی
data bank U بانک داده ها
clearing bank U بانک پس انداز
clearing banks U بانک پس انداز
banker U بانک دار
bank U بانک ضرابخانه
bank U در بانک گذاشتن
bankers U بانک دار
banks U بانک ضرابخانه
banks U در بانک گذاشتن
merchant banks U بانک بازرگانی
intermediary bank U بانک میانجی
bankbook U کتابچه بانک
bank of deposit U بانک پس انداز
bankroll U سرمایه بانک
bank overdraft U بدهی به بانک
bank stock U سهام بانک
bankbill U برات بانک
bank bill U برات بانک
central bank U بانک مرکزی
data banks U بانک داده ها
authorized bank U بانک مجاز
bank asset U دارائی بانک
to pay in U بحساب بانک گذاشتن
to place money in the bank U پول در بانک گذاشتن
Where is the nearest bank? U نزدیکترین بانک کجاست؟
approved bank U بانک تایید شده
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
confirming bank U بانک تائید کننده
drawen on the national bank U عهده بانک ملی
accepting bank U بانک قبول کننده
advising bank U بانک ابلاغ کننده
bank balance sheet U تراز نامه بانک
bank of issue U بانک ناشر اسکناس
bankable U نقد شدنی در بانک
federal reserve bank U بانک فدرال رزرو
collecting bank U بانک وصول کننده
bankable U قابل پذیرش در بانک
export import bank U بانک صادرات واردات
presenting bank U بانک ارائه کننده
deposit with the bank U در بانک ودیعه گذاردن
deposit in the bank U در بانک به ودیعه گذاردن
account U حساب داشتن در بانک
issuing bank U بانک گشاینده اعتبار
deposits U به حساب بانک گذاشتن
stakeholder U نگهدارنده بانک در قمار
croupier U کمک صاحب بانک
paying bank U بانک پرداخت کننده
croupiers U کمک صاحب بانک
deposit U به حساب بانک گذاشتن
issuing bank U بانک صادر کننده
accepting bank U بانک قبولی نویس
negotiating bank U بانک معامله کننده
Which bank do you bank with? U در کدام بانک حساب دارید؟
banks U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bankbook U دفترحساب بانک دفترچه بانکی
blood bank U بانک جمع اوری خون
blood banks U بانک جمع اوری خون
accepting bank U بانک پذیرنده حواله یابرات
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank for international settlements U بانک پرداختهای بین المللی
bank capital requirement U سرمایه مورد نیاز بانک
Which bank do you bank with? U با کدام بانک کار می کنید؟
stop payment U دستور عدم پرداخت چک به بانک
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
depositor U کسیکه پول در بانک میگذارد
time deposits U مطالبه نقدی موجل از بانک
opening bank U بانک باز کننده اعتبار
This check is on bank Melli . U این چه بعهده بانک ملی است
bank U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
banks U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
cashier's check U چکی که بانک عهده خود بکشد
faro U نوعی بازی قمار شبیه بانک
Bank for International Settlements [BIS] U بانک تسویه پرداخت بین المللی
counter check U چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
Does the bank acknowledge your signature ? U آیا بانک امضای شما را قبول دارد ؟
cancelled cheque U چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
electronic U استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
bank giro U همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
lombard street U خیا بان صرافان و بانک دارهادر شهر لندن
big five U پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
inclearing U همه چکهایی که در بانک درمعاملات پایاپای بایدپول انهارابپردازد
bank rate U مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
break the bank <idiom> U بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
eft U سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. U اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
reserves U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
atm U ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
reserving U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
sideways ROM U نرم افزاری که امکان انتخاب یک بانک حافظه مشخص یا قطعه ROM را فراهم میکند
legal reserves U مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
international development association U مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com