English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
trust U ودیعه گذاشتن
trusted U ودیعه گذاشتن
trusts U ودیعه گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
Other Matches
trust U ودیعه
trusted U ودیعه
deposits U ودیعه
deposit U ودیعه
trusts U ودیعه
trustees U ودیعه گیر
trustee U ودیعه گیر
bailment U عقد ودیعه
trust U امانت ودیعه
trusts U امانت ودیعه
reposit U ودیعه گذاردن
lodgment U ودیعه گذاری
lodgement U ودیعه گذاری
trusted U امانت ودیعه
deposits U ذخیره ودیعه
deepositor U ودیعه گذار
depositary U ودیعه گیر
deposit U ذخیره ودیعه
deposit in the bank U در بانک به ودیعه گذاردن
depositor U ودیعه گذار مودع
deposit with the bank U در بانک ودیعه گذاردن
truster U ودیعه گذار اعتباردهنده
lodgment or lodge U سپارش پول ودیعه گذاری
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
reserve requirement U مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
upfront payment U پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
placements U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
place U گذاشتن
places U گذاشتن
run home U جا گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
lays U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
placement U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
placing U گذاشتن
lay U گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
put U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
let U گذاشتن
lets U گذاشتن
letting U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
to trample on U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
leaving U گذاشتن
leave U گذاشتن
load U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
putting U گذاشتن
puts U گذاشتن
loads U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
plight U گرو گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
to keep in d. U امانت گذاشتن
to lay it on with a trowel U کار گذاشتن
juxtaposing U پیش هم گذاشتن
expose U بی پناه گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
to lay anegg U تخم گذاشتن
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
juxtaposing U پهلوی هم گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
invested U سرمایه گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
mortgage U گرو گذاشتن
to grow in years U پابسن گذاشتن
juxtapose U پیش هم گذاشتن
to hand down U بارث گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
trace U اثر گذاشتن
to hang up U معوق گذاشتن
juxtapose U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed U پیش هم گذاشتن
juxtaposed U پهلوی هم گذاشتن
to have the heels of any one U کسیرادردوعقب گذاشتن
juxtaposes U پیش هم گذاشتن
juxtaposes U پهلوی هم گذاشتن
underact U از کار کم گذاشتن
respects U احترام گذاشتن به
respect U احترام گذاشتن به
embeds U کار گذاشتن
to sow mines U مین گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
embed U کار گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
embarks U درکشتی گذاشتن
embarked U درکشتی گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
to set down U بزمین گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
to put a way U کنار گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
cleck U تخم گذاشتن
to set a trap U تله گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
Welsh U کلاه گذاشتن
to lay aside U کنار گذاشتن
trig U علامت گذاشتن
trepass U پافرا گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
to put up to a U بمزایده گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
to leave off U کنار گذاشتن
to take ship U درکشتی گذاشتن
to make a for U دردسترس گذاشتن
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
to put in pledge U گرو گذاشتن
mortgaging U گرو گذاشتن
line out U با خط علامت گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
incase etc U در جعبه گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
impawn U گرو گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
bench U نیمکت گذاشتن
install U کار گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
lagvt U سرپوش گذاشتن
lacevi U یراق گذاشتن
intube U در لوله گذاشتن
fix U کار گذاشتن
instal U کار گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
saluting U احترام گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
give as a pledge U گرو گذاشتن
hypothecate U گرو گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
high tender U به مزایده گذاشتن
hand down U به ارث گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
begueath U به ارث گذاشتن
bilk U گذاشتن از پرداخت
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
over run U زیر پا گذاشتن
parcel U دربسته گذاشتن
parcels U دربسته گذاشتن
set down U بزمین گذاشتن
tip U نوک گذاشتن
tipping U نوک گذاشتن
shutter U پرده گذاشتن
shutters U پرده گذاشتن
handle U دسته گذاشتن
installs U کار گذاشتن
installing U کار گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
to put to contract U بمناقصه گذاشتن
point U نوک گذاشتن
to call for tenders U بمناقصه گذاشتن
to beat back U عقب گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com