Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 138 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
a guilty conscience
[about]
U
وجدان با گناه
[بخاطر]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
conscience-stricken
U
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
Other Matches
unconscionable
U
بی وجدان
conscientious
U
با وجدان
breast
U
وجدان
breasts
U
وجدان
superego
U
وجدان
miscreant
U
بی وجدان
conscienceless
U
بی وجدان
consciences
U
وجدان
conscience
U
وجدان
saving grace
U
وجدان
bad conscience
U
وجدان بد
conscionably
U
از روی وجدان
conscientiousness
U
پیروی وجدان
bad conscience
U
عذاب وجدان
With a clear conscience.
U
با وجدان پاک
wretch
U
بی وجدان پست
wretches
U
بی وجدان پست
a clear conscience
U
وجدان پاک
unconscionable
U
خلاف وجدان
seared conscience
U
وجدان بیحس
pricks of conscience
U
سرزنش ها یا نیشهای وجدان
conscience-stricken
U
گرفتار عذاب وجدان
it stings the conscience
U
وجدان را نیش میزند
With an easy mind (conscience).
U
با خیال (وجدان ) راحت
seared conscience
U
وجدان پینه خورده
twinge
U
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
twinges
U
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
The crime lies heavily on his conscience.
U
جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
self condemned
U
محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
reproachless
U
بی گناه
irreprehensible
U
بی گناه
sinning
U
گناه
niet culpable
U
بی گناه
delict
U
گناه
deep dyed
U
گناه
offence
U
گناه
offenses
U
گناه
sinned
U
گناه
misdemeanor
U
گناه
guiltless
U
بی گناه
sinless
U
بی گناه
guilt
U
گناه
sackless
U
بی گناه
offense,etc
U
گناه
offense
U
گناه
offenceless
U
بی گناه
pure of guilt
U
بی گناه
cleanhanded
U
بی گناه
faulted
U
گناه
sin
U
گناه
blameless
U
بی گناه
fault
U
گناه
crime
U
گناه
misdemeanours
U
گناه
vice
U
گناه
vises
U
گناه
misdemeanour
U
گناه
vice-
U
گناه
misdemeanors
U
گناه
faults
U
گناه
vices
U
گناه
irreproachable
U
بی گناه
transgression
U
گناه
peccabillo
U
گناه کوچک
blame
U
اشتباه گناه
resipiscence
U
اقرار به گناه
resipiscent
U
معترف به گناه
blamed
U
اشتباه گناه
crime
U
گناه کردن
sin
U
گناه ورزیدن
sin of the f.
U
گناه جسم
erring
U
گناه کار
venial sin
U
گناه صغیره
blaming
U
اشتباه گناه
blames
U
اشتباه گناه
remission
U
عذر گناه
to perpetrate a crime
U
گناه کردن
sinning
U
گناه ورزیدن
absolution
آمرزش گناه
sinned
U
گناه ورزیدن
misdeed
U
جرم گناه
peccatophobia
U
گناه هراسی
irreprovable
U
بی گناه رد نکردنی
venial
U
گناه صغیر
hamartophobia
U
گناه هراسی
guilt feeling
U
احساس گناه
transgression
U
خطا گناه
mortal sin
U
گناه کبیره
deadly sin
U
گناه کبیره
misdeeds
U
جرم گناه
capital offence or crime
U
گناه مستوجب اعدام
to purify from sin
U
از گناه پاک کردن
i am shaped in sin
U
در گناه سرشته شده ام
to sin agaist god
U
بخدا گناه ورزیدن
d.sin
U
گناه بزرگ عمدی
the f.of adem
U
گناه یا انحراف ادم
i may thank myself
U
گناه از خودم است
in flagrant delict
U
درعین ارتکاب گناه
guilt
U
گناه مجرمیت محکومیت
incendiary crime
U
گناه اتش انگیزی
incestuously
U
با گناه نزدیکی بمحارم
impenitently
U
بالجاجت در گناه کاری
of malice prepense
U
با قصد ارتکاب گناه
besetting sin
U
گناه دست برندار
impemitently
U
بااصرار در گناه کاری
pardoner
U
کشیش امرزنده گناه
capital
U
گناه مستوجب اعدام سرمایه
to acknowledge your own guilt
[culpability]
U
به گناه خود اقرار کردن
own up
<idiom>
U
گناه رابه گردن گرفتن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
U
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
sin of omission
U
گناه فروگذاری از انجام امری
salvationism
U
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
infallible
U
مصون از خطا منزه از گناه
original sin
U
نخستین گناه ادم ابوالبشر
to perpetrate a crime
U
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
puratorial
U
پاک کننده گناه کفارهای
absolving
U
کسی را از گناه بری کردن
absolves
U
کسی را از گناه بری کردن
to purify from sin
U
از قید گناه ازاد کردن
absolved
U
کسی را از گناه بری کردن
absolve
U
کسی را از گناه بری کردن
i insist that he is innocent
U
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist on his innocence
U
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
dewy-eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed
U
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
peccability
U
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
impenitence
U
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
She is more culpable than the others.
U
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
to feel a pang of guilt
U
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
U
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
penance
U
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence
U
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
misprision
U
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
U
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
parricidal
U
وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com