Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
word blindness
U
واژه کوری
word-blindness
U
واژه کوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
portmanteau
U
واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus
U
واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux
U
واژه مرکب از دو واژه
nyctalopia
U
شب کوری
curie
U
کوری
cecity
U
کوری
night blindness
U
شب کوری
blindness
U
کوری
snowblindness
U
برف کوری
chess blindness
U
کوری شطرنجی
amaurosis scacchistica
U
کوری شطرنجی
achropsia
U
رنگ کوری
achromatopsy
U
رنگ کوری
dazzling
U
کوری موقت
dazzles
U
کوری موقت
snow blindness
U
برف کوری
dazzle
U
کوری موقت
snow blind
U
برف کوری
dazzled
U
کوری موقت
purblindness
U
نیم کوری
mind blindness
U
کوری ادراکی
hemi anopia
U
نیم کوری
magnetic transition point
U
نقطه کوری
protanopia
U
سرخ کوری
hemi anopsia
U
نیم کوری
day blindness
U
روز کوری
curie's law
U
قانون کوری
curie temperature
U
دمای کوری
curie point
U
نقطه کوری
curie constant
U
ثابت کوری
daltonism
U
رنگ کوری
color blindness
U
رنگ کوری
magnetic transition temperature
U
نقطه کوری
violet blindness
U
بنفش کوری
achropsia
U
کوری رنگ
glaucoma
U
کوری تدریجی
glimmer
U
کور کوری کردن
curie weiss law
U
قانون کوری- وایس
dichromatopsia
U
رنگ کوری دوفامی
glimmered
U
کور کوری کردن
To the envy of our enemies .
U
به کوری چشم دشمن
achromatopsia
U
رنگ کوری کامل
achromatism
U
رنگ کوری کامل
hemeralopia
U
مرض روز کوری
total color blindness
U
رنگ کوری کامل
glimmers
U
کور کوری کردن
partial color blindness
U
رنگ کوری ناقص
parachromatopsia
U
رنگ کوری ناقص
parachromopsia
U
رنگ کوری ناقص
tetartanopia
U
رنگ کوری ابی- زرد
blue yellow blindness
U
رنگ کوری ابی- زرد
blow it (something)
<idiom>
U
کوری عصا کش کور دگرشود
red green blindness
U
رنگ کوری سبز- قرمز
flash blindness
U
کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی
eyestrings
U
ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
terming
U
واژه
worded
U
واژه
mosul
U
واژه
word
U
واژه
termed
U
واژه
term
U
واژه
neologism
U
نو واژه
neologisms
U
نو واژه
buzz words
U
رمز واژه
buzz word
U
رمز واژه
score out that word
U
ان واژه را خط بزنید
word deafness
U
واژه کری
glossary
U
واژه نامه
word count
U
واژه شماری
neolalia
U
واژه تراشی
stimulus word
U
واژه محرک
the root of a word
U
ریشه واژه
paronym
U
واژه هم ریشه
word order
U
ترتیب واژه ها
word book
U
واژه نامه
dictionary
U
واژه نامه
punctuation for reference
U
زیر واژه
wordbook
U
واژه نامه
wordbook
U
واژه نامه
philologist
U
واژه شناس
lexicon
[dictionary]
U
واژه نامه
synonym
U
واژه هم معنی
glossaries
U
واژه نامه
dissylable
U
واژه دوهجائی
neologism
U
واژه تراشی
pejorative
U
واژه تحقیری
word
U
واژه سخن
neologisms
U
واژه جدید
neologisms
U
واژه تراشی
synonym
U
واژه مترادف
synonyms
U
واژه هم معنی
synonyms
U
واژه مترادف
glossary
U
واژه نامه
intercalation
U
واژه افزایی
worded
U
واژه سخن
coinage
U
ابداع واژه
loanword
U
واژه بیگانه
loanword
U
واژه عاریه
cognate
U
واژه هم ریشه
neologism
U
واژه جدید
lexicology
U
واژه شناسی
keyword
U
واژه کلیدی
lexicon
U
واژه نامه دیکسیونر
wordprocessing program
U
برنامه واژه پردازی
lexicons
U
واژه نامه دیکسیونر
word span test
U
ازمون فراخنای واژه ها
wordage
U
کلمات واژه بندی
homely
[British E]
<adj.>
U
سنگین
[واژه تحقیری]
homely
[British E]
<adj.>
U
خفه
[واژه تحقیری]
homely
[British E]
<adj.>
U
بیمزه
[واژه تحقیری]
syncopation
U
کوتاه سازی واژه
pentasyllable
U
واژه پنج هجائی
this word means a dog
U
این واژه یعنی سگ
score out that word
U
روی ان واژه خط بکشید
that word is obsolescent
U
ان واژه کم کم دارد مهجور
teragram
U
واژه چهار حرفی
english words
U
واژه ها یا لغات انگلیسی
octosyllable
U
واژه هشت هجائی
septisyllable
U
واژه هفت هجائی
polysllable
U
واژه جند هجائی
post fix
U
در پایان واژه چسباندن
word association test
U
ازمون تداعی واژه ها
dictionary sort
U
ترتیب واژه نامهای
an inseparable prefix
U
سر واژه جدا نشدنی
logomachy
U
بازی واژه پردازی
prandial
U
واژه شوخی امیز
word choice test
U
ازمون واژه گزینی
word building test
U
ازمون واژه سازی
nomenclature
U
فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
a word with a pejorative connotation
U
واژه ای با معنای ضمنی منفی
God bless
[you]
!
U
خدا حافظ
[واژه کهنه]
spicery
U
انباری ادویه
[واژه قدیمی]
malaprop
U
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
dictionaries
U
کتاب لغت واژه نامه
dictionary
U
کتاب لغت واژه نامه
neology
U
استعمال واژه یااصطلاح جدید
periphrasis
U
استعمال واژه ها وعبارات زائد
glossaries
U
واژه نامه ضمیمه کتاب
rebus
U
نشاندادن واژه ها بصورت مصور
lexicography
U
فرهنگ نویسی واژه نگاری
glossary
U
واژه نامه ضمیمه کتاب
purism
U
واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
slang
U
واژه عامیانه وغیر ادبی
homely
[British E]
<adj.>
U
عادی و خسته کننده
[واژه تحقیری]
cantoria
U
[واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
lexigraphy
U
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
catch-phrase
U
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrases
U
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
How do you pronounce
[say]
that
[this]
word?
U
این واژه چه جور تلفظ می شود؟
bawdry
U
زنا
[دین]
[حقوق]
[واژه قدیمی]
to inspan oxen
U
این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
alinik design
U
واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
sanshifter
U
واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
anglo-chinois
U
[واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
parathesis
U
پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
Genius Loci
U
نابغه
[واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
to purify the person language
U
زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
logograph
U
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
is intervocalic
U
حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
logogram
U
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
this word occurs in gulistan p
U
این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
kpsi
U
[واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
poetaster is pejorative word
U
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
split infinitives
U
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitive
U
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
worid
U
کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
the word is sanctioned by use
U
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
paragram
U
جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
Chrismon
U
[حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
Cinquecento
U
[واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
electrographic architecture
U
[واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Pronoia
U
واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
fullwrite professional
U
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
backwater
U
محل راکد
[عقب افتاده]
[عقب مانده]
[واژه تحقیری]
philological
U
وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
Royal Bokhara
U
فرش سلطنتی بخاراتی
[این واژه تجاری به فرش های ترکمنی با کیفیت بالا اطلاق می شود.]
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
the propriety of a term
U
درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
philology
U
زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
mafrash
U
مفرش
[واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
anastylosis
U
[واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
singular
U
واژه مفرد صیغه مفرد
kikalak design
U
طرح قوچ
[در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
loaning
U
عاریه واژه عاریه
loans
U
عاریه واژه عاریه
loan
U
عاریه واژه عاریه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com