Perdic | واجد شرایط لازمه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	qualified U	واجد شرایط لازمه

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	qualified U	واجد شرایط
	bona fide U	واجد شرایط
	qalified U	واجد شرایط
	qualifies U	واجد شرایط
	qualify U	واجد شرایط
	qualification U	واجد شرایط
	eligible U	واجد شرایط
	qulifications U	واجد شرایط
	quantifying U	واجد شرایط شدن
	qualificatory U	واجد شرایط کننده
	entry group U	گروه واجد شرایط
	possessing the necessary qualifications U	واجد شرایط لازم
	quantify U	واجد شرایط شدن
	quantifies U	واجد شرایط شدن
	quantified U	واجد شرایط شدن
	qualify for U	واجد شرایط بودن
	eligible U	واجد شرایط مطلوب
	qualify U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	eligible U	واجد شرایط برای انتخاب شدن
	qualifies U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	qualified person U	شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
	postulating U	لازمه
	postulates U	لازمه
	requirement U	لازمه
	postulate U	لازمه
	postulated U	لازمه
	preequisite U	لازمه
	requisite U	لازمه احتیاج
	material to happiness U	لازمه خوشی
	dynamic condition U	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
	synoptic situation U	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
	prerequisites U	پیش بایست لازمه
	prerequisite U	پیش بایست لازمه
	prerequisites U	شرط قبلی لازمه امری
	light is necessary to life U	روشنایی لازمه زندگی است
	prerequisite U	شرط قبلی لازمه امری
	circumstantiate U	امارات لازمه را تهیه کردن
	duplication check U	بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
	animalization U	واجد صفات حیوانی
	homozygote U	واجد صفات پدرومادر
	qui tam action U	دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
	second best theory U	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
	logistics U	شعبهای از فنون نظامی که درباره فن لشکرکشی و وسائط نقلیه وتهیه اردوگاه واذوقه ومهمات لازمه درطی لشکرکشی بحث میکند
	humanising U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanize U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanizes U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanized U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanizing U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanises U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanised U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	conditions U	شرایط
	term U	شرایط
	the conditions U	شرایط ان
	terms U	شرایط
	terming U	شرایط
	termed U	شرایط
	condition of readiness U	شرایط امادگی
	terms and conditions U	ضوابط و شرایط
	sufficient conditions U	شرایط کافی
	delivery terms U	شرایط تحویل
	terms of payment U	شرایط پرداخت
	conditions of purchase U	شرایط خرید
	credit terms U	شرایط اعتبار
	spring conditions U	شرایط بهاری
	stability conditions U	شرایط ثبات
	standard condition U	شرایط استاندارد
	dis qualified U	فاقد شرایط
	standard conditions U	شرایط متعارفی
	requirements of the credit U	شرایط اعتبار
	conference terms U	شرایط کنفرانس
	equilibrium conditions U	شرایط تعادل
	present conditions U	شرایط فعلی
	light conditions U	شرایط نور
	liner terms U	شرایط خط کشتیرانی
	makings U	شرایط لازم
	marginal conditions U	شرایط نهائی
	mutual terms U	شرایط متقابل
	necessary conditions U	شرایط لازم
	normal temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	payment terms U	شرایط پرداخت
	normal temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	standard temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	initial condition U	شرایط اولیه
	emergency conditions U	شرایط اضطراری
	implied terms U	شرایط تلویحی
	given conditions U	شرایط معلوم
	terms of shipment U	شرایط حمل
	shipping terms U	شرایط حمل
	existing circumstances U	شرایط موجود
	settlement terms U	شرایط تسویه
	settlement terms U	شرایط پرداخت
	final cinditions U	شرایط پایانی
	final cinditions U	شرایط فینال
	second order conditions U	شرایط ثانوی
	given conditions U	شرایط معینه
	implied terms U	شرایط ضمنی
	standard temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	competitive conditions U	شرایط رقابت
	qualification U	وضعیت شرایط
	suitable conditions U	شرایط مناسب
	disadvantage U	شرایط نامساعد
	disadvantages U	شرایط نامساعد
	usual conditions U	شرایط معمول
	no bed of roses <idiom> U	شرایط سختوبد
	conditions of contract U	شرایط قرارداد
	plateaux U	شرایط پایا
	plateaus U	شرایط پایا
	competition conditions U	شرایط رقابت
	conditions of (the) competition U	شرایط رقابت
	conditions of use U	شرایط کاربرد
	qualifications U	شرایط لازم
	requirements U	شرایط لازم
	plateau U	شرایط پایا
	tight spot <idiom> U	شرایط سخت
	terms of trade U	شرایط مبادله
	actude conditions U	شرایط شدید
	admission requirements U	شرایط پذیرش
	adverse factors U	شرایط نامساعد
	boundary conditions U	شرایط حدی
	tropical condition U	شرایط گرمسیری
	ambient conditions U	شرایط محیطی
	average conditions U	شرایط عادی
	average conditions U	شرایط متوسط
	terms of trade U	شرایط معامله
	ballistic conditions U	شرایط بالیستیکی
	actude conditions U	شرایط حاد
	conditions U	شرایط اوضاع
	ball games U	شرایط وضعیت
	fair play U	شرایط برابر
	Russian roulette <idiom> U	شرایط پرخطر
	ball game U	شرایط وضعیت
	boundary conditions U	شرایط مرزی
	working conditions U	شرایط کار
	other things being equal U	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
	terms and conditions of the credit U	ضوابط و شرایط اعتبار
	through the mill <idiom> U	تجربه شرایط مشکل
	tenders conditions U	شرایط عمومی مناقصه
	tight squeeze <idiom> U	شرایط سخت تجاری
	turn the tables <idiom> U	عوض کردن شرایط
	make a difference <idiom> U	شرایط را عوض کردن
	second order conditions U	شرایط مرتبه دوم
	support conditions U	شرایط تکیه گاهی
	volcanism U	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
	provisions of a contract U	شرایط قرار داد
	to impose conditions U	با شرایط سنگین بارکردن
	meets U	مطابق شرایط بودن
	conditions U	مقررات و شرایط اسبدوانی
	bend U	شرایط خمیدگی زانویی
	feudatory U	تابع شرایط تیول
	ineligible U	فاقد شرایط لازم
	qualified U	دارای شرایط لازم
	unqualified U	فاقد شرایط لازم
	ineligibility U	فقدان شرایط لازم
	circumstance U	شرایط محیط اهمیت
	meet U	مطابق شرایط بودن
	machining requirments U	شرایط براده برداری
	it does not s. the condition U	واجدان شرایط نیست
	investigation of foundation conditions U	تحقیق شرایط شالوده
	conditions of sale U	شرایط اساسی معامله
	restructure U	شرایط وام را عوض کردن
	ceteris paribus U	ثابت بودن سایر شرایط
	Are you prepared to accept my conditions? U	حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
	time utility U	بهره گیری از شرایط زمانی
	disqualified U	فاقد شرایط لازم دانستن
	disqualifies U	فاقد شرایط لازم دانستن
	restructures U	شرایط وام را عوض کردن
	disqualify U	فاقد شرایط لازم دانستن
	restructured U	شرایط وام را عوض کردن
	disqualifying U	فاقد شرایط لازم دانستن
	size up <idiom> U	بسته به شرایط ،برانداز کردن
	desirability U	درجه تمایل شرایط مطلوب
	come into one's own <idiom> U	به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
	get in the swing of things <idiom> U	به شرایط جدید عادت کردن
	climate for growth U	شرایط لازم برای رشد
	loan conversion U	تجدید نظر در شرایط وام
	entry group U	واجدین شرایط تخصصی شغلی
	fall back U	سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
	However difficult the circumstances [are] , ... U	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
	reasonableness of terms in contract U	معقول بودن شرایط قرارداد
	ligting conditions U	شرایط روشنایی نسبتهای نور
	debt rescheduling U	تجدید نظر در شرایط وام
	reschedule U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	rescheduled U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	condition book U	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
	reschedules U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	rescheduling U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	dead duck <idiom> U	در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
	to satisfy conditions U	شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
	play it by ear <idiom> U	تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
	make the best of <idiom> U	دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
	demand oriented pricing U	قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
	put someone in the picture <idiom> U	شرایط را شرح دادن برای کسی
	breeding ground U	محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
	let (something) ride <idiom> U	ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
	ineligibly U	بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
	To preserve the status quo . U	وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
	differential effects U	اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
	breeding grounds U	محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
	To stipulate. U	شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
	all weather fighter U	هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد