English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To treat them all alike. (indiscriminately). U همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to lump them all together <idiom> U با همه یکسان رفتار کردن
drive U راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drives U راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
one level address U سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
autosync U خصوصیت یک مودم برای ارسال سیگنال دادههای یکسان به کامپیوتری که فقط سیگنالهای غیر یکسان را منتقل میکند
To speake in great detail. U مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
To conduct a meeting in an orderly manner. U جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
flat rate U نرخ یکسان تعرفه یکسان
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
assimilate U یکسان کردن
assimilatc U یکسان کردن
assimilates U یکسان کردن
assimilated U یکسان کردن
assimilating U یکسان کردن
constant angle arch dam U بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
equates U یکسان فرض کردن
equated U یکسان فرض کردن
to make even with the ground U با خاک یکسان کردن
equate U یکسان فرض کردن
rase U باخاک یکسان کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
to raze a city to the ground U شهری را با خاک یکسان کردن
to prostrate a city U شهری را با خاک یکسان کردن
exorcised U دفع کردن راندن
chace U راندن واخراج کردن
chase U راندن واخراج کردن
exorcizes U دفع کردن راندن
whisks U راندن جاروب کردن
whisking U راندن جاروب کردن
whisked U راندن جاروب کردن
exorcises U دفع کردن راندن
exorcising U دفع کردن راندن
repulsing U دفع کردن راندن
repulses U دفع کردن راندن
repulsed U دفع کردن راندن
repulse U دفع کردن راندن
whisk U راندن جاروب کردن
chasing U راندن واخراج کردن
chased U راندن واخراج کردن
exorcize U دفع کردن راندن
exorcizing U دفع کردن راندن
chases U راندن واخراج کردن
exorcized U دفع کردن راندن
coragne line U خطوط جذر و مد یکسان خطوط کشند یکسان
disroot U ازجای خودبیرون کردن راندن
dislodging U از جای خودبیرون کردن راندن
dislodges U از جای خودبیرون کردن راندن
dislodged U از جای خودبیرون کردن راندن
dislodge U از جای خودبیرون کردن راندن
rams U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rammed U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
ram U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
steering U روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
asynchronous U ارتباطی که از hadshaking برای یکسان کردن ارسال داده استفاده می کنند
To bring two persons face to face . U دونفر رابا هم روبروکردن
treat U رفتار کردن
treats U رفتار کردن با
demeans U رفتار کردن
treats U رفتار کردن
to deport oneself U رفتار کردن
treated U رفتار کردن
treated U رفتار کردن با
demean U رفتار کردن
treat U رفتار کردن با
to demean oneself U رفتار کردن
demeaned U رفتار کردن
prince U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
princes U مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronised U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
jitter U با عصبانیت رفتار کردن
despotize U مستبدانه رفتار کردن
to get up to nonsense U ابلهانه رفتار کردن
baby U مانندکودک رفتار کردن
shoot straight <idiom> U منصفانه رفتار کردن
babies U مانندکودک رفتار کردن
drift bolt U میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
Handle the boxes with care. U جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
wronging U غیر منصفانه رفتار کردن
matronize U مانند رئیسه رفتار کردن
wrongs U غیر منصفانه رفتار کردن
to go with the tide U طبق مقتضیات رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb> U طبق سن خود رفتار کردن
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
baud rate U وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud U وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
To do something waveringly. U کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
I stamped on the spider . U عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
to ride one's horse to death U اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
princess U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesse U مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
grandmothers U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmother U مثل مادر بزرگ رفتار کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
make oneself at home <idiom> U مثل خونه خود رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
clocks U مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock U مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
snivels U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelling U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivel U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelled U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveling U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveled U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
hard starboard U ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
ruddleman U چوپانی که گوسفندان خود رابا گل اخری رنگ کرده
planimeter U دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
to peg out U میخ اخر رابا گوی زدن وبازی رابپایان رساندن
pugging U خاک اره یا چیز دیگری که فضایی رابا ان پرکنندتاصدادران نه پیچد
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
to go easy on somebody [something] U با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
pot pourri U کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
conducts U رفتار کردن رهبری کردن
conduct U رفتار کردن رهبری کردن
handles U رفتار کردن استعمال کردن
conducted U رفتار کردن رهبری کردن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
conducting U رفتار کردن رهبری کردن
obituarist U کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
tenant by sufference U هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
bioecology U رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to rime one word with another U یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
equaled U یکسان
same U یکسان
akin U یکسان
of kin U یکسان
similiar U یکسان
identical U یکسان
uniforms U یکسان
equals U یکسان
identic U یکسان
similar U یکسان
uniform U یکسان
equal U یکسان
invariant U یکسان
equaling U یکسان
equalled U یکسان
equalling U یکسان
jigsaw puzzle U نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
uniform movement U جنبش یکسان
standard U یکسان معیار
identically U بطور یکسان
alike U شبیه یکسان
solid U یکسان فضائی
solids U یکسان فضائی
standards U یکسان معیار
uniformly U بطور یکسان
equably U بطور یکسان
uniforms U یک شکل یکسان
spreading U پخش یکسان
uniform U یک شکل یکسان
coconsciousness U ادراک چیزهای یکسان
to kiss the dust U باخاک یکسان شدن
equally appearing difference U تفاوتهای یکسان نما
balanced design U طرح با تراز یکسان
without distinction U بدون فرق یکسان
it ius all one to me U برای من یکسان است
coconscious U ادراک چیزهای یکسان
equal appearing intervals U فاصلههای یکسان نما
The city was razed to the ground. U شهر با خاک یکسان شد
isoelectronic U دارای الکترونهای یکسان
nuclear parity U قدرت اتمی یکسان
method of equal appearing intervals U روش فاصلههای یکسان نما
irregular polygon U شی گرافیکی که ابعاد یکسان دارد
stub U راندن
driftage U راندن
stubbing U راندن
steered U راندن
pulsion U راندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com