Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
shell out
U
هزینه چیزی را قبول کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
current standard cost
U
هزینه استاندارد و مورد قبول
replacement cost
U
هزینه جایگزین کردن چیزی
reimbursed
U
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburse
U
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursing
U
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburses
U
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
nibble at
U
در قبول چیزی دودل بودن
declension
U
عدم قبول چیزی بطورمودبانه
snow under
<idiom>
U
قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
cost center
U
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
stamped addressed envelope
پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
honoured
U
قبول کردن
accepting
U
قبول کردن
pass
U
قبول کردن
honors
U
قبول کردن
honours
U
قبول کردن
accords
U
قبول کردن
adhibit
U
قبول کردن
accord
U
قبول کردن
accepts
U
قبول کردن
honour
U
قبول کردن
honouring
U
قبول کردن
accorded
U
قبول کردن
accept
U
قبول کردن
passes
U
قبول کردن
adopt
U
قبول کردن
adopting
U
قبول کردن
adopts
U
قبول کردن
admit
U
قبول کردن
to take in
U
قبول کردن
honored
U
قبول کردن
honoring
U
قبول کردن
entertains
U
قبول کردن
passed
U
قبول کردن
entertained
U
قبول کردن
admits
U
قبول کردن
entertain
U
قبول کردن
admitting
U
قبول کردن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
honoured
U
یاحوالهای را قبول کردن
take to
<idiom>
U
سریعا قبول کردن
matriculates
U
قبول کردن پذیرفتن
To accept an invitation .
دعوتی را قبول کردن
disapproves
U
قبول نکردن رد کردن
honours
U
یاحوالهای را قبول کردن
matriculating
U
قبول کردن پذیرفتن
acceptance of goods
U
قبول کردن کالا
matriculated
U
قبول کردن پذیرفتن
to take up the glove
U
قبول مبارزه کردن
honouring
U
یاحوالهای را قبول کردن
accepts
U
پسندیدن قبول کردن
honoring
U
یاحوالهای را قبول کردن
honors
U
یاحوالهای را قبول کردن
accepting
U
پسندیدن قبول کردن
honour
U
یاحوالهای را قبول کردن
honored
U
یاحوالهای را قبول کردن
to take up the gauntlet
U
قبول مبارزه کردن
To assume responsibility .
U
قبول مسئولیت کردن
matriculate
U
قبول کردن پذیرفتن
to incur a risk
U
ریسکی را قبول کردن
disapprove
U
قبول نکردن رد کردن
passed
U
تصویب کردن قبول شدن
passes
U
تصویب کردن قبول شدن
keep an appointment
U
قبول کردن قرار ملاقات
To adopt a child ( an infant ) .
U
کودکی را بفرزندی قبول کردن
vicarious
U
به نیابت قبول کردن جانشین
pass
U
تصویب کردن قبول شدن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
refuse
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
cost
U
هزینه بهاگذاری کردن
cost allocation
U
سرشکن کردن هزینه
overcharge
U
اضافی هزینه کردن
internalization of costs
U
داخلی کردن هزینه ها
cost minimization
U
حداقل کردن هزینه
to live in a small way
U
با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
overcharging
U
اضافی هزینه کردن
overcharges
U
اضافی هزینه کردن
overcharged
U
اضافی هزینه کردن
ratifying
U
قبول کردن تصویب کردن
ratified
U
قبول کردن تصویب کردن
adopts
U
قبول کردن اتخاذ کردن
adopting
U
قبول کردن اتخاذ کردن
ratify
U
قبول کردن تصویب کردن
ratifies
U
قبول کردن تصویب کردن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lighterage
U
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
to indemnify any one's expense
U
هزینه کسیرا جبران کردن
to recoup oneself
U
هزینه خود را جبران کردن
costing
U
مشخص کردن هزینه عملیات
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to reduce an establishment
U
کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
pooler
U
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
apportionment
U
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
cost contract
U
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale
U
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing
U
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
naturalizing
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
carriages
U
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage
U
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
communication
U
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
intromission
U
قبول
acceptances
U
قبول
adoption
U
قبول
admission
U
قبول
compliance
U
قبول
acknowledgment
U
قبول
receptions
U
قبول
admissions
U
قبول
reception
U
قبول
acceptance
U
قبول
imprimatur
U
قبول
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minds
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
beck
U
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
mind
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minding
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing
U
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
passed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
withdraw
U
قبول نکردن
acceptor
U
قبول کننده
disclaims
U
قبول نکردن
aceptive
U
قابل قبول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com