English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
opportunity cost U هزینه فرصت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
Other Matches
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
char U فرصت
spaces U فرصت
seasoned U فرصت
space U فرصت
deliberate U با فرصت
breather U فرصت
deliberated U با فرصت
deliberating U با فرصت
deliberates U با فرصت
time U فرصت
timed U فرصت
charring U فرصت
chars U فرصت
at one's leisure U سر فرصت
opportunity U فرصت
seasons U فرصت
times U فرصت
breathers U فرصت
opportunities U فرصت
oportunity U فرصت
chare U فرصت
deliberations U فرصت
occasioned U فرصت
season U فرصت
deliberation U فرصت
occasion U فرصت
occasioning U فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
occasions U فرصت
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
chanced U فرصت بل گرفتن
chanced U فرصت مجال
make time U فرصت کردن
head start U فرصت برتری
head starts U فرصت برتری
occasion U فرصت مناسب
chancing U فرصت مجال
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
opportunism U فرصت طلبی
vantage U تفوق فرصت
opportunist U فرصت طلب
chance U فرصت بل گرفتن
chances U فرصت بل گرفتن
chances U فرصت مجال
chancing U فرصت بل گرفتن
leisure U فرصت مجال
get a break <idiom> U فرصت داشتن
time U فرصت مجال
deliberate defense U پدافند با فرصت
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
occasioning U فرصت مناسب
occasions U فرصت مناسب
market opportunity U فرصت بازار
betimes U در اولین فرصت
breathing gap U فرصت سر خاراندن
timed U فرصت مجال
timed U فرصت موقع
times U فرصت مجال
tidewaiter U مترصد فرصت
tidewaiter U درانتظار فرصت
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
times U فرصت موقع
chance U فرصت مجال
last-ditch U آخرین فرصت
occasioned U فرصت مناسب
at leisure U فرصت دار
time U فرصت موقع
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
lurks U درانتظار فرصت بودن
Go while the going is good . U تا فرصت با قی است برو
To seize an opportunity . U فرصت را غنیمت شمردن
deadline U سررسید اخرین فرصت
miss the boat <idiom> U ازدست دادن فرصت
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
deadlines U سررسید اخرین فرصت
watch one's time U مراقب فرصت بودن
lurking U درانتظار فرصت بودن
on the first occasion U در نخستین وهله یا فرصت
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
to cathan an opportunity U فرصت راغنیمت شمردن
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
he seized upon the chance U فرصت راغنیمت شمرد
miss out on <idiom> U ازدست دادن فرصت
to seize the opportunity U فرصت را غنیمت شمردن
gain opportunity U فرصت را مغتنم شمردن
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
lurk U درانتظار فرصت بودن
lurked U درانتظار فرصت بودن
snapat the chance U فرصت را در اغوش بگیر
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
to miss the buy U فرصت را ازدست دادن
gain opportunity U اغتنام فرصت کردن
extras U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
shots U فرصت ضربت توپ بازی
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
He is an opportunist. U آدم فرصت طلبی است
deliberate breaching U نفوذ با فرصت در میدان مین
lose ground U فرصت خود را ازدست دادن
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . U این فرصت را از دست ندهید
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. U فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
shot U فرصت ضربت توپ بازی
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
extra- U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
temporizer U فرصت طلب ومسامحه کار
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. U اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
chanced U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chance U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chances U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chancing U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
to play one's card well U از فرصت خود استفاده کامل کردن
to give one his revenge U فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
slow fire U یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
deliberate breaching U پاک کردن با فرصت میدان مین
deliberated U عملیات با فرصت پیش بینی شده
hand U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
I dont have time to go to the movies . U فرصت نمی کنم به سینما بروم
This is my last chance . U این برایم آخرین فرصت است
deliberate U عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberating U عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberates U عملیات با فرصت پیش بینی شده
Before it is too late . while one has the chance . U اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
bench warmer U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
Time lost cannot be won again. <idiom> U فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
i do it at odd moments U هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
steals U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steal U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
I had no opportunity to discuss the matter . U فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
waiting games U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
wind U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seizes U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
expense U هزینه
at someone expense U به هزینه
light expense U هزینه کم
charge U هزینه
goings-on U هزینه ها
mise U هزینه
tab U هزینه
tabs U هزینه
expenditures U هزینه ها
levy U هزینه
outlays U هزینه
battels U هزینه
benefit cost analysis U هزینه
out goings U هزینه
overhead expenses U به هزینه
at the expence of U به هزینه
outgo U هزینه
overall cost U هزینه کل
outlay U هزینه
charges U هزینه
outgoing U هزینه
total cost U هزینه کل
tolling U هزینه
cost benefit ratio U هزینه
voucher U هزینه
cost expenditure U هزینه
levying U هزینه
eight bit system U کم هزینه
vouchers U هزینه
toll U هزینه
tolls U هزینه
outgoings U هزینه
levies U هزینه
levied U هزینه
disbursement U هزینه
cost U هزینه
expenditure U هزینه
decreasing cost U هزینه نزولی
debit note U سند هزینه
cost of reproduction U هزینه بازسازی
defrayal U تحمل هزینه
cost push U فشار هزینه
initial expenses U هزینه ابتدائی
current expenditure U هزینه جاری
incremental cost U هزینه نهایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com