Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lead
U
هدایت کردن بست اتصال
leads
U
هدایت کردن بست اتصال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
guidance
U
هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance
U
هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
fighter direction
U
هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
male connector
U
ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
linkages
U
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkage
U
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
maces
U
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
mace
U
نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
terminal guidance
U
هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
homing guidance
U
هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
beamrider
U
موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
inertial guidance
U
سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance
U
سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
plug compatible
U
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
conductance
U
ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot
U
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance
U
سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
navigating
U
هدایت کردن
conducts
U
هدایت کردن
convey
U
هدایت کردن
conduct
U
هدایت کردن
directs
U
هدایت کردن
guide
U
هدایت کردن
guided
U
هدایت کردن
steering
U
هدایت کردن
con
U
هدایت کردن
directing
U
هدایت کردن
navigate
U
هدایت کردن
conveyed
U
هدایت کردن
conveying
U
هدایت کردن
navigates
U
هدایت کردن
conning
U
هدایت کردن
conducting
U
هدایت کردن
navigated
U
هدایت کردن
direct
U
هدایت کردن
guides
U
هدایت کردن
directed
U
هدایت کردن
convect
U
هدایت کردن
rede
U
هدایت کردن
conveys
U
هدایت کردن
conned
U
هدایت کردن
conducted
U
هدایت کردن
cons
U
هدایت کردن
fire direction
U
هدایت کردن اتش
direction
U
مسیر هدایت کردن
conduct
U
هدایت کردن بردن
conducts
U
هدایت کردن بردن
conducting
U
هدایت کردن بردن
conducted
U
هدایت کردن بردن
debunking
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
debunk
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
canalize
U
هدایت اجباری منشعب کردن
debunked
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
turn off guidance
U
هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
layer
U
لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
layers
U
لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patch
U
کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
patches
U
کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
PPP
U
پروتکل تامین کننده اتصال شبکه روی اتصال آسنکرون
connector
U
وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
fibre
U
نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fiber
U
نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibres
U
نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
contacted
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contact
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
moorings
U
سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
trims
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trim
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
DB connector
U
اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
presided
U
اداره کردن هدایت کردن
directed
U
اداره کردن هدایت کردن
leads
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
conducting
U
اجرا کردن هدایت کردن
preside
U
اداره کردن هدایت کردن
steer
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
directs
U
اداره کردن هدایت کردن
steer
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steers
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
presides
U
اداره کردن هدایت کردن
presiding
U
اداره کردن هدایت کردن
conducted
U
اجرا کردن هدایت کردن
conducts
U
اجرا کردن هدایت کردن
lead
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steers
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
conduct
U
اجرا کردن هدایت کردن
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
swivel
U
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivelled
U
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
drawbar
U
بازوی اتصال سهم اهرم اتصال
swivels
U
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
RJ connector
U
نام عمومی برای اتصال هشت سوزنی که درشبکههای BuneT برای اتصال کابل UTP به کار می رود
terminals
U
محل اتصال پیچ اتصال
cascade connection
U
اتصال کاسکاد اتصال پلهای
slip road
U
سینه کش اتصال فراز اتصال
terminal
U
محل اتصال پیچ اتصال
leads
U
قطب اتصال سیم اتصال
ramp
U
سینه کش اتصال فراز اتصال
ramps
U
سینه کش اتصال فراز اتصال
lead
U
قطب اتصال سیم اتصال
program
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
to switch off
U
قطع کردن اتصال
to break contact
U
اتصال راقطع کردن
disconnect
U
قطع کردن اتصال الکتریکی
bond
U
متصل کردن چسباندن اتصال
disconnecting
U
قطع کردن اتصال الکتریکی
disconnects
U
قطع کردن اتصال الکتریکی
short
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
by pass
U
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
insulates
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
Do the trains connect?
U
[خط]
قطارها به هم اتصال دارند؟
[برای عوض کردن قطار]
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
AUI connector
U
اتصال D برای متصل کردن کابلهای انترنت به آداپتور شبکه
T connector
U
اتصال Coa xial به شکل حرف T که دو کابل باریک loaxial را با دو شاخههای BNC بهم وصل میکند و اتصال سومی برای کابل دیگر یا کارت واسط شبکه ایجاد میکند
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
azimuth guidance
U
هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
interface
U
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces
U
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
Cambridge ring
U
استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
subscriber's line
U
اتصال تلفنی هادی اتصال هادی مشترک
fusion welding
U
اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
isolation
U
مبدلی که برای جدا کردن قط عات از اتصال مستقیم با منبع تغذیه الکتریسیته اصلی به کار می رود
link
U
اتصال یا وصل کردن دو قطعه سخت افزار یا نرم افزار
introduces
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
conductance
U
هدایت
guidance
U
هدایت
conduction
U
هدایت
total conductivity
U
هدایت کل
lead
U
هدایت
navigator
U
هدایت گر
direction
U
هدایت
leading
U
هدایت
steerage
U
هدایت
leads
U
هدایت
navigators
U
هدایت گر
transduction
U
هدایت
management
U
هدایت یا سازماندهی
conductive
U
قابل هدایت
managements
U
هدایت یا سازماندهی
leading line
U
خط هدایت هواپیما
conduction velocity
U
سرعت هدایت
conning tower
U
برج هدایت
heat conductivity
U
هدایت حرارتی
directors
U
هدایت کننده
leading marks
U
نشانههای هدایت
heat conduction
U
هدایت حرارتی
conductible
U
قابل هدایت
enlightened
U
هدایت شده
guide way
U
مسیر هدایت
afferent conduction
U
هدایت اورانی
joystick
U
سکان هدایت
conductance
U
میزان هدایت
conduct of fire
U
هدایت تیراندازی
joysticks
U
سکان هدایت
conduction
U
هدایت تنظیم
conductivity
U
ضریب هدایت
superconductivity
U
فوق هدایت
conductivity
U
قابلیت هدایت
hydraulic conductivity
U
هدایت ابی
conductibility
U
قابلیت هدایت
vee guideways
U
مسیر هدایت "وی "
afferent transmission
U
هدایت اورانی
conduction
U
هدایت گرم
image line
U
هدایت تصویر
avigation
U
فن هدایت هواپیما
electrical conductivity
U
هدایت الکتریکی
steerable
U
هدایت کردنی
templates
U
ریل هدایت
dirigible
U
قابل هدایت
canalization
U
هدایت در مسیر
ionic conduction
U
هدایت یونی
direction
U
هدایت رهبری
undirected
U
هدایت نشده
electric conduction
U
هدایت الکتریسیته
admittance
U
هدایت فاهری
bus bar line
U
سیم هدایت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com