Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
forte
U
نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
fortes
U
نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
guards
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guard
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
foibles
U
نیمی از شمشیر از وسط تانوک
foible
U
نیمی از شمشیر از وسط تانوک
foibles
U
تیغه شمشیر
foible
U
تیغه شمشیر
blade
U
تیغه شمشیر
mounting
U
دسته و پشت بند دسته شمشیر
croise
U
عبور تیغه شمشیر به شکل خاص
hilts
U
دسته شمشیر
hilt
U
دسته شمشیر
scimitar
U
شمشیر کارد دسته دراز ونوک برگشته
pommel
U
قسمت فلزی پشت دسته شمشیر دستگیرههای خرک
pommels
U
قسمت فلزی پشت دسته شمشیر دستگیرههای خرک
barong
U
یکنوع چاقو یا شمشیر دسته کلفت لبه تیز
coning angle
U
زاویه بین محور طولی تیغه ها و سطح مار بر نوک تیغه ها صرفنظر از خمش تیغه ها
sabers
U
مسابقه سابر با نوعی شمشیربا دسته منحنی و تیغه سفت
saber
U
مسابقه سابر با نوعی شمشیربا دسته منحنی و تیغه سفت
sabre
U
مسابقه سابر با نوعی شمشیربا دسته منحنی و تیغه سفت
sabres
U
مسابقه سابر با نوعی شمشیربا دسته منحنی و تیغه سفت
lies
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
covered
U
گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
doubled up
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
collective pitch control
U
کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
one half of
U
نیمی از
half
U
نیمی
half of my time
U
نیمی ازوقت من
one is half of two
U
یکی نیمی است از دو
solgel
U
نیمی مایع ونیمی ژلاتینی
ichthyocentaur
U
جانورافسانهای که نیمی ادم ونیمی ماهی
half
U
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
mutton chop
U
دنده و نیمی از مهره که باهم سرخ کنند
theriaanthropism
U
پرستش موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانورباشند
half
U
دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
haploid
U
دارای نیمی ازکروموزومهای اصلی مانندکروموسوم سلولهای جنسی
reversals
U
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
en
U
واحد اندازه گیری که معادل نیمی از یک ein است
reversal
U
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
therianthropic
U
وابست به موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانور بودند
No less than half the students failed the test.
U
کم کمش نیمی از دانش آموزان درآزمون قبول نشدند.
to halve two timbers
U
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
pandean
U
نام رب النوع چراگاه هاوجنگلها که نیمی ادم ونیمی بزبود
minotaur
U
جانوری که نیمی از بدنش گاو ونیم دیگرش انسان بودن
pyxidium
U
کپسول گیاهی که نیمی از ان در اثر شکفتن بازواز نیم پایینش جدا میگردد مجری
half
U
مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
nosegay
U
دسته گل یایک دسته علف
lorgnette
U
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes
U
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
blade
U
شمشیر
bolo
U
شمشیر
spurtle
U
شمشیر
bilboa
U
شمشیر
bilbo
U
شمشیر
spits
U
شمشیر
swordsman
U
شمشیر زن
swords
U
شمشیر
sword
U
شمشیر
spit
U
شمشیر
fencer
U
شمشیر باز
foilsman
U
شمشیر باز
steel
U
شمشیر پولادی
steeled
U
شمشیر پولادی
gladiate
U
شمشیر مانند
steeling
U
شمشیر پولادی
steels
U
شمشیر پولادی
handles
U
قبضه شمشیر
fences
U
شمشیر بازی
baldric
U
بند شمشیر
sabre cut
U
زخم شمشیر
fence
U
شمشیر بازی
swordfish
U
شمشیر ماهی.
daito
U
شمشیر بزرگ
swordfishes
U
شمشیر ماهی.
With a stork of the sword.
U
با ضرب شمشیر
scabbard
U
غلاف شمشیر
to carry sword
U
شمشیر جستن
sword fish
U
شمشیر ماهی
pommels
U
قبه شمشیر
pommel
U
قبه شمشیر
sword knot
U
شرابه شمشیر
swordplay
U
فن شمشیر بازی
swordlike
U
شمشیر مانند
tucker
U
شمشیر ساز
swordsmanship
U
شمشیر بازی
claymore
U
شمشیر دودمه
swordsman
U
شمشیر باز
rapier
U
شمشیر دودم
at the point of the sword
U
بدم شمشیر
handle
U
قبضه شمشیر
sword dance
U
رقص شمشیر
sword cutter
U
شمشیر ساز
sword cut
U
زخم شمشیر
rapiers
U
شمشیر دودم
scabbards
U
غلاف شمشیر
academic assault
شمشیر بازی نمایشی
falchion
U
شمشیر کوتاه و پهن
sword play
U
مهارت در بکارگیری شمشیر
scimitar
U
شمشیر هلالی شکل
action on the blade
U
تماس با شمشیر حریف
stoccado
U
پرتاب با ضربه شمشیر
in line
U
شمشیر در وضع حمله
fence
U
شمشیر بازی کردن
toledo
U
شمشیر ابدارمصنوع تولدو
fences
U
شمشیر بازی کردن
point d'arret
U
نوک چنگالی شمشیر
backsword
U
شمشیر یک لبهء برنده
curtal ax
U
شمشیر کوتاه وسنگین
curtle ax
U
شمشیر کوتاه وسنگین
stoccata
U
پرتاب با ضربه شمشیر
foin
U
فرو بردن شمشیر یا نیزه
sabre cut
U
زخم شوشکه ضربه شمشیر
engagements
U
تماس دو تیفه شمشیر درگارد
weakest
U
ناحیه نزدیک نوک شمشیر
partizan
U
شمشیر پهن ودسته بلند
engagement
U
تماس دو تیفه شمشیر درگارد
weaknesses
U
ناحیه نزدیک نوک شمشیر
double hi
U
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
sword dance
U
اجرای رقص در اطراف شمشیر
counter parry
U
دفاع با حرکت چرخشی شمشیر
circular parry
U
دفاع با حرکت چرخشی شمشیر
partisan
U
شمشیر پهن ودسته بلند
electric foil
U
شمشیر فویل با نوک برقدار
weaker
U
ناحیه نزدیک نوک شمشیر
partisans
U
شمشیر پهن ودسته بلند
weak
U
ناحیه نزدیک نوک شمشیر
double touch
U
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
The pen is mightier than the sword.
<proverb>
U
قلم قدرتمندتر از شمشیر است .
trooping
U
دسته دسته شدن
in detail
U
مفصلا دسته دسته
sorted
U
دسته دسته کردن
assort
U
دسته دسته شدن
regiments
U
دسته دسته کردن
regiment
U
دسته دسته کردن
assort
U
دسته دسته کردن
sect
U
دسته دسته مذهبی
sects
U
دسته دسته مذهبی
trooped
U
دسته دسته شدن
streams of people
U
دسته دسته مردم
group
U
دسته دسته کردن
classify
U
دسته دسته کردن
distribute
U
دسته دسته کردن
sorts
U
دسته دسته کردن
groups
U
دسته دسته کردن
sort
U
دسته دسته کردن
scores of people
U
دسته دسته مردم
shoals of people
U
دسته دسته مردم
windrow
U
دسته دسته کردن
they came in bands
U
دسته دسته امدند
troop
U
دسته دسته شدن
To behead ( decapitate ) someone .
U
کسی را گردن زدن (با شمشیر وغیره )
manipulators
U
گرفتن شمشیر با شست وانگشت ابهام
saber
U
شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
compound parry
U
دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
bind
U
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
sabres
U
شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
line of engagement
U
ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
handle
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handles
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
change of engagement
U
وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
directors
U
مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
sabre
U
شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
director
U
مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
acinaces
U
شمشیر کوتاه ایرانیان قدیم وسکاها
sabers
U
شمشیر بلند نظامی باشمشیر زدن
binds
U
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
boom
U
تیغه
wedge
U
تیغه
wedged
U
تیغه
wedges
U
تیغه
wedging
U
تیغه
septum
U
تیغه
knifes
U
تیغه
knifed
U
تیغه
baffling
U
تیغه
baffle
U
تیغه
cutting edge
U
تیغه
blade
U
تیغه
tail fin
U
تیغه دم
baffles
U
تیغه
bulkheads
U
تیغه
baffled
U
تیغه
boffle
U
تیغه
partition
U
تیغه
fins
U
تیغه
partitions
U
تیغه
bulkhead
U
تیغه
knife
U
تیغه
lamina
U
تیغه
curtain-wall
U
تیغه
screen
U
تیغه
screened
U
تیغه
lamella
U
تیغه
screening, screenings
U
تیغه
screens
U
تیغه
partition wall
U
تیغه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com