Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
semigloss
U
نیمه درخشان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
semilustrous
U
نیمه درخشان نیمه مجلل
Other Matches
overlap
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
seahorses
U
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorse
U
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap
U
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
pmos
U
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos
U
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
imbricate
U
نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semipublic
U
نیمه عمومی نیمه دولتی
splicing
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semi naufragium
U
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life
U
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
glittery
U
درخشان
bright
U
درخشان
gloss
U
درخشان
beamy
U
درخشان
brighter
U
درخشان
brightest
U
درخشان
florestant
U
درخشان در شب
stellar
U
درخشان
shiner
U
درخشان
prismatic
U
درخشان
lightsome
U
درخشان
shining
U
درخشان
glitzy
U
درخشان
eyebright
U
درخشان
glaring
U
درخشان
mirror finish
U
درخشان
glitziest
U
درخشان
fulgent
U
درخشان
fulgid
U
درخشان
refulgent
U
درخشان
glitzier
U
درخشان
brilliancy
U
درخشان
luminescent
U
درخشان
luminiferous
U
درخشان
ablaze
درخشان
luminous
U
درخشان
irradiating
U
درخشان کردن
adamantine
U
سخت و درخشان
starry
U
درخشان معروف
irradiates
U
درخشان کردن
irradiate
U
درخشان کردن
illustrious
U
درخشان ممتاز
irradiated
U
درخشان کردن
luciferous
U
شب تاب درخشان
lucid
U
واضح درخشان
luminously
U
بطور درخشان
phosphorescent
U
شب تاب درخشان
lumine
U
درخشان کردن
beaming
U
درخشان پرتودار
brightest
U
درخشان تابان
bright
U
درخشان تابان
brilliantly
U
بطور درخشان
bertha
U
درخشان روشن
glisteningly
U
بطور درخشان
sparkler
U
گوهر درخشان
brilliant
U
بسیار درخشان
brilliant
U
الماس درخشان
brighter
U
درخشان تابان
sparklers
U
گوهر درخشان
shiny
U
افتابی درخشان
meteoric
U
درخشان وزودگذر
star sapphire
U
یاقوت کبود درخشان
bright
U
درخشان بدون روکش
giant star
U
ستاره بزرگ و درخشان
brighter
U
درخشان بدون روکش
radiant
U
شعاع گستر درخشان
brilliancy
U
بازی درخشان شطرنج
brightest
U
درخشان بدون روکش
brightening
U
زرنگ کردن درخشان شدن
blazed
U
شعله درخشان یا اتش مشتعل
brightens
U
زرنگ کردن درخشان شدن
brightened
U
زرنگ کردن درخشان شدن
illuminate
U
درخشان ساختن زرنما کردن
brighten
U
زرنگ کردن درخشان شدن
blaze
U
شعله درخشان یا اتش مشتعل
illuminates
U
درخشان ساختن زرنما کردن
blazes
U
شعله درخشان یا اتش مشتعل
illuminating
U
درخشان ساختن زرنما کردن
soiuthern cross
U
چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
high beam
U
نقطه درخشان ونورانی جلووسایل نقلیه
beneficial occupancy
U
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june
U
از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
glare
U
انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
glared
U
انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
glares
U
انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
flame tree
U
درختان وبوته هاییکه دارای گلهای درخشان اتشی یا زرد رنگ هستند
semifinal
U
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
burn in
U
علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
midnight
U
نیمه شب
semi
U
نیمه
division line
U
خط نیمه
mid-
U
نیمه
mid
U
نیمه
semis
U
نیمه
stiffish
U
نیمه شق
in noon of night
U
در نیمه شب
part way
U
نیمه
half deck
U
نیمه پل
moiety
U
نیمه
half tracked
U
نیمه شنی
half way
U
نیمه راه
half time
U
نیمه بازی
partial fixing
U
نیمه گیرداری
semi official
U
نیمه رسمی
semiopaque
U
نیمه شفاف
halvers
U
نیمه مشترک
second half
U
نیمه دوم
quasi public
U
نیمه عمومی
semicolonial
U
نیمه ازاد
semi mechanization
U
نیمه مکانیزه
quasi commercial
U
نیمه بازرگانی
semilustrous
U
نیمه درخشنده
quasi concave
U
نیمه مقعر
quasi convex
U
نیمه محدب
semi literate
U
نیمه نویسا
semi skilled
U
نیمه ماهر
semiopaque
U
نیمه کدر
semimobile
U
نیمه متحرک
semipermeable
U
نیمه تراوا
semicivilized
U
نیمه متمدن
semicinductor
U
نیمه رسانا
half faced
U
نیمه کاره
semipermanent
U
نیمه جاودان
semicinductor
U
نیمه هادی
semiautomatic
U
نیمه خودکار
semi independent
U
نیمه مستقل
semiarid
U
نیمه خشک
semiarboreal
U
نیمه درختی
semiaquatic
U
نیمه ابزی
half loaded
U
سلاح نیمه پر
semiparasitic
U
نیمه انگلی
semiactive
U
نیمه فعال
half mast high
U
نیمه افراشته
semi trailer
U
نیمه یدک
semilogarithmic
U
نیمه لگاریتمی
quasi public
U
نیمه دولتی
semilog
U
نیمه لگاریتمی
semidivine
U
نیمه الهی
midyear
U
نیمه سال
semidivine
U
نیمه خدا
semidome
U
نیمه گنبد
semidomesticated
U
نیمه اهلی
nocturn
U
عبادت نیمه شب
semierect
U
نیمه ایستاده
semierect
U
نیمه قائم
semifinal
U
نیمه نهایی
middle watch
U
نگهبانی نیمه شب
semiofficial
U
نیمه رسمی
semiformal
U
نیمه رسمی
megrim
U
درد نیمه سر
semifluid
U
نیمه ابکی
semifixed
U
نیمه ثابت
semidetached
U
نیمه مجزا
semicrystalline
U
نیمه بلورین
semicrystalline
U
نیمه متبلور
quasi private
U
نیمه خصوصی
semiliquid
U
نیمه مایع
semilate
U
نیمه دیررس
semihard
U
نیمه محکم
semicolonial
U
نیمه مستعمره
semicolonialism
U
نیمه مستعمراتی
preconscious
U
نیمه هشیار
semi conductor
U
نیمه هادی
left heart
U
نیمه چپ قلب
semiconscious
U
نیمه هوشیار
semiconscious
U
نیمه اگاه
partially sighted
U
نیمه بینا
semihard
U
نیمه سخت
semigloss
U
نیمه شفاف
partially hearing
U
نیمه شنوا
semiconscious
U
نیمه بیهوش
midwatch
U
پاس نیمه شب
subfossil
U
نیمه سنگواره
midsummer
U
نیمه تابستان
semi-conscious
U
نیمه هشیار
semi-conscious
U
نیمه بیهوش
inchoate
U
نیمه تمام
semi-conscious
U
در حال نیمه غش
partial
U
نیمه کامل
semi-final
U
نیمه نهایی
semi-precious
U
نیمه بهادار
part time
U
نیمه وقت
half-timbered
U
نیمه چوبی
parboil
U
نیمه پختن
subovate
U
نیمه بیضی
subsaline
U
نیمه شور
half-mast
U
نیمه افراشتن
half-mast
U
نیمه افراشتگی
parboils
U
نیمه پختن
parboiling
U
نیمه پختن
parboiled
U
نیمه پختن
semi-precious
U
نیمه گرانبها
sub-tropical
U
نیمه حاره
underemployed
U
نیمه کار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com