English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
refect U نیروی مجدد دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reprecipitation U رسوب دادن مجدد
redeployment U گسترش مجدد دادن
redone U انجام دادن مجدد چیزی
redo U انجام دادن مجدد چیزی
redid U انجام دادن مجدد چیزی
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
redoing U انجام دادن مجدد چیزی
de scramble U سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
revivified U نیروی تازه دادن
refresh U نیروی تازه دادن به
reinvigorate U نیروی تازه دادن به
refreshed U نیروی تازه دادن به
revivifies U نیروی تازه دادن
revivifying U نیروی تازه دادن
revivify U نیروی تازه دادن
refreshes U نیروی تازه دادن به
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
warm start U شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
refreshes U نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh U نیروی تازه دادن تقویت کردن
rallied U نیروی تازه دادن به گرد امدن
rallies U نیروی تازه دادن به گرد امدن
rally U نیروی تازه دادن به گرد امدن
refreshed U نیروی تازه دادن تقویت کردن
man handle U با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
redesignate U اسم گذاری مجدد یکانها یاتغییر دادن شماره یکانها
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation U قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
counter march U تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps U نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
commandant of marine corps U فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
seconded U مجدد
further on U مجدد
reflorescence U مجدد
seconds U مجدد
further U مجدد
seconding U مجدد
furthers U مجدد
second U مجدد
furthermore U مجدد
renewed U مجدد
furthering U مجدد
furthered U مجدد
eagle flight U نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
comebacks U دستیابی مجدد
re-ran U نمایش مجدد
re-running U نمایش مجدد
redirection U راهنمایی مجدد
reexport U صادرات مجدد
reporduce U تولید مجدد
reoccur U فهور مجدد
reconversion U گرایش مجدد
resurvey U بررسی مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
recoupment U کسب مجدد
recrystallization U تبلور مجدد
reissues U چاپ مجدد
reconviction U محکومیت مجدد
reissued U چاپ مجدد
reissuing U چاپ مجدد
replenished U پرکردن مجدد
reconveyance U اعاده مجدد
rededication U اهدا مجدد
rededication U تقدیم مجدد
re-run U نمایش مجدد
replenished U تدارک مجدد
reversion U ترجمه مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
resupply U اماد مجدد
rerun U اجرای مجدد
reinsurance U بیمه مجدد
reinforcement U وضع مجدد
remanded U بازداشت مجدد
remand U بازداشت مجدد
after shrinkage U انقباض مجدد
retake U گرفتن مجدد
reintegration U استقرار مجدد
resorption U مکیدن مجدد
reshipment U حمل مجدد
reformat U فرمت مجدد
resale U حراج مجدد
reinfection U عفونت مجدد
resale U فروس مجدد
regeneracy U تولید مجدد
regelation U انجماد مجدد
crossecheck U مقابله مجدد
remands U بازداشت مجدد
reconditioning U تعمیر مجدد
remanding U بازداشت مجدد
reentrance U دخول مجدد
reenlistment U سربازگیری مجدد
rally U اجتماع مجدد
republication U انتشار مجدد
repayment U پرداخت مجدد
repayments U پرداخت مجدد
remotion U حرکت مجدد
renascence U زندگی مجدد
renegotiation U مذاکره مجدد
replenish U تدارک مجدد
replenish U پرکردن مجدد
restart U شروع مجدد
retaken U گرفتن مجدد
reinterpretation U تفسیر مجدد
reeducation U تربیت مجدد
retakes U گرفتن مجدد
reebtry U تملک مجدد
retaking U گرفتن مجدد
reebtry U دخول مجدد
reebtry U ورود مجدد
re-runs U نمایش مجدد
rehearsals U تکرار مجدد
reload U پر کردن مجدد
reload U بارکردن مجدد
reassurance U اطمینان مجدد
reloaded U پر کردن مجدد
restatement U بیان مجدد
reloaded U بارکردن مجدد
reloading U پر کردن مجدد
reloading U بارکردن مجدد
reloads U پر کردن مجدد
reorganization U تشکیلات مجدد
recount U شمارش مجدد
restatements U بیان مجدد
recounting U شمارش مجدد
redraw U رسم مجدد
redrawing U رسم مجدد
redrawn U رسم مجدد
redraws U رسم مجدد
redrew U رسم مجدد
repaint U رسم مجدد
redistribution U توزیع مجدد
resurgence U طغیان مجدد
re-election U انتخاب مجدد
recreation U خلق مجدد
reloads U بارکردن مجدد
recreations U خلق مجدد
reorganising U سازماندهی مجدد
reorganize U تشکیلات مجدد
reorganize U سازماندهی مجدد
reorganized U تشکیلات مجدد
reorganized U سازماندهی مجدد
reorganizes U تشکیلات مجدد
reorganizes U سازماندهی مجدد
reorganizing U تشکیلات مجدد
reorganizing U سازماندهی مجدد
reorganising U تشکیلات مجدد
re-examination U بازپرسی مجدد
reorganises U تشکیلات مجدد
readjustment U سازگاری مجدد
readjustments U سازگاری مجدد
retrial U ازمایش مجدد
retrial U محاکمه مجدد
retrials U ازمایش مجدد
retrials U محاکمه مجدد
revaluation U بهاگذاری مجدد
revaluation U ارزیابی مجدد
reorganised U تشکیلات مجدد
reorganised U سازماندهی مجدد
re examination U بازپرسی مجدد
rehearsal U تکرار مجدد
comeback U دستیابی مجدد
reallocation U تخصیص مجدد
reactivation U فعالیت مجدد
replenishing U پرکردن مجدد
remarriages U ازدواج مجدد
remarriage U ازدواج مجدد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com