Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prepotent
U
نیرومندتر از دیگران غالب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he is stronger than i
U
او از من نیرومندتر است
encroachment
U
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments
U
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
dominant gene
U
ژن غالب
dominant
U
غالب
prevail
U
غالب
prevailed
U
غالب
prevails
U
غالب
prevailing
U
غالب
overbearing
U
غالب
violent presumption
U
فن غالب
conqueror
U
غالب
conquerors
U
غالب
predominant
U
غالب
dominant
U
نافذ غالب
induced
U
غالب امدن بر
induces
U
غالب امدن بر
prevails
U
غالب امدن
inducing
U
غالب امدن بر
prevailed
U
غالب امدن
prevail
U
غالب امدن
The victor and the vanquished.
U
غالب ومغلوب
beats
U
غالب شدن
beat
U
غالب شدن
induce
U
غالب امدن بر
To overpower. To overcome . To vanquish. To win.
U
غالب آمدن
to win over to one's side
U
غالب امدن بر
ofttimes
U
غالب اوقات
prepotent reflex
U
بازتاب غالب
prevailing wind
U
باد غالب
surmounts
U
غالب امدن بر
surmounting
U
غالب امدن بر
surmounted
U
غالب امدن بر
surmount
U
غالب امدن بر
to gain the upper hand
U
غالب شدن
to get the better of
U
غالب امدن بر
to get the upper hand
U
غالب شدن
overruling
U
نافذ غالب
dominant design
U
طرح غالب
regaining
U
غالب شدن بر
many times
<adv.>
U
غالب اوقات
frequently
<adv.>
U
غالب اوقات
on any number of occasions
<adv.>
U
غالب اوقات
regained
U
غالب شدن بر
ofentimes
U
غالب اوقات
often
U
غالب اوقات
often
<adv.>
U
غالب اوقات
oft
[archaic, literary]
<adv.>
U
غالب اوقات
regains
U
غالب شدن بر
regularly
[often]
<adv.>
U
غالب اوقات
prevailing condition
U
شرط غالب
regain
U
غالب شدن بر
a lot of times
<adv.>
U
غالب اوقات
top dog
U
نژاد یا شخص غالب
triumphs
U
غالب امدن پیروزشدن
to weigh down
U
غالب امدن چربیدن
prevailingly
U
بطور شایع یا غالب
To get the better of someone . To defeat someone .
U
بر کسی غالب آمدن
preponderantly
U
بطور غالب یا افزون
triumphed
U
غالب امدن پیروزشدن
triumph
U
غالب امدن پیروزشدن
triumphing
U
غالب امدن پیروزشدن
Most Iranians have visited Europi .
U
غالب ایرانیها به روپا سفر کرده اند
c
U
سومین حرف الفبای انگلیسی و غالب السنه غربی هرچیزی درمرتبه سوم
rest
U
دیگران
rests
U
دیگران
regard for others
U
ملاحظه دیگران
What do the others say?
U
دیگران چه می گویند؟
regard for others
U
رعایت دیگران
aside
U
جدااز دیگران
regard for others
U
واهمه از دیگران
regrad for others
U
ملاحظه دیگران
et al
U
مخفف و دیگران
asides
U
جدااز دیگران
individualized
U
از دیگران جدا کردن
as a warning to others
U
برای عبرت دیگران
prevenance
U
توجه باحتیاجات دیگران
draw away
U
دیگران را پست سرگذاشتن
infringement on others rights
U
تخطی به حقوق دیگران
infringer
U
متخطی به حقوق دیگران
mind reading
U
کشف افکار دیگران
vicarious saccifice
U
خودش به جای دیگران
take after
<idiom>
U
مثل دیگران رفتارکردن
steal one's thunder
<idiom>
U
قاپیدن کلام دیگران
one-upmanship
<idiom>
U
توانایی سر بودن از دیگران
to live at the expense of society
U
بار دیگران شدن
to pull the strings
U
دیگران را الت قراردادن
spoilsman
U
محل عیش دیگران
spoiler
U
محل عیش دیگران
under one's belt
<idiom>
U
استفاده از تجارب دیگران
an outrage upon justice
U
پایمال سازی حق دیگران
dummy
U
الت دست دیگران
breaches
U
تجاوز به حقوق دیگران
individualize
U
از دیگران جدا کردن
individualizing
U
از دیگران جدا کردن
mind reader
U
کاشف افکار دیگران
individualizes
U
از دیگران جدا کردن
breach
U
تجاوز به حقوق دیگران
breached
U
تجاوز به حقوق دیگران
individualised
U
از دیگران جدا کردن
mind readers
U
کاشف افکار دیگران
individualising
U
از دیگران جدا کردن
dummies
U
الت دست دیگران
individualises
U
از دیگران جدا کردن
to act independently of others
U
کاری به کار دیگران نداشتن
proportion
U
اندازه چیزی در برابر با دیگران
ghost writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
splurge
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to break the ice
U
دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
To pick other peoples brains.
U
از افکار دیگران استفاده کردن
ghost-writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
To put ones nose into other peoples affairs .
U
درکار دیگران فضولی کردن
to mack i. about a person
U
در باره کسی از دیگران جویاشدن
to trespass
U
بحقوق دیگران تجاوز کردن
to i. upo other's rights
U
بحقوق دیگران تجاوز کردن
ghost-writers
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
scapegoat
کسی که قربانی دیگران شود
scapegoat
کسی را قربانی دیگران کردن
john aleay jones
U
جان که نام دیگران جوتراست
interlope
U
پادرمیان کار دیگران گذاردن
i do not know;try the others
U
من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
Pry not into the affair of others.
<proverb>
U
در کار دیگران مداخله مکن .
draw away
U
جلوتر از دیگران حرکت کردن
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
blazing star
U
هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
to be the odd one out
<idiom>
U
نامشابه
[دیگران در گروهی]
بودن
run away with
<idiom>
U
سربودن ،بهتراز دیگران بودن
scapegoats
U
کسی راقربانی دیگران کردن
scapegoats
U
کسیکه قربانی دیگران شود
upstaging
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
sadist
U
کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
spoilsports
U
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
To lay one self open to ridicule .
U
خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
you said it/you can say that again
<idiom>
U
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
have a way with
<idiom>
U
تحت نفوذ قرار دادن دیگران
spoilsports
U
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
oddball
<idiom>
U
کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
swim against the tide/current
<idiom>
U
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
peeping Tom
<idiom>
U
کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
cool one's heels
<idiom>
U
به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
claptrap
U
سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
upstages
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiary
U
سارق اثار ادبی و هنری دیگران
Be quiet so as not to wake the others.
U
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
rain on someone's parade
<idiom>
U
برنامه های دیگران را مختل کردن
copiers
U
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
plagiarizing
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
copier
U
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
poking
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
sadistically
U
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
plagiarist
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
pokes
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
poked
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
poke
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
plagiarized
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
spoilsport
U
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
go (someone) one better
<idiom>
U
کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
sadistic
U
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
to throw one's lot
U
با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
to put in a piece of work
U
بخشی از کار دیگران را انجام دادن
spoilsport
U
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
to interject a remark
U
سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
plagiarising
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarised
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
His happiness consists in helping others.
U
خوشبختی او در این است که به دیگران کمک کند.
bohemians
U
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
She is more culpable than the others.
U
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
bohemian
U
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
Schadenfreude
U
لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
parrotry
U
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
to herd with other people
U
با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
self enforcing
U
دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
exclucivism
U
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
cats paw
U
الت دست دیگران گره پنجه گربهای
totaquina
U
داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
noctule
U
یکجور شب کور در انگلستان که از همه شبکورهای دیگران کشوربزرگتراست
sport
U
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported
U
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
totaquine
U
داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
pestiferously
U
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
ignoring
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignores
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignore
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
sports
U
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
ignored
U
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
interlopers
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
misprision
U
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
livery stable
U
اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسبهای دیگران
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.
U
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
interloper
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
echolalia
U
تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
Eavesdrop
U
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
These pants do not look any different than the others.
U
به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com