Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
foretype
U
نمونه قبلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presentiment
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
module
U
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
modules
U
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
provisional ball
U
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
acceptance sampling
U
نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
sample
U
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled
U
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampling
U
نمونه گیری برداشت نمونه
undisturbed sample
U
نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes
U
رنگینه های طبیعی
[که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
preceding
U
قبلی
predecessors
U
قبلی
predecessor
U
قبلی
fore
U
قبلی
one-time
U
قبلی
ex
U
قبلی
ex-
U
قبلی
foregone
U
قبلی
previous
U
قبلی
aforetime
U
قبلی
prior
U
قبلی
predilections
U
تمایل قبلی
preoccupation
U
اشغال قبلی
preoccupations
U
اشغال قبلی
chain
U
از کلمه قبلی
presuppositions
U
فرض قبلی
chains
U
از کلمه قبلی
foretoken
U
اعلام قبلی
precognition
U
اطلاع قبلی
preview
U
اطلاع قبلی
previews
U
اطلاع قبلی
premeditation
U
قصد قبلی
foredoom
U
محکومیت قبلی
foreordainment
U
حکم قبلی
at sight
U
بی مطالعه قبلی
premeditated
U
با قصد قبلی
preengagement
U
تعهد قبلی
predispostion
U
تمایل قبلی
predesignation
U
تعیین قبلی
preconidtion
U
شرط قبلی
precompression
U
تراکم قبلی
forewarning
U
اخطار قبلی
premonition
U
اخطار قبلی
premonitions
U
اخطار قبلی
forethought
U
اندیشه قبلی
preexistence
U
موجودیت قبلی
predilection
U
تمایل قبلی
prefiguration or prefigurement
U
نمایش قبلی
prefiguration
U
تصور قبلی
pre arrangement
U
قرار قبلی
late war
U
جنگ قبلی
previous work
U
کارهای قبلی
pretreatment
U
معالجه قبلی
prepossession
U
تصرف قبلی
premeditatedly
U
با اندیشه قبلی
pregiurement
U
احتساب قبلی
preformation
U
تشکیل قبلی
pre arrengement
U
قرار قبلی
background
U
معلومات قبلی
presupposition
U
فرض قبلی
backgrounds
U
معلومات قبلی
prognostication
U
تشخیص قبلی مرض
prelibation
U
ازمایش یانوشیدن قبلی
malice aforethought
U
سوء نیت قبلی
pre indexing
U
شاخص گذاری قبلی
premonitory
U
متضمن اخطار قبلی
bias
U
ولتاژ قبلی دادن
biases
U
ولتاژ قبلی دادن
pre engaged
U
دارای تعهد قبلی
prior permission
U
اجازه قبلی پرواز
prognostications
U
تشخیص قبلی مرض
forebedement
U
اخبار قبلی پیشگویی
leave hanging (in the air)
<idiom>
U
بدون تصمیم قبلی
at ten minutes notice
U
با ده دقیقه اخطار قبلی
off the cuff
<idiom>
U
بدون آمادگی قبلی
A one-month notice.
U
اطلاع قبلی یک ماهه
pre indexing
U
فهرست سازی قبلی
as you were
U
به حالت قبلی برگردید
precognitive
U
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
prefiguration
U
پیش بینی احتساب قبلی
sneak preview
U
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
premonitions
U
برحذر داشتن فکر قبلی
a priori
U
بدون بررسی یا آزمایش قبلی
prepossession
U
اشغال قبلی تمایل بیجهت
premonition
U
برحذر داشتن فکر قبلی
sight-reads
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
prenotion
U
احساس قبلی نسبت بچیزی
sneak previews
U
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
prefiguration or prefigurement
U
تشبیه از پیش تصور قبلی
prerequisites
U
شرط قبلی لازمه امری
prerequisite
U
شرط قبلی لازمه امری
pre condition
U
شرط لازم الاجرای قبلی
inherited error
U
خطایی در فرآیند یا عمل قبلی
premise
U
فرض قبلی فرضیه مقدم
free wheeling
U
بازی بدون نقشه قبلی
quondam
U
قبلی مربوط به چندی قبل
sight-reads
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
foredknowlege
U
اطلاع قبلی علم غیب
sight-reading
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reading
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
premised
U
فرض قبلی فرضیه مقدم
premisses
U
فرض قبلی فرضیه مقدم
sight read
U
بدون مطالعه قبلی خواندن
prognosticate
U
تشخیص دادن قبلی مرض
sight read
U
بدون امادگی قبلی اجراکردن
prognosticator
U
تشخیص دهنده قبلی مرض
foretaste
U
ازمایش قبلی پیش بینی کردن
Do not do any thing without due reflection .
U
بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
precombustion chamber engine
U
موتور با اطاق احتراق تراکم قبلی
cancels
U
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
cancel
U
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
french leave
U
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
go off half-cocked
<idiom>
U
صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
zero hour
U
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
cancelling
U
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
post edit
U
ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
decision
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
undoes
U
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undo
U
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
package shows
U
نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull.
U
تا اسم زن قبلی او
[مرد]
را آوردم خونش به جوش آمد.
decisions
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
predicted log racing
U
مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
prolepsis
U
فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
Can I make an appointment for friday?
U
آیا میتوانم برای روز جمعه وقت قبلی بگیرم؟
counter disengagement
U
حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
impulsive
U
کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
ensample
U
نمونه
calligraph
U
نمونه
copyslip
U
نمونه
modules
U
نمونه
breadboard
U
نمونه
modelled
U
نمونه
foretype
U
نمونه
example
U
نمونه
forme
U
نمونه
examples
U
نمونه
module
U
نمونه
format
U
نمونه
formats
U
نمونه
model
U
نمونه
copy
U
نمونه
paragons
U
نمونه
paragon
U
نمونه
copying
U
نمونه
specimen
U
نمونه
specimens
U
نمونه
sampling
U
نمونه
exemplar
U
نمونه
exemplars
U
نمونه
copied
U
نمونه
modeled
U
نمونه
copies
U
نمونه
precedent
U
نمونه
typicalness
U
نمونه
models
U
نمونه
sampled
U
نمونه
patterns
U
نمونه
pattern
U
نمونه
instances
U
نمونه
instance
U
نمونه
progenitor
U
نمونه
schemata
U
نمونه
progenitors
U
نمونه
schema
U
نمونه
paradigms
U
نمونه
types
U
نمونه
representative
U
نمونه
representatives
U
نمونه
typed
U
نمونه
precedents
U
نمونه
type
U
نمونه
paradigm
U
نمونه
sample
U
نمونه
strickle
U
نمونه
ideology
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
emulation
U
نمونه سازی
exemplarily
U
بطور نمونه
phony
U
مدل یا نمونه
exemplification
U
نمونه اوری
emulator
U
نمونه ساز
core sample
U
نمونه استوانهای
coring
U
نمونه گیری
pilot production
U
تولید نمونه
pilot plant
U
کارخانه نمونه
g
U
نمونه معیار
holotype
U
نمونه شاخص
free sample
U
نمونه مجانی
ladle samble
U
نمونه پاتیل
per sample
U
طبق نمونه
for example
U
برای نمونه
pattern making
U
نمونه سازی
exemplum
U
مثال نمونه
pilot model
U
نمونه ازمایشی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com