English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
High Commissioner U نماینده عالیرتبه عضو عالیرتبه
High Commissioners U نماینده عالیرتبه عضو عالیرتبه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
Other Matches
distinguished U عالیرتبه
mandarins U مامورین عالیرتبه
mandarin U مامورین عالیرتبه
High Commissioner U مامور عالیرتبه
High Commissioners U مامور عالیرتبه
official U عالیرتبه رسمی
top-level U افراد عالیرتبه
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
top-level U توسط افراد عالیرتبه
justiciar U قاضی عالیرتبهء دادگاههای عالی قرون وسطایی انگلیس دادرس عالیرتبه
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
agent U نماینده
delegating U نماینده
delegates U نماینده
indicant U نماینده
agents U نماینده
delegated U نماینده
proxy U نماینده
depts U نماینده
delegates U نماینده ها
representatives U نماینده ها
dept U نماینده
proctor U نماینده
attorney U نماینده
attorneys U نماینده
commissioner U نماینده
commissioners U نماینده
nominee U نماینده
nominees U نماینده
deligate U نماینده
indicatory U نماینده
mercantile agent U نماینده
doers U نماینده
representatives U نماینده
representative U نماینده
agencies U نماینده
agency U نماینده
doer U نماینده
factor U نماینده
factors U نماینده
delegate U نماینده
deputy U نماینده
indicator U نماینده
deputies U نماینده
check indicator U نماینده مقابله
by depty U بوسیله نماینده
assignee U نماینده مامور
envoys U مامور نماینده
sole agent U نماینده انحصاری
stack indicator U نماینده پشته
customs agent U نماینده گمرکی
envoi U مامور نماینده
walking delegate U نماینده سیار
consular agent U نماینده کنسولی
expessive U حاکی نماینده
envoy U مامور نماینده
insurance agent U نماینده بیمه
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
opostolic delegate U نماینده پاپ
marker ship U کشتی نماینده
priority indicator U نماینده اولویت
Member of Parliament U نماینده مجلس
overseas agent U نماینده خارجی
pathognomic U نماینده ناخوشی
pathognomomical U نماینده ناخوشی
manufacturers' agent U نماینده سازنده
manufacturer's agent U نماینده سازنده
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
internunico U نماینده پاپ
jack and gill U دونامه نماینده ........
Members of Parliament U نماینده مجلس
sales representative U نماینده فروش
law agent U نماینده قضایی
law agent U نماینده حقوقی
sales agent U نماینده فروش
representative elements U عناصر نماینده
permanent deligate U نماینده دایمی
parliamentarians U نماینده مبرز
deputies U وکیل نماینده
parliamentarian U نماینده مبرز
representations U تمثال نماینده
election U انتخاب نماینده
representation U تمثال نماینده
represent U نماینده بودن
represented U نماینده بودن
deputy U وکیل نماینده
represents U نماینده بودن
deputations U نماینده نمایندگی
deputation U نماینده نمایندگی
legates U نماینده پاپ
legate U نماینده پاپ
ho stands for water U نماینده اب است O2H
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
senators U نماینده مجلس سنا
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
exponents U شرح دهنده نماینده
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
senator U نماینده مجلس سنا
officially represented U دارای نماینده رسمی
polyphonous U نماینده چندین صدا
exponent U شرح دهنده نماینده
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
full length U نماینده تمام قدانسان
legate U نماینده پاپ حاکم
factors U حق العمل کار نماینده
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
legates U نماینده پاپ حاکم
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
factor U حق العمل کار نماینده
to act for somebody U نماینده کسی بودن
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
polyphonic U نماینده چندین صدا
regent U نماینده پادشاه رئیس
regents U نماینده پادشاه رئیس
home service agent U نماینده فروش داخلی
sole agent U نماینده منحصر بفرد
guidon U پرچم نماینده واحد
sole representative U نماینده منحصر بفرد
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
syndic U نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
typified U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
legate U ایلچی نماینده تام الاختیار
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
impersonify U ادم ساختن نماینده بودن از
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
genotype U نوع معرف و نماینده یک جنس
g man U نماینده مخصوص دایره بازرسی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
legates U ایلچی نماینده تام الاختیار
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
agent U نماینده عامل شیمیایی خرج
marker ship U ناو نماینده یاجلودار ستون
agents U نماینده عامل شیمیایی خرج
typifying U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
typify U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifies U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
subagent U عامل دست دوم نماینده فرعی
residents U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
he voted by proxy U بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
to act [as somebody] U عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
resident U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
program music U موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
persona grata U نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
jeap &gill U دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
proxy U نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
note U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
embassy U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
noting U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
embassies U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
roundhead U نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
minister plenipotentiary U نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
sheriffs U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriff U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
ABC U سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبا است الفبا
spelling group U حرف رمزی که نماینده یک گروه رمز یا کلمات رمز است
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
parlementaire U نماینده یا ایلچی قوای شورشی ایلچی رسمی دشمن
internunico U فرستاده پاپ قائم مقام نماینده پاپ
proxy variables U متغیرهای نماینده متغیرهای تقریبی
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
resident engineer U مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
sole a for iran U تنهانماینده برای ایران نماینده انحصاری برای ایران
politic U سیاسی نماینده سیاسی
guiden U پرچم یکان پرچم نماینده یکان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com