English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
permanent deligate U نماینده دایمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
permanent U دایمی
permanent party U پرسنل دایمی
permanent rank U درجه دایمی
permanent flow U بده دایمی
permanent rank U رتبه دایمی
quota post U شغل دایمی
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
permanent oppropriation U تدارک دایمی
permanent oppointment U ماموریت دایمی
constants U ثابت دایمی
constant U ثابت دایمی
nonrecurring U غیر دایمی
quota post U پست دایمی
permanent duty station U پادگان دایمی
permanent emplacement U استقرار دایمی
permanent flow U ابدهی دایمی
permanent duty station U محل خدمت دایمی
permanent party U جمعی دایمی یکان
permanent oppointment U اختصاص دایمی به یک یکان
permanent deformation U تغییر شکل دایمی
routine U جریان عادی و دایمی
permanent change of station U تغییر مکان دایمی
routines U جریان عادی و دایمی
routinely U جریان عادی و دایمی
whirligig of something U دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
The whirligig of time revolves. U دوران دایمی زمان می چرخد.
permanent court of international arbitra U دیوان دایمی داوری بین المللی
maintain watch U مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
permanent change of station U تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
de jure recognition U شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
commissioner U نماینده
agents U نماینده
commissioners U نماینده
proxy U نماینده
attorney U نماینده
nominee U نماینده
attorneys U نماینده
nominees U نماینده
representatives U نماینده ها
depts U نماینده
dept U نماینده
delegates U نماینده ها
proctor U نماینده
indicatory U نماینده
indicant U نماینده
mercantile agent U نماینده
deligate U نماینده
deputy U نماینده
doers U نماینده
delegates U نماینده
indicator U نماینده
delegating U نماینده
representative U نماینده
representatives U نماینده
delegate U نماینده
agencies U نماینده
factor U نماینده
factors U نماینده
agency U نماینده
agent U نماینده
doer U نماینده
delegated U نماینده
deputies U نماینده
jack and gill U دونامه نماینده ........
internunico U نماینده پاپ
overseas agent U نماینده خارجی
opostolic delegate U نماینده پاپ
law agent U نماینده قضایی
envoi U مامور نماینده
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
manufacturers' agent U نماینده سازنده
marker ship U کشتی نماینده
manufacturer's agent U نماینده سازنده
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
law agent U نماینده حقوقی
insurance agent U نماینده بیمه
priority indicator U نماینده اولویت
pathognomic U نماینده ناخوشی
envoy U مامور نماینده
Members of Parliament U نماینده مجلس
Member of Parliament U نماینده مجلس
election U انتخاب نماینده
envoys U مامور نماینده
walking delegate U نماینده سیار
legate U نماینده پاپ
pathognomomical U نماینده ناخوشی
legates U نماینده پاپ
representative elements U عناصر نماینده
sales agent U نماینده فروش
sales representative U نماینده فروش
sole agent U نماینده انحصاری
stack indicator U نماینده پشته
by depty U بوسیله نماینده
represent U نماینده بودن
expessive U حاکی نماینده
customs agent U نماینده گمرکی
consular agent U نماینده کنسولی
deputations U نماینده نمایندگی
deputation U نماینده نمایندگی
check indicator U نماینده مقابله
deputy U وکیل نماینده
assignee U نماینده مامور
parliamentarians U نماینده مبرز
parliamentarian U نماینده مبرز
representations U تمثال نماینده
representation U تمثال نماینده
deputies U وکیل نماینده
represents U نماینده بودن
represented U نماینده بودن
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
sole representative U نماینده منحصر بفرد
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
exponent U شرح دهنده نماینده
sole agent U نماینده منحصر بفرد
regents U نماینده پادشاه رئیس
factors U حق العمل کار نماینده
to act for somebody U نماینده کسی بودن
factor U حق العمل کار نماینده
legate U نماینده پاپ حاکم
polyphonous U نماینده چندین صدا
polyphonic U نماینده چندین صدا
legates U نماینده پاپ حاکم
regent U نماینده پادشاه رئیس
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
full length U نماینده تمام قدانسان
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
senators U نماینده مجلس سنا
senator U نماینده مجلس سنا
guidon U پرچم نماینده واحد
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
home service agent U نماینده فروش داخلی
officially represented U دارای نماینده رسمی
exponents U شرح دهنده نماینده
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
ho stands for water U نماینده اب است O2H
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
typify U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
g man U نماینده مخصوص دایره بازرسی
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
impersonify U ادم ساختن نماینده بودن از
syndic U نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
typifying U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
genotype U نوع معرف و نماینده یک جنس
agents U نماینده عامل شیمیایی خرج
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
agent U نماینده عامل شیمیایی خرج
legate U ایلچی نماینده تام الاختیار
typifies U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
legates U ایلچی نماینده تام الاختیار
typified U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
marker ship U ناو نماینده یاجلودار ستون
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
to act [as somebody] U عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
resident U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
residents U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
he voted by proxy U بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
subagent U عامل دست دوم نماینده فرعی
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
persona grata U نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
program music U موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
proxy U نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
jeap &gill U دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
embassies U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
note U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
noting U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
embassy U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
minister plenipotentiary U نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
roundhead U نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
sheriff U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
ABC U سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبا است الفبا
spelling group U حرف رمزی که نماینده یک گروه رمز یا کلمات رمز است
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
parlementaire U نماینده یا ایلچی قوای شورشی ایلچی رسمی دشمن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com