English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
spot elevation U نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drop height U ارتفاع عمودی هواپیما تامنطقه پرش ارتفاع هواپیمادر نقطه بارریزی
maximum ordinate U حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
elavation tint U هاشور ارتفاع نقشه
altitude tints U لایههای رنگ ارتفاع نما در روی نقشه
hoverting U ثابت ماندن در یک نقطه یا ارتفاع حفظ عمق زیردریایی
bench mark U نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
dotting U نقطه گذاری [نقشه فرش]
survey control U نقطه کنترل نقشه برداری
best angle of climb airspeed U سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
bench mark U شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
intermediate sight U توسط دید عقب و جلو یک نقطه در نقشه برداری
bench check U کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
fix U نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fixes U نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
datum point U نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
junction U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
descentheight U ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
barometric altimeter U ارتفاع سنج بارومتری ارتفاع سنجی که با فشار جو کار میکند
terrain clearance U حفظ ارتفاع امن برای پروازهواپیما تامین خودکار ارتفاع پرواز هواپیما
flare dud U گلوله اتمی که در ارتفاع بیش از ارتفاع پیش بینی شده منفجر میشود
pressure altitude U ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
sextant altitude U ارتفاع اندازه گیری شده ستارگان ارتفاع سکستانتی
pile height U ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
datum U سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
altitude separation U اختلاف ارتفاع سطوح مبنای ارتفاع
absolute altimeter U ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
safe altitude U ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
transition altitude U ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
maps U نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map U نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
conformal projection U نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map U نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan U نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
ocant altitude U ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
hyetography U نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographer U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographers U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map U نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
command altitude U ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
triple point U نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
mapping U نقشه کشی کردن تهیه نقشه
topographic map U نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
picture point U نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
low altitude U ارتفاع کم ارتفاع پست
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision U خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism U شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
altitude height U سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
low airburst U ترکش هوایی در ارتفاع کم ترکش در ارتفاع پایین
apparent altitude U ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point U نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approaches U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
storage map U نقشه انباره نقشه انبارش
bombing height U ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
orthographic U تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
flash point U نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
exmeridian altitude U ارتفاع فوق نصف النهاری هواپیما ارتفاع نصف النهاری
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
plotted U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
map sheet U شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
geodesy U نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
outline assembly drawing U نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
spandrel U لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
common control U کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
intelligible U معلوم
to the fore U معلوم
overt U معلوم
pronounced U معلوم
obvious U معلوم
known U معلوم
It was revealed that … It transpired that . . . U معلوم شد که ...
definite U معلوم
invisible U نا معلوم
assignable U معلوم
given U معلوم
sharp cut U معلوم
the active voice U معلوم
determinate U معلوم
indistinct U نا معلوم
illiquid U نا معلوم
inevidence U معلوم
active U معلوم
altitude azimuth U عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
given conditions U شرایط معلوم
familiarizes U معلوم کردن
manifestly U بطور معلوم
familiarized U معلوم کردن
familiarize U معلوم کردن
kithe U معلوم شدن
noticeably U بطوربرجسته یا معلوم
seemingly U از قرار معلوم
known data U عناصر معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … U از قرار معلوم ...
It was clear that she had lied . U دروغش معلوم شد
that depends U معلوم نیست
familiarizing U معلوم کردن
to come to light U معلوم شدن
to bring tl light U معلوم کردن
to make known U معلوم کردن
the date was not specified U تاریخ ان معلوم
the active voice U فعل معلوم
cretain U معلوم بعض
known datum point U ایستگاه معلوم
ascertain U معلوم کردن
ascertaining U معلوم کردن
vague U غیر معلوم
evidently U از قرار معلوم
known U معلوم کردن
known target U هدف معلوم
familiarising U معلوم کردن
discernibly U بطور معلوم
verb active U فعل معلوم
vaguer U غیر معلوم
familiarises U معلوم کردن
To make known . To signify . U معلوم کردن
familiarised U معلوم کردن
known distance U مسافت معلوم
presumedly U از قرار معلوم
ascertained U معلوم کردن
known distance U فاصله معلوم
vaguest U غیر معلوم
ascertains U معلوم کردن
map compilation U تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
geodetic datum U سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
participles U وجه وصفی معلوم
participle U وجه وصفی معلوم
he proved to know the secret U معلوم شد راز را میداند
obviously U بطور اشکار یا معلوم
time will tell U در آینده معلوم می شود
deponent U درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
apparent U معلوم وارث مسلم
present participle U وجه وصفی معلوم
present participles U وجه وصفی معلوم
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
it will manifest it self U معلوم خواهد گشت
It is not known yet . It is not settled yet . U هنوز معلوم نیست
taskwork U کار معلوم کارناخوشایند
fatherless U فاقد مولف معلوم
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
height datum U سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
pointillism U نقاشی نقطه نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
pedigreed U دارای نسب یادودمان معلوم
Is the departure time certain ? U وقت حرکت معلوم است؟
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
Certain notorious ( dubious ) characters . U عده افراد معلوم الحال
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
We know it for a fact that… U برایمان کاملا" معلوم است که ...
his fate is sealed U سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
types U نوع خون را معلوم کردن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
Known and unknown . U معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
It was evident from the start. U از اول کار معلوم بود
typed U نوع خون را معلوم کردن
type U نوع خون را معلوم کردن
we shall see U تا ببینم بعد معلوم میشود
known datum point U نقطهای با مختصات وگرای معلوم
they are of a doubtful paterni U اصل انها معلوم نیست
deponont U در فاهر مجهول و در باطن معلوم
determinable U معلوم کردنی انقضاء پذیر
computer aided design and drafting U طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
Presumably she hasnt arrived yet . U از قرار معلوم هنوز واردنشده است
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
He is known to the police . U هویتش نزد پلیس معلوم است
We wI'll be notified(informed)of the results today. U امروز جواب کار معلوم می شود
seal one's fate U سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
it is of doubtful proveance U معلوم نیست اصلا از کجا امده است
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com