English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (26 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
display U نشان دادن اطلاعات
displayed U نشان دادن اطلاعات
displaying U نشان دادن اطلاعات
displays U نشان دادن اطلاعات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
colour U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colours U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
ebcdic U کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
Other Matches
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
connection U پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
connexions U پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
conceal U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceals U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
graphic U داده ذخیره شده که نشان دهنده اطلاعات گرافیکی است .
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
slaving U صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
slave U صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
slaved U صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
slaves U صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
hierarchy plus input process output U یک روش طراحی و مستندسازی برنامه که ساختارعملیاتی و گردش اطلاعات رادر سه نوع نمودار نشان میدهد
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
flag U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
border break U ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
register U نشان دادن
registering U نشان دادن
registers U نشان دادن
imbody U نشان دادن
actuate U نشان دادن
ante U نشان دادن
showed U نشان دادن
shows U نشان دادن
adumbrate U نشان دادن
showŠetc U نشان دادن
visions U یا نشان دادن
show U نشان دادن
demonstrating U نشان دادن
evinced U نشان دادن
evinces U نشان دادن
exerts U نشان دادن
exerting U نشان دادن
exerted U نشان دادن
indicated U نشان دادن
evincing U نشان دادن
point U نشان دادن
indicates U نشان دادن
vision U یا نشان دادن
introduce U نشان دادن
introduced U نشان دادن
to show up U نشان دادن
to put forth U نشان دادن
demonstrate U نشان دادن
demonstrated U نشان دادن
demonstrates U نشان دادن
run U نشان دادن
introducing U نشان دادن
exert U نشان دادن
runs U نشان دادن
introduces U نشان دادن
indicate U نشان دادن
evince U نشان دادن
window U تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
marshaled U به ترتیب نشان دادن
impassibly U بی نشان دادن عاطفه
marshals U به ترتیب نشان دادن
emote U هیجان نشان دادن
decorating U نشان یامدال دادن به
decorate U نشان یامدال دادن به
decorates U نشان یامدال دادن به
marshal U به ترتیب نشان دادن
by show of hands U با نشان دادن دست
to play fast and loose U بی ثباتی نشان دادن
louts U نفهمی نشان دادن
lout U نفهمی نشان دادن
playoffs U نشان دادن فیلم
to hang back U بیمیلی نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit . U خودی را نشان دادن
cough up <idiom> U بی تمایلی نشان دادن
for crying out loud <idiom> U نشان دادن عصبانیت
marshaling U به ترتیب نشان دادن
hang back U بی میلی نشان دادن
playoff U نشان دادن فیلم
marshalled U به ترتیب نشان دادن
foreshown U از پیش نشان دادن
graphs U با نمودار نشان دادن
respond U واکنش نشان دادن
televises U با تلویزیون نشان دادن
emblem U با علایم نشان دادن
responded U واکنش نشان دادن
televising U با تلویزیون نشان دادن
exemplified U بانمونه نشان دادن
exemplifies U بانمونه نشان دادن
pragmatize U واقعی نشان دادن
pretypify U قبلا نشان دادن
emblems U با علایم نشان دادن
showdowns U نمونه نشان دادن
blaze U باتصویر نشان دادن
graph U با نمودار نشان دادن
force U خشونت نشان دادن
prefigures U از پیش نشان دادن
prefigured U از پیش نشان دادن
showdown U نمونه نشان دادن
prefigure U از پیش نشان دادن
televised U با تلویزیون نشان دادن
forces U خشونت نشان دادن
forcing U خشونت نشان دادن
blazes U باتصویر نشان دادن
blazed U باتصویر نشان دادن
exemplify U بانمونه نشان دادن
exemplifying U بانمونه نشان دادن
rubricate U قرمز نشان دادن
reacting U واکنش نشان دادن
squirms U ناراحتی نشان دادن
react U واکنش نشان دادن
to be illustrative of U با عکس نشان دادن
adumbration U نشان دادن خلاصه
reacted U واکنش نشان دادن
keep at something U پشتکار نشان دادن
reacts U واکنش نشان دادن
squirming U ناراحتی نشان دادن
rubricize U قرمز نشان دادن
measure U اندازه نشان دادن
responds U واکنش نشان دادن
image U نشان دادن تصویر
squirm U ناراحتی نشان دادن
televise U با تلویزیون نشان دادن
squirmed U ناراحتی نشان دادن
prefiguring U از پیش نشان دادن
dogmatize U تعصب مذهبی نشان دادن
displayed U نشان دادن ابراز کردن
representations U عمل نشان دادن چیزی
emblematize U بطور کنایه نشان دادن
react U عکس العمل نشان دادن
display U نشان دادن ابراز کردن
represent U بیان کردن نشان دادن
phew U برای نشان دادن بی تابی
reacts U عکس العمل نشان دادن
reacting U عکس العمل نشان دادن
reacted U عکس العمل نشان دادن
represents U بیان کردن نشان دادن
to screen a scene U در روی پرده نشان دادن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
represented U بیان کردن نشان دادن
chronogram U نشان دادن سنوات تاریخی
charted U بر روی نقشه نشان دادن
to jump at something [colloquial] U به چیزی واکنش نشان دادن
rogue U رذالت و پستی نشان دادن
earmarks U نشان کردن اختصاص دادن
rogues U رذالت و پستی نشان دادن
phew U برای نشان دادن بیزاری
earmark U نشان کردن اختصاص دادن
charts U بر روی نقشه نشان دادن
give someone the green light U چراغ سبز نشان دادن
charting U بر روی نقشه نشان دادن
you don't say <idiom> U نشان دادن تعجب ازشنیدهها
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
lay down the law <idiom> U راه را به کسی نشان دادن
project U فاهر کردن نشان دادن
projected U فاهر کردن نشان دادن
displaying U نشان دادن ابراز کردن
displays U نشان دادن ابراز کردن
projects U فاهر کردن نشان دادن
overreact U بیخود واکنش نشان دادن
overreacted U بیخود واکنش نشان دادن
overreacting U بیخود واکنش نشان دادن
overreacts U بیخود واکنش نشان دادن
To show ones mettle . U غیرت خود را نشان دادن
carry the torch <idiom> U نشان دادن وفاداری به کسی
give in <idiom> U راه را به کسی نشان دادن
chart U بر روی نقشه نشان دادن
indexed U نشان دادن بصورت الفبایی
example U بامثال ونمونه نشان دادن
picture U سینما با عکس نشان دادن
to render homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
picturing U سینما با عکس نشان دادن
to give a warm welcome U روی خوش نشان دادن به
to keep one's temper U متین بودن نشان دادن
to do homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
representation U عمل نشان دادن چیزی
turtledove U عزیز محبت نشان دادن
turtledoves U عزیز محبت نشان دادن
impassibly U بی نشان دادن احساس درد
pictured U سینما با عکس نشان دادن
pictures U سینما با عکس نشان دادن
indexes U نشان دادن بصورت الفبایی
historicize U بعنوان تاریخ نشان دادن
show one round U همه جا را به کسی نشان دادن
index U نشان دادن بصورت الفبایی
examples U بامثال ونمونه نشان دادن
to pay homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
corrupts U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
corrupt U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting U تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
associative storage U یک وسیله مخصوص ذخیره اطلاعات که در ان ادرس محل ذخیره اطلاعات از طریق محتوی اطلاعات ذخیره شده در ان محل مشخص میشود
belies U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
simulating U تقلید نشان دادن وانمود کردن
impassively U بی نشان دادن احساس درد یاعاطفه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com