English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
candidate U نامزد کاندید
candidates U نامزد کاندید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
postulancy U کاندید نامزد انجام امری
Other Matches
postulant U نامزد جدید نامزد ورود بخدمت کلیسا
trothplight U نامزد شدن نامزد کردن
nomination U کاندید
nominations U کاندید
candidate U کاندید
nominates U کاندید کردن
nominees U کاندید شده
candidacy U داوطلبی کاندید
nominating U کاندید کردن
nominate U کاندید کردن
nominee U کاندید شده
nominative U کاندید شده
nominee U نامزد
nominees U نامزد
fiancee U نامزد
an engaged couple U دو تن نامزد
fiance U نامزد
bethrothed U نامزد
designee U نامزد
couples U دو نامزد
the bride elect U نامزد
engaged U نامزد
affianced U نامزد
candidate U نامزد
candidate U نامزد
candidates U نامزد
designed U نامزد
intended U نامزد
coupled U دو نامزد
couple U دو نامزد
fiancT U نامزد
ordinand U نامزد انتصاب
candidate U نامزد انتخاباتی
ordinands U نامزد انتصاب
troth U نامزد کردن
nominator U نامزد کننده
to be bethrothed U نامزد شدن
to get engaged U نامزد کردن
to become engaged U نامزد کردن
fiance U نامزد گرفتن
designating U نامزد کردن
nominated U نامزد کردن
engaged U نامزد شده
betrothed U نامزد شده
candid U کاندیدا نامزد
designate U نامزد کردن
affianced U نامزد شده
nominate U نامزد کردن
designates U نامزد کردن
nominating U نامزد کردن
nominates U نامزد کردن
candidate master U نامزد استادی شطرنج
got a thing going <idiom> U باکسی نامزد شدن
running mates U نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mate U نامزد معاونت ریاستجمهوری
bespoke U نامزدی نامزد شده
bespoken U نامزدی نامزد شده
candidate U داوطلب خدمت در ارتش نامزد
candidates U داوطلب خدمت در ارتش نامزد
to put up U منزل دادن به نامزد کردن
campaigner U سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
campaigners U سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
in love - engaged - married U عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
put-up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
to put in for U تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
earmarked U نامزد شده مشخص شده علامت گذاری شده
favorite son U نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com