Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
soft spot
U
ناحیه نشست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blitter
U
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
botany
U
گیاهان یک ناحیه زندگی گیاهی یک ناحیه
meets
U
نشست نشست گاه
meet
U
نشست نشست گاه
symposia
U
هم نشست
symposium
U
هم نشست
sittings
U
نشست
sitting
U
نشست
seance
U
نشست
seepage
U
نشست
settlement of the dam
U
نشست سد
settletment
U
نشست
slump
U
نشست
symposiums
U
هم نشست
slumped
U
نشست
precipitation
U
ته نشست
settlements
U
نشست
settlement
U
نشست
leakage
U
نشست
leakages
U
نشست
siting
U
نشست
trimmest
U
نشست
trims
U
نشست
consolidation
U
نشست
meeting
U
نشست
meetings
U
نشست
fouling
U
ته نشست
slumps
U
نشست
slumping
U
نشست
deposition
U
ته نشست
session
U
نشست
sediments
U
ته نشست
depositions
U
ته نشست
trim
U
نشست
sessions
U
نشست
sediment
U
ته نشست
leaky
U
نشست کننده
settle
U
نشست کردن
subsidence
U
نشست فرونشینی
subsidence
U
نشست خاک
air landed
U
هوا نشست
annual accumulation of sediment
U
ته نشست سالانه
closed conference
U
نشست مسدود
sink
U
نشست کردن
sinks
U
نشست کردن
settles
U
نشست کردن
closed meeting
U
نشست مسدود
assembly
U
مجمع نشست
subsiding
U
نشست کردن
subsides
U
نشست کردن
subside
U
نشست کردن
subsided
U
نشست کردن
boring stay
U
محل نشست
calcareous deposit
U
ته نشست اهکی
special session
U
نشست ویژه
extraordinary meeting
U
نشست ویژه
rate of deposition
U
سرعت ته نشست
seep in
U
نشست کردن
settlement of the foundation
U
نشست پی گاه
settlement ratio
U
نسبت نشست
she sat behind me
U
او پشت من نشست
to cave in
U
نشست کردن
trim aft
U
نشست پاشنه
trim forward
U
نشست سینه
precipitated rocks
U
سنگهای ته نشست
lime deposite
U
ته نشست اهکی
electrolytic deposition
U
ته نشست الکترولیتی
deposit
U
ته نشست ته نشین
sinkable
U
نشست کردنی
extravasate
U
نشست کردن
exudation
U
برون نشست
lacustrine sediment
U
ته نشست دریاچهای
shore formation
U
ته نشست دریاچهای
oil residue
U
ته نشست روغن
true slump
U
نشست واقعی
deposits
U
ته نشست ته نشین
sinking
U
استهلاک نشست
extraordinary meeting
U
نشست فوق العاده
seat of settlement
U
محل نشست ساختمان
The dust was laid ( settled ) .
U
گرد وخاک نشست
He was favorably impressed by what I told him .
U
حرفم دردلش نشست
The plan landed .
U
هواپیما بزمین نشست
She sat beside ( next to ) her mother .
U
کنار مادرش نشست
She went to the bad.
U
بروز سیاه نشست
settlement of abutments
U
نشست تکیه گاه
special session
U
نشست فوق العاده
annual accumulation of sediment
U
سال اورد ته نشست
settlement forecast
U
پیش بینی نشست
landing zone
U
منطقه نشست هوایی
powwow
U
نشست وگفتگو کردن
proces verbal
U
صورت جلسه نشست نامه
the bird took its perch
U
مرغ روی چوب نشست
exudate
U
ترشح التهابی برون نشست
conventional take off and landing
U
هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
the veaael was neaped
U
کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
to have a closed meeting
U
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
To associate ( mix) with someone .
U
با کسی نشست وبر خاست کردن
dropped
U
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
he took her in to dinner
U
انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
dropping
U
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
drops
U
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
drop
U
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
inclusus
U
گوشه نشینی که در غاریا کلبهای می نشست ودرجهانیان رابروی خود می بست
area
U
ناحیه
shire
U
ناحیه
local
<adj.>
U
ناحیه ای
shires
U
ناحیه
realm
U
ناحیه
regional
<adj.>
U
ناحیه ای
output area
U
ناحیه
zone
U
ناحیه
demesne
U
ناحیه
sympatric
U
هم ناحیه
subregion
U
ناحیه
situs
U
ناحیه
areas
U
ناحیه
partitions
U
ناحیه
partition
U
ناحیه
wards
U
ناحیه
ward
U
ناحیه
proclimax
U
ناحیه
regions
U
ناحیه
region
U
ناحیه
zones
U
ناحیه
range
U
ناحیه
sectors
U
ناحیه
districts
U
ناحیه
district
U
ناحیه
reached
U
ناحیه
realms
U
ناحیه
ranged
U
ناحیه
reach
U
ناحیه
reaches
U
ناحیه
reaching
U
ناحیه
sector
U
ناحیه
ranges
U
ناحیه
sciatic
U
ناحیه چاربند
scan area
U
ناحیه پیمایش
frequency region
U
ناحیه فرکانس
sector commander
U
فرمانده ناحیه
input area
U
ناحیه ورودی
indifference zone
U
ناحیه خنثی
geiger muller region o. plateau
U
ناحیه قطع
sector
U
خط کش ریاضی ناحیه
hypnogenic zone
U
ناحیه خواب زا
erogenous zone
U
ناحیه شهوتزا
gold field
U
ناحیه زرخیز
goldfield
U
ناحیه زرخیز
regions
U
ناحیه فضا
heat affected zone
U
ناحیه پیوند
intermediate zone
U
ناحیه ی میانی
lumbar
U
ناحیه کمر
range of variation
U
ناحیه تغییر
regions
U
ناحیه نظامی
oral zone
U
ناحیه دهانی
range of adjustment
U
ناحیه تنظیم
radius of action
U
ناحیه رانندگی
output area
U
ناحیه خروجی
overflow area
U
ناحیه سرریز
pyramidal area
U
ناحیه هرمی
erogenous zones
U
ناحیه شهوتزا
Equator
U
ناحیه استوایی
regionalism
U
ناحیه گرایی
naval district
U
ناحیه دریایی
region
U
ناحیه عملیات
range of variation
U
ناحیه انحراف
range of storke
U
ناحیه ضربه
littoral
U
ناحیه ساحلی
sectors
U
خط کش ریاضی ناحیه
magnetic domain
U
ناحیه مغناطیسی
measuring range
U
ناحیه ی سنجش
part
U
سهم ناحیه
recording eara
U
ناحیه ضبط
region
U
ناحیه نظامی
motor area
U
ناحیه حرکتی
regions
U
ناحیه عملیات
terrain
U
زمین ناحیه
forbidden zone
U
ناحیه ممنوع
touch spot
U
ناحیه بساوشی
boom swing
U
ناحیه لرزش
depletion layer
U
ناحیه تخلیه
suppressor area
U
ناحیه بازدارنده
broca's area
U
ناحیه بروکا
buffer area
U
ناحیه میانگیر
storage area
U
ناحیه انبارش
climatic region
U
ناحیه اقلیمی
common area
U
ناحیه مشترک
genital zone
U
ناحیه تناسلی
commutation zone
U
ناحیه کموتاسیون
telephone area
U
ناحیه اتصال
baffle area
U
ناحیه کور
territorialization
U
ایجاد ناحیه
district
U
ناحیه نظامی
slum
U
ناحیه فقیرنشین
active area
U
ناحیه فعال
zones
U
منطقه ناحیه
slums
U
ناحیه فقیرنشین
the abdominal region
U
ناحیه شکم
two phase region
U
ناحیه دو فازی
area search
U
جستجوی ناحیه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com