English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
received U مورد قبول
taken U مورد قبول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
conventional U مورد قبول عامه
putative U مفروض مورد قبول عامه
ack U Character Ackowledge کاراکتر مورد قبول
adopted items of material U اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
agrapha U که مورد قبول مسیحیان نیست
aknowledge character U کاراکتر مورد قبول
availabe time U زمان مورد قبول
current standard cost U هزینه استاندارد و مورد قبول
nuncupative will U در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
persona grata U نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
persona grata U شخص مورد قبول
to pass go orrun current U معمولا مورد قبول واقع شدن
lowest common denominator U مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
lowest common denominators U مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
Other Matches
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
area of operational interest U منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
imprimatur U قبول
acceptance U قبول
acceptances U قبول
reception U قبول
receptions U قبول
adoption U قبول
admission U قبول
admissions U قبول
intromission U قبول
compliance U قبول
acknowledgment U قبول
ratification U قبول قبولی
passes U قبول کردن
intolerance U عدم قبول
embracement U قبول اتخاذ
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
agreement U قرار قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
tolerable U قابل قبول
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
reasonable U قابل قبول
passed U قبول کردن
pass U قبول کردن
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
rejection U عدم قبول
agreements U قرار قبول
rejection U قبول نکردن
reply paid U جواب قبول
disallowance U عدم قبول
ready acceptance U حسن قبول
valid U قابل قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
receivable U قابل قبول
express acceptance U قبول صریح
honours U قبول کردن
adoption U قبول به فرزندی
non acceptance U عدم قبول
adopt U قبول کردن
disclaiming U قبول نکردن
disclaims U قبول نکردن
withdraw U قبول نکردن
intolerancy U عدم قبول
disclaimed U قبول نکردن
naturalization U قبول تابعیت
honouring U قبول کردن
honoured U قبول کردن
honour U قبول کردن
honors U قبول کردن
honoring U قبول کردن
honored U قبول کردن
adopting U قبول کردن
adopts U قبول کردن
I agree. U قبول دارم.
admit U قبول کردن
admits U قبول کردن
admitting U قبول کردن
acceptable U قابل قبول
passable U قابل قبول
believable U قابل قبول
acceptability U قابلیت قبول
acceptability U قبول شدگی
admissible U قابل قبول
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
ineligible U غیرقابل قبول
unacceptable U غیرقابل قبول
offer and acceptance U ایجاب و قبول
incompliance U عدم قبول
implied acceptance U قبول ضمنی
acceptances U قبول قرارداد
acceptance U قبول قرارداد
unacceptably U غیرقابل قبول
disclaim U قبول نکردن
acceptably U بطورقابل قبول
sufficing <adj.> U قابل قبول
acceptance by conduct U قبول فعلی
accepts U قبول کردن
accepts U قبول شدن
accepting U قبول کردن
adhibit U قبول کردن
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
accepting U قبول شدن
sufficient <adj.> U قابل قبول
satisfactory <adj.> U قابل قبول
conceding U قبول شکست
concedes U قبول شکست
adopter U قبول کننده
conceded U قبول شکست
concede U قبول شکست
adequate <adj.> U قابل قبول
admittable U قابل قبول
admission of liability U قبول بدهی
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
accept U قبول کردن
accept U قبول شدن
acceptant U قبول کننده
accepter U قبول کننده
aceptive U قابل قبول
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
acceptation tacite U قبول ضمنی
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
acceptancy U اماده قبول
acknowladgement of debt U قبول بدهی
acceptance by words U قبول قولی
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
allowable load U بارقابل قبول
acceptance limit U حد قابل قبول
withdraws U قبول نکردن
compliancy U قبول اجابت
compliantly U با قبول و رضایت
to take in U قبول کردن
acceptor U قبول کننده
sufficiently <adv.> U قابل قبول
entertains U قبول کردن
entertain U قبول کردن
compliant U قبول کننده
entertained U قبول کردن
accord U قبول کردن
accorded U قبول کردن
accords U قبول کردن
acceptable <adj.> U قابل قبول
allowable U قابل قبول
naturalization U اعطا یا قبول تابعیت
take to <idiom> U سریعا قبول کردن
recognized refugee U پناهنده قبول شده
complier U قبول کننده همدست
to hold water U قابل قبول بودن
disapprove U قبول نکردن رد کردن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
incredibility U عدم قابلیت قبول
honours U یاحوالهای را قبول کردن
non compliance U عدم قبول یا انجام
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
honour U یاحوالهای را قبول کردن
matriculant U قبول شده در دانشگاه
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
admissible load U بار قابل قبول
admissibility U مقبولیت قابلت قبول
honors U یاحوالهای را قبول کردن
honored U یاحوالهای را قبول کردن
loss appraisal U قبول تلفات در جنگ
admissible stress U تلاش قابل قبول
loss appraisal U ضایعات قابل قبول
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
admissibleness U بطور قابل قبول
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
accepting bank U بانک قبول کننده
incredible U غیرقابل قبول افسانهای
adhesion U انضمام قبول عضویت
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
sign a waiver U قبول اغماض نمودن
suffrage U کمک همراهی قبول
eligibly U بطور قابل قبول
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
credibility U قابل قبول بودن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
sit right (negative) <idiom> U غیر قابل قبول
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
d. of a request U عدم قبول خواهش
popularity U قابل قبول عامه
accepts U پسندیدن قبول کردن
hard currencies U ارز قابل قبول
legal tender U پول قابل قبول
to be valid U قابل قبول بودن
He wouldnt dare refuse. U سگ کیست که قبول نکند
permissible stress U خستگی قابل قبول
valid assumptions U فروض قابل قبول
takers U قبول کننده شرط
taker U قبول کننده شرط
acceptance tolerance U حد مجاز قابل قبول
acceptance of goods U قبول کردن کالا
acceptance U حوالهء قبول شده
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
accepting U پسندیدن قبول کردن
zone of acceptability U منطقه قابل قبول
acceptances U حوالهء قبول شده
acceptance number U عدد ملاک قبول
cut off ratio U حداقل نرخ قابل قبول
To adopt a child ( an infant ) . U کودکی را بفرزندی قبول کردن
vicarious U به نیابت قبول کردن جانشین
assentient U قبول کننده رضایت دهنده
europatents U حق اختراع قابل قبول دراروپا
declension U عدم قبول چیزی بطورمودبانه
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
To pass the exam on the first try. U یک ضرب در امتحان قبول شدن
argumentum U یک سلسله دلایل قابل قبول
To get a pass. U امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com