Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
i a with you on that matter
U
من در ان موضوع با شماموافق هستم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
queue
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access
U
فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queues
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
U
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herring
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition
U
موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversing
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circulars
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
i am pushed for money
U
هستم
am
U
هستم
I'm
U
من هستم
I'm your age.
U
من هم سن شما هستم.
i have not a dry t. on me
U
سر تا پا خیس هستم
I am sure that ...
U
من مطمئن هستم که ...
we owe him for his services
U
خدمات او هستم
I'm thirsty.
من تشنه هستم.
I'm hungry.
من گرسنه هستم.
i am under obligation to him
U
من ممنون او هستم
i feel
U
گرسنه هستم
iam d. to go
U
ارزومندرفتن هستم
i pause for a reply
U
منتظر پاسخ هستم
I am at your disposal.
U
من دراختیار تان هستم
Next to you I'm slim.
U
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
iam in bad
U
خیلی در تنگی هستم
Join the club!
U
من هم درشرایطی مشابه هستم !
own a house
U
دارای خانهای هستم
i own that house
U
من صاحب ان خانه هستم
i maintain
U
قائل هستم به اینکه ...
i am at your service
U
در خدمت شما هستم
i am under obligation to him
U
زیر بارمنت او هستم
feet dry
U
روی هدف هستم
i await you
U
منتظر شما هستم
I am certain of it.
U
من درباره اش مطمئن هستم.
i am bend on going
U
مصمم هستم بروم
i feel sleepy
U
خواب الود هستم
I am a strange in this town.
U
دراین شهر غریب هستم
That is my line ( field ) .
U
خودم این کاره هستم
I am on intimate terms with one of the ministers .
U
با یکی از وزراء نزدیک هستم
I've been here for five days.
U
پنج روزه که من اینجا هستم.
I feel like a fifth wheel.
U
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
iam a for his life
U
برای جانش دل واپس هستم
i am in a hurry for it
U
عجله دارم یا در شتاب هستم
i am about that
U
من در این خصوص دلواپس هستم
I come from Iran . I am Iranian.
U
من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
i owe him &
U
پنج لیره به او بدهکار هستم
i am impatient for it
U
ازان بابت بیطاقت هستم
I know the area more or less .
U
کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
I am your humble servant . I defer to you .
U
من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
I am the bread winner of the family .
U
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
I am very orderly and systematic in my work .
U
درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
I look forward to receiving your reply.
U
من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
I always make a point of being on time . I always try to be punctual .
U
همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I'm looking forward to seeing you again.
U
منتظر دیدار دوباره شما هستم.
I agree with you completely.
U
من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I'll be happy to help
[assist]
you.
U
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
I'm full.
U
من سیر شدم
[هستم]
.
[اصطلاح روزمره]
i wrote as neatly as he did
U
من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I have done my homework. I know how to cope .
U
من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
It seems I am not welcome (wanted) here.
U
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
i am not made of salt
U
مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
steadied
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I am prepared for any eventuality.
U
برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
iam so tired that i cannot eat
U
چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
steady
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
No one sent me, I am here on my own account.
U
هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
steadies
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
My only problem is money .
U
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
I'm really looking forward to the weekend.
U
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.
U
سپس او
[زن]
از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
steadying
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I'm old enough to take care of myself.
U
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
I'm dying to know what happened.
U
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
I very much look forward to meeting you soon.
U
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
salvos
U
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.
U
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
Can you show me on the map where I am?
U
آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
I am a great believer in using natural things for cleaning.
U
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
popeye
U
در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است
spitting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
holding
U
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
how much do i owe you
U
چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
I´m as hungry as a horse.
U
آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
pouncing
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
feet wet
U
من روی هدف دریایی هستم هواپیمای رهگیر یا مامورپشتیبانی مستقیم روی دریاست
pounce
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
matter
U
موضوع
mattered
U
موضوع
question
U
موضوع
mattering
U
موضوع
point
U
موضوع
plotless
U
بی موضوع
matters
U
موضوع
questioned
U
موضوع
subjected
U
موضوع
afair
U
موضوع
subject
U
موضوع
propositions
U
موضوع
propositioning
U
موضوع
subjecting
U
موضوع
questions
U
موضوع
proposition
U
موضوع
motifs
U
موضوع
motif
U
موضوع
subjects
U
موضوع
propositioned
U
موضوع
indirect objects
U
موضوع
direct objects
U
موضوع
themes
U
موضوع ها
subjects
U
موضوع ها
head
U
موضوع
topics
U
موضوع ها
subject
[topic]
U
موضوع
object
U
موضوع
criteria
U
موضوع
objects
U
موضوع
objecting
U
موضوع
objected
U
موضوع
topic
U
موضوع
topics
U
موضوع
themes
U
موضوع
issues
U
موضوع
text
U
موضوع
theme
U
موضوع
issue
U
موضوع
topic
U
موضوع
issued
U
موضوع
texts
U
موضوع
What's behind all this?
U
موضوع چه است؟
subject and predicate
U
موضوع و محمول
beside the question
U
خارج از موضوع
subject of debate
U
موضوع دعوی
universe of discourse
U
موضوع بحث
affaire d'honneur
U
موضوع شرافتی
postulated
U
اصل موضوع
postulate
U
اصل موضوع
grievance
U
موضوع شکایت
at issue
U
موضوع بحث
subduce
U
موضوع کردن
not to the point
U
خارج از موضوع
sign position
U
موضوع علامت
sides of the question
U
اطراف موضوع
direct objects
U
موضوع منظره
indirect objects
U
موضوع منظره
lemma
U
مقدمه موضوع
not to point
U
بیرون از موضوع
privity
U
موضوع محرمانه
it is a question of money
U
موضوع بسته به
in question
U
موضوع بحث
in contestation
U
موضوع بحث
object
U
موضوع منظره
off the track
U
از موضوع پرت
objective complement
U
مکمل موضوع
side show
U
موضوع فرعی
monomaniac
U
دیوانه یک موضوع
objects
U
موضوع منظره
problem
U
معما موضوع
objecting
U
موضوع منظره
out of question
U
خارج از موضوع
objected
U
موضوع منظره
matter on hand
U
موضوع بحث
res ipsa loquitur
U
موضوع گویاست
a horse of another colour
[different colour]
U
موضوع علیحده
subject
U
رعایا موضوع
subjected
U
شیی موضوع
fair game
<idiom>
U
موضوع تهاجم
What gives?
U
موضوع چه است؟
subjected
U
رعایا موضوع
subjecting
U
شیی موضوع
What is happening?
U
موضوع چه است؟
What's on?
U
موضوع چه است؟
What's up?
U
موضوع چه است؟
subjecting
U
رعایا موضوع
subjects
U
شیی موضوع
What's wrong?
U
موضوع چه است؟
What's going on?
U
موضوع چه است؟
case
U
موضوع حالت
cases
U
موضوع حالت
irrelevant
U
خارج از موضوع
subject matter
U
مطلب موضوع
subject matter
U
موضوع اصلی
problems
U
معما موضوع
issues
U
موضوع دعوی
issues
U
موضوع شماره
issued
U
موضوع دعوی
issued
U
موضوع شماره
recitation
U
تعریف موضوع
recitations
U
تعریف موضوع
issue
U
موضوع دعوی
issue
U
موضوع شماره
neither here nor there
<idiom>
U
بیربط به موضوع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com