English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I very much look forward to meeting you soon. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
I'm looking forward to seeing you again. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
I'm looking forward to your next email. U من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
i await you U منتظر شما هستم
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
iam in bad U خیلی در تنگی هستم
I am very orderly and systematic in my work . U درکارهایم خیلی مرتب ومنظم هستم
I'm dying to know what happened. U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
standby U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standbys U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
caretaker status U وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
so soon U به ان زودی
quickness U زودی
earliness U زودی
so soon U باین زودی
before long U بهمین زودی
The time is coming soon when ... U به زودی وقتش می رسد که...
forwardly U مشتاقانه
keenly U مشتاقانه
intensive U مشتاقانه
eagerly U مشتاقانه
wistfully U مشتاقانه
intently U مشتاقانه
desirously U مشتاقانه
anxiously U مشتاقانه
the forthcoming book U کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
the forthcoming movie U فیلمی که به زودی به سینما می آید
ambitiously U ارزومندانه مشتاقانه
lap up <idiom> U مشتاقانه گرفتن
intense U قوی مشتاقانه
an intent look U یک نگاه مشتاقانه
knuckle down <idiom> U مشتاقانه شروع به کارکردن
anxiously [about] or [for] <adv.> U بطورنگران [مشتاقانه ] [بخاطر] یا [برای]
To work like a beaver . U مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
it is impolitic reply so soon U صلاح نیست به این زودی پاسخ داده شود
I look forward to hearing from you soon. [letter closing line] U مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم. [پایان نامه]
she has a well poised head U وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilms U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
punches U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punched U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punch U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
sottovoce U صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
visiter U دیدار گر
interviewed U دیدار
visitations U دیدار
interview U دیدار
meets U دیدار
visitation U دیدار
visitant U دیدار گر
interviews U دیدار
interviewing U دیدار
meet U دیدار
visitable U دیدار پذیر
drop in <idiom> U دیدار کوتاه
visited U بازدید دیدار
visit U بازدید دیدار
visits U بازدید دیدار
aurevior U بامید دیدار
visitational U عیادت دیدار
See you again . So long. U به امید دیدار
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
sight seeing U دیدار منافر جالب
grudged U دیدار دو رغیب دیرین
grudge U دیدار دو رغیب دیرین
grudges U دیدار دو رغیب دیرین
reunions U بهم پیوستگی تجدید دیدار
reunion U بهم پیوستگی تجدید دیدار
to have an i. with any one U باکسی دیدار و گفتگو کردن
landfalls U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
ponderous U خیلی سنگین خیلی کودن
rattling U خیلی تند خیلی خوب
landfall n U دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
i am pushed for money U هستم
I'm U من هستم
am U هستم
groundhopper [British English] U طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
i feel U گرسنه هستم
i am under obligation to him U من ممنون او هستم
I'm hungry. من گرسنه هستم.
I'm thirsty. من تشنه هستم.
I'm your age. U من هم سن شما هستم.
i have not a dry t. on me U سر تا پا خیس هستم
I am sure that ... U من مطمئن هستم که ...
iam d. to go U ارزومندرفتن هستم
we owe him for his services U خدمات او هستم
trray U منتظر
wistful U منتظر
anticipator U منتظر
expectant of U منتظر
waiter U منتظر
anticipatory U منتظر
inexpectant U نا منتظر
waiting U منتظر
anticipant U منتظر
waiters U منتظر
i maintain U قائل هستم به اینکه ...
Next to you I'm slim. U در مقایسه با تو من لاغر هستم.
I am certain of it. U من درباره اش مطمئن هستم.
own a house U دارای خانهای هستم
i a with you on that matter U من در ان موضوع با شماموافق هستم
I am at your disposal. U من دراختیار تان هستم
i am under obligation to him U زیر بارمنت او هستم
Join the club! U من هم درشرایطی مشابه هستم !
i feel sleepy U خواب الود هستم
i own that house U من صاحب ان خانه هستم
feet dry U روی هدف هستم
i am bend on going U مصمم هستم بروم
i am at your service U در خدمت شما هستم
emergencies U خیلی خیلی فوری
emergency U خیلی خیلی فوری
to look out U منتظر بودن
trray U منتظر شدن
abhide U منتظر بودن
await U منتظر بودن
awaited U منتظر بودن
awaiting U منتظر بودن
awaits U منتظر بودن
i am impatient for it U ازان بابت بیطاقت هستم
i am about that U من در این خصوص دلواپس هستم
I am on intimate terms with one of the ministers . U با یکی از وزراء نزدیک هستم
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
i am in a hurry for it U عجله دارم یا در شتاب هستم
iam a for his life U برای جانش دل واپس هستم
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
i owe him & U پنج لیره به او بدهکار هستم
That is my line ( field ) . U خودم این کاره هستم
I am a strange in this town. U دراین شهر غریب هستم
I come from Iran . I am Iranian. U من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
less than release unit U یکان منتظر حمل
to wait for any one U منتظر کسی شدن
to look forward to something U منتظر چیزی شدن
hold breath U منتظر یک اتفاق بودن
hang about U در نزدیکی منتظر بودن
to look for anything U منتظر چیزی شدن
sweat out <idiom> U با دلواپسی منتظر بودن
hold one's horses <idiom> U باصبوری منتظر ماندن
on deck U دونده منتظر نوبت
I'm full. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
It seems I am not welcome (wanted) here. U مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
I have done my homework. I know how to cope . U من درسم را روان هستم (می دانم چه؟ کنم )
I know the area more or less . U کم وبیش با این منطقه آشنا هستم
I am your humble servant . I defer to you . U من کوچک شما هستم (اخلاص ارادت )
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . U همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
I look forward to receiving your reply. U من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
i am not made of salt U مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
I am the bread winner of the family . U نان آور خانه ( خانواده ) هستم
i wrote as neatly as he did U من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I'll be happy to help [assist] you. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
jim dandy U ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
abided U منتظر شدن وفا کردن
abides U منتظر شدن وفا کردن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
abide U منتظر شدن وفا کردن
awaits U منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting U منتظر شدن انتظار داشتن
awaited U منتظر شدن انتظار داشتن
await U منتظر شدن انتظار داشتن
to look forward to something U با خوشحالی منتظر چیزی شدن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
we watched for his arrival U منتظر ورود او شدیم یا بودیم
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
iam so tired that i cannot eat U چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
steadied U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
steadies U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
I am prepared for any eventuality. U برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
steady U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
steadying U فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
readied U که منتظر است تا قابل استفاده شود
readies U که منتظر است تا قابل استفاده شود
readying U که منتظر است تا قابل استفاده شود
job U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
sleeping U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
sleeps U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
jobs U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
sleep U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
waited U چشم براه بودن منتظر شدن
waits U چشم براه بودن منتظر شدن
to feverishly look forward to something U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
to look forward to something excitedly U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
ready U که منتظر است تا قابل استفاده شود
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com