English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
couch potato U معتاد به تلویزیون
couch potatoes U معتاد به تلویزیون
couch potato U معتاد به تلویزیون [اصطلاح روزمره]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
channel selector U انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
addicts U معتاد
habitue U معتاد
wonted U معتاد
inveterate U معتاد
dope U معتاد
to addict oneself U معتاد
addicted U معتاد
habitual U معتاد
dopes U معتاد
used U معتاد
wont U معتاد به
wont U معتاد
confirmed U معتاد
accustomed U معتاد
addict U معتاد
hophead U معتاد
given U معتاد datum
accustom U معتاد ساختن
customized U معتاد کردن
customizes U معتاد کردن
customising U معتاد کردن
accustom معتاد شدن
accustoming U معتاد ساختن
accustoms U معتاد ساختن
customised U معتاد کردن
workaholic U معتاد به پرکاری
customizing U معتاد کردن
workaholics U معتاد به پرکاری
wino U معتاد به شراب
customises U معتاد کردن
addicted to nicotine <adj.> U معتاد به نیکوتین
hyped U معتاد به موادمخدره
hypes U معتاد به موادمخدره
hyping U معتاد به موادمخدره
addicts U : خو گرفته معتاد
customize U معتاد کردن
addict خو گرفته معتاد
hype U معتاد به موادمخدره
hophead U شخص معتاد
inure or en U معتاد کردن
inurement U معتاد سازی
hyped up U معتاد به موادمخدره
addictive U معتاد کننده
landlubbers U معتاد بزندگی بری
dreamful U معتاد بخواب دیدن
bibber U ادم معتاد به مشروب
sappy U کودن معتاد به مشروبات
landlubber U معتاد بزندگی بری
scotopia U چشمهای معتاد بتاریکی
disaccustom U غیر معتاد ساختن
somnambular U معتاد به راه رفتن در خواب
sesquipedalian U معتاد به استعمال لغات دراز
somnambulant U معتاد به راه رفتن در خواب
inuring U معتاد کردن موجب شدن
inure U معتاد کردن موجب شدن
inured U معتاد کردن موجب شدن
inures U معتاد کردن موجب شدن
telly U تلویزیون
a television U تلویزیون
Goh Chok Tong U تلویزیون
goggle box U تلویزیون
tellies U تلویزیون
faceplate U صفحه تلویزیون
educational television U تلویزیون اموزشی
videoing U تلویزیونی تلویزیون
vieming screen U صفحه تلویزیون
TV U مخفف تلویزیون
television broadcasting station U فرستنده تلویزیون
TVs U مخفف تلویزیون
channel U کانال تلویزیون
video U تلویزیونی تلویزیون
videoed U تلویزیونی تلویزیون
videos U تلویزیونی تلویزیون
screened U صفحه تلویزیون
channels U کانال تلویزیون
screen U صفحه تلویزیون
face U صفحه تلویزیون
closed circuit U تلویزیون مداربسته
screening, screenings U صفحه تلویزیون
closed circuits U تلویزیون مداربسته
faces U صفحه تلویزیون
color television U تلویزیون رنگی
channel selector U سلکتورکانالهای تلویزیون
channeling U کانال تلویزیون
channelled U کانال تلویزیون
screens U صفحه تلویزیون
channeled U کانال تلویزیون
flaked U برفک زدن تلویزیون
closed-circuit television U تلویزیون مدار بسته
closed circuit television U تلویزیون مدار بسته
flaking U برفک زدن تلویزیون
televising U با تلویزیون نشان دادن
televises U با تلویزیون نشان دادن
televised U با تلویزیون نشان دادن
televise U با تلویزیون نشان دادن
Color films(T. V). U فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
flake U برفک زدن تلویزیون
The television flickers . U تصویر تلویزیون می لرزد
televisor U بیننده برنامه تلویزیون
simultaneous color television U تلویزیون رنگی همزمان
sequential color television U تلویزیون رنگی مرحلهای
neutral density faceplate U صفحه رنگی تلویزیون
cylindrical faceplate U صفحه استوانهای تلویزیون
airwave U امواج رادیو و تلویزیون
spherical faceplate U صفحه محدب تلویزیون
teleplay U نمایشنامه مخصوص تلویزیون
image effect U اثر تصویر تلویزیون
Is there a television? U آیا تلویزیون وجود دارد؟
pictured U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picture U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
juicer U متخصص نور در تلویزیون وتاتر
pictures U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
screening U نمایش بر روی پرده تلویزیون
camcorder U دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
camcorders U دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
The pigeous peched on the television aerial . U کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
His speech gripped the television viewers ( audience ). U سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
coherence U فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
unwatchable [film, TV] <adj.> U ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
snow U برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
To turn off the lights. (T. V. ,radio). U چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
UHF U محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
pal U line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
teleran U دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
pals U line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
screen U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screens U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screening, screenings U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screened U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
To turn on the light(radio, T. V). U چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
air time U زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
to tune in TV [radio] U روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
ntsc U Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
aston [British E] U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
ntsc U انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
hold U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
holds U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
chyron [American E] U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
Lower third U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
disc jockeys U کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
teleprompter U اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
disc jockey U کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
He acquired kudos by appearing on television. U او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
crt U وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
Autocue U دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
yoke U هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
horsy U معتاد به اسب سواری یا اسب دوانی
gobo U نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
videoed U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
teletext U روش ارسال متن و اطلاعات در یک سیگنال تلویزیون معمولی به صورت رشته بیت سری که با استفاده از کدگشای مخصوص قابل نمایش است
horsey U وابسته به اسب دوانی معتاد به اسب دوانی
panelist U عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com