Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
matter
U
مشکل یا مساله قابل بحث
mattered
U
مشکل یا مساله قابل بحث
mattering
U
مشکل یا مساله قابل بحث
matters
U
مشکل یا مساله قابل بحث
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
linear
U
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
ScanDisk
U
که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back
<idiom>
U
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
problem
U
مساله
problems
U
مساله
problem box
U
جعبه مساله
mind body problem
U
مساله تن و روان
the heart of the problem
U
اصل مساله
pseudoproblem
U
شبه مساله
pseudoproblem
U
مساله ساختگی
domestic problem
U
مساله خانوادگی
problem-solving
U
مساله گشایی
There are two sides to every question .
<proverb>
U
هر مساله ای دو جنبه دارد.
numerical
U
مط العه روشهای حل مساله ریاضی
probative
U
حقایقی که مالا" به اثبات مساله اصلی منجر شود
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
jigsaws
U
مشکل
jigsaw
U
مشکل
problems
U
مشکل
quandaries
U
مشکل
uphill
U
مشکل
difficult
U
مشکل
quandary
U
مشکل
problem
U
مشکل
scarc ely
U
مشکل
f.in taste
U
مشکل پسند
fault description
U
توضیح مشکل
floorer
U
سوال مشکل
fastidiousness
U
مشکل پسندی
deep water
<idiom>
U
مشکل سخت
knots
U
مشکل عقده
up the creek
<idiom>
U
به مشکل برخودن
error description
U
توضیح مشکل
in a bind
<idiom>
U
به مشکل افتادن
description of error
U
توضیح مشکل
defect description
U
توضیح مشکل
in a jam
<idiom>
U
مشکل داشتن
exquisite taste
U
مشکل پسندی
fun and games
<idiom>
U
وفیفه مشکل
head above water
<idiom>
U
آشکاری مشکل
kick up a fuss
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
off the hook
<idiom>
U
دورشدن از مشکل
problem identification
U
بازشناسی مشکل
finically
U
مشکل پسندانه
finicality
U
مشکل پسندی
feeding problem
U
مشکل تغذیه
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
hardly
U
مشکل بزحمت
bisexual
U
خنثی مشکل
bisexuals
U
خنثی مشکل
fastidious
U
مشکل پسند
knot
U
مشکل عقده
What's the problem?
U
مشکل کجاست؟
harder
U
مشکل شدید
solution
U
پاسخ یک مشکل
ills
U
مشکل سخت
ill-
U
مشکل سخت
ill
U
مشکل سخت
impeccable
<adj.>
U
بدون مشکل
sound
<adj.>
U
بدون مشکل
flawless
<adj.>
U
بدون مشکل
immaculate
<adj.>
U
بدون مشکل
free from error
<adj.>
U
بدون مشکل
hard to please
U
مشکل پسند
solutions
U
پاسخ یک مشکل
hardest
U
مشکل شدید
hard
U
مشکل شدید
miminy piminy
U
مشکل پسند
faultless
<adj.>
U
بدون مشکل
picksome
U
مشکل پسند
open sesame
U
مشکل گشا
Gordian knot
U
مشکل معما مانند
no picnic
<idiom>
U
ناخوش آیند ،مشکل
in the doghouse
<idiom>
U
مشکل پیدا کردن با
calculation
U
پاسخ به یک مشکل در ریاضی
in a world of one's own
<idiom>
U
مشکل عمیق داشتن
to put the a. in the helve
U
مشکل یامعمائی را حل کردن
catastrophic error
U
خطا یا مشکل در کل سیستم
mooney problem checklist
U
مشکل سنج مونی
raise eyebrows
<idiom>
U
ایجاد مشکل و زحمت
unhandy
U
مشکل بدست امده
Gordian knots
U
مشکل معما مانند
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
to resolve a doubt
U
حل مشکل یاشبهه کردن
mystification
U
مشکل وپیچیده سازی
solves
U
یافتن پاسخ یک مشکل
solved
U
یافتن پاسخ یک مشکل
problem behavior
U
رفتار مشکل افرین
problem child
U
کودک مشکل افرین
ended
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
resource person
U
فرد مشکل گشا
end
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
solving
U
یافتن پاسخ یک مشکل
turn tail
<idiom>
U
فرار از خطر یا مشکل
ends
U
در انتها یا پس از چندین مشکل
solve
U
یافتن پاسخ یک مشکل
can of worms
<idiom>
U
مشکل پیچیده وسردرگم
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
intricate design
U
نقش پیچیده، درهم و مشکل
harden
U
مشکل کردن سخت شدن
simpler
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simple
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
Problem - solving .
U
گره گشایی ( رفع مشکل )
i can add rapidly
U
مشکل مارا زیاد کرد
simplest
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
hardens
U
مشکل کردن سخت شدن
iteration
U
تکرار یک برنامه برای حل مشکل
policy dilemma
U
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
last straw
<idiom>
U
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
clear up
<idiom>
U
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
it is particularly difficult
U
بیک طرزمخصوصی مشکل است
finicking
U
جلوه فروش مشکل پسند
difficult terrain
U
زمین مشکل برای عبور
archival quality
U
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
complicated
U
با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
degree of difficulty
U
درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
advanced
U
بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
formulas
U
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formula
U
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formulae
U
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
he can scarcely have done that
U
مشکل این کار را کرده باشد
break
U
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
breaks
U
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
problems
U
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
procedure
U
روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
calculates
U
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
problem
U
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
calculate
U
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
complex
U
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
calculated
U
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
complexes
U
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
conferences
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
auxiliary
U
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
get
U
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
auxiliaries
U
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
cross that bridge when you come to it
<idiom>
U
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
conference
U
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
squirelly
U
اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
getting
U
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
gets
U
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
bugs
U
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
graveyard
U
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
graveyards
U
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
tide (someone) over
<idiom>
U
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
bugging
U
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
U
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
attended operation
U
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
problems
U
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem
U
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
bug
U
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
Is that enough to be a problem?
U
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
yorker
U
توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
frame
U
خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
alternates
U
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternated
U
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternate
U
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
real time
U
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
A problem is a chance for you to do your best.
U
مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
seamless integration
U
فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
caught between two stools
<idiom>
U
[زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
blue ribbon program
U
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
component
U
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
real time
U
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
scallywag
U
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
scalogram
U
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
components
U
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
brute force method
U
روش رفع مشکل که بستگی به قدرت کامپیوتر داردو نه به برنامه نویسی مناسب
to upset the applecart
<idiom>
U
مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی
[اصطلاح مجازی]
thankworthy
U
قابل تشکر قابل شکر
presumable
U
قابل استنباط قابل استفاده
combustible
U
قابل سوزش قابل تراکم
elastic
U
قابل کش امدن قابل انعطاف
transferable
U
قابل واگذاری قابل انتقال
changeable
U
قابل تعویض قابل تبدیل
adducible
U
قابل اضهار قابل ارائه
sensible
U
قابل درک قابل رویت
presentable
U
قابل معرفی قابل ارائه
exigible
U
قابل مطالبه قابل پرداخت
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
bilable
U
قابل رهایی قابل ضمانت
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
observable
U
قابل مشاهده قابل گفتن
flexile
U
قابل تغییر قابل تطبیق
presentable
U
قابل نمایش قابل تقدیم
tenable
U
قابل مدافعه قابل تصرف
capacities
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
cascaded star
U
روش گره ها در شبکه با توپولوژی ستاره با بیش از یک hub که در صورت مشکل پشتیبانی از آن ایجاد میکند
knowledge
U
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
visual display terminal
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
U
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
diagnostic
U
محل و دلایل خطا نرم افزاری یا مشکل سخت افزاری
hooks
U
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
hook
U
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
alert
U
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerted
U
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerts
U
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com