Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 324 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
specifies
U
مشخص کردن
specify
U
مشخص کردن
specifying
U
مشخص کردن
identified
U
مشخص کردن
identifies
U
مشخص کردن
identify
U
مشخص کردن
identifying
U
مشخص کردن
definition
U
مشخص کردن
definitions
U
مشخص کردن
earmarking
U
مشخص کردن
delineate
U
مشخص کردن
delineated
U
مشخص کردن
delineates
U
مشخص کردن
delineating
U
مشخص کردن
define
U
مشخص کردن
defined
U
مشخص کردن
defines
U
مشخص کردن
defining
U
مشخص کردن
denote
U
مشخص کردن
denoted
U
مشخص کردن
denotes
U
مشخص کردن
individuate
U
مشخص کردن
lay down
U
مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody
U
مشخص کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
field
U
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fielded
U
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fields
U
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
answer
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
card
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
region
U
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
regions
U
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
mean
U
مشخص کردن چیزی
meaner
U
مشخص کردن چیزی
meanest
U
مشخص کردن چیزی
specifies
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
universal
U
سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
locate
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
identified
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
group
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
external
U
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
externals
U
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
declaration
U
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarations
U
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
arm
U
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
label
U
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
label
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label
U
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labeling
U
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labeling
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling
U
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labelled
U
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labelled
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled
U
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labels
U
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labels
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels
U
یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
margin
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
margins
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
typified
U
بانمونه مشخص کردن
typifies
U
بانمونه مشخص کردن
typify
U
بانمونه مشخص کردن
typifying
U
بانمونه مشخص کردن
characterised
U
مشخص کردن منقوش کردن
characterises
U
مشخص کردن منقوش کردن
characterising
U
مشخص کردن منقوش کردن
characterize
U
مشخص کردن منقوش کردن
characterized
U
مشخص کردن منقوش کردن
characterizes
U
مشخص کردن منقوش کردن
characterizing
U
مشخص کردن منقوش کردن
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
algebra
U
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
scan
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
address
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
format
U
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
formats
U
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
costing
U
مشخص کردن هزینه عملیات
window
U
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
search
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searched
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searches
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searchingly
U
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
justification
U
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications
U
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
device
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
devices
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
B register
U
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
balisage
U
مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
banding
U
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
BAT file extension
U
مشخصه استاندارد سه حرفی فایل در سیستم -MS DOS برای مشخص کردن فایل دستهای فایل متن حاوی دستورات سیستم
beaufort scale
U
سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
call one's shot
U
مشخص کردن هدف
claim frame
U
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
color code
U
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
cryptographic
U
تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
declarative statement
U
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
defect skipping
U
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
frequency designation
U
مشخص کردن فرکانس
ikon
U
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
PID
U
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
QBE
U
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
routing
U
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
set up
U
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
Other Matches
algorithms
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithm
U
قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
criss-cross
U
با ضربدر مشخص کردن
criss-crossed
U
با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing
U
با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses
U
با ضربدر مشخص کردن
cell
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells
U
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
to tap
U
ولتاژ مشخص کردن
[الکترونیک یا مهندسی برق]
statement of charge
U
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
symbolic i/o assignment
U
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor
U
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
tetragraph
U
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
SGML
U
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
specifics
U
مشخص
physiognomonic
U
مشخص
marked
U
مشخص
distinct
U
مشخص
specific code
U
کد مشخص
kenspeckle
U
مشخص
distinguished
U
مشخص
named
U
مشخص
signate
U
مشخص
specific
U
مشخص
indistinctive
U
نا مشخص
highlight
U
مشخص
pronounced
U
مشخص
highlighted
U
مشخص
highlights
U
مشخص
distinctive
U
مشخص
registered port
U
بندر مشخص
distinctive
U
فرق مشخص
distinguishing
U
مشخص اختصاصی
targets
U
هدف مشخص
ditinct
U
روشن مشخص
signaled
U
اشکار مشخص
clean-cut
U
مشخص واضح
targetted
U
هدف مشخص
cleaners
U
مشخص واضح
targetting
U
هدف مشخص
specified
U
مشخص شده
diacritical current
U
جریان مشخص
clean cut
U
مشخص واضح
signal
U
اشکار مشخص
pathognomic
U
مشخص مرض
signalled
U
اشکار مشخص
unarguable
U
غیرقابلبحثمعلوم مشخص
indicating
U
مشخص کننده
distinctly
U
بطور مشخص
named place of destination
U
مقصد مشخص
assignable
U
معین مشخص
type genus
U
نوع مشخص
nonsignificant
U
غیر مشخص
discriminant
U
مشخص کننده
target
U
هدف مشخص
pathognomomical
U
مشخص مرض
markers
U
مشخص کننده
marker
U
مشخص کننده
targeted
U
هدف مشخص
targeting
U
هدف مشخص
named vessel
U
کشتی مشخص
antiseptic
U
تمیز و پاکیزه مشخص
nodous
U
دارای برامدگیهای مشخص
check indicator
U
مشخص کننده مقابله
structureless
U
بدون ساختمان مشخص
named port of destination
U
بندر مقصد مشخص
nodose
U
دارای برامدگیهای مشخص
messages
U
حجم اطلاع مشخص
named point of destination
U
نقطه مشخص در مقصد
shaded relief
U
عوارض مشخص یا بسیارناهموار
named place of delivery at frontier
U
تحویل در مرز مشخص
message
U
حجم اطلاع مشخص
facies
U
عبارت مشخص یک طبقه
overflow indicator
U
مشخص کننده سرریزی
antiseptics
U
تمیز و پاکیزه مشخص
at the specified tenor
U
بر حسب مفاد مشخص
indication lamp
U
لامپ مشخص کننده
known target
U
هدف شناخته شده یا مشخص
shuttle
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
temporarily
U
برای زمان مشخص یا نه همیشه
badge
U
امضاء و علامت برجسته و مشخص
shuttled
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttles
U
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
to be clear to somebody
U
برای کسی مشخص بودن
amorphous
U
دارای ساختمان غیر مشخص
point of aim
U
نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
named departure point
U
نقطه مشخص برای حرکت
badges
U
امضاء و علامت برجسته و مشخص
named port of shipment
U
بندر مشخص برای حمل
blocky
U
پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
One must draw the line somewhere.
<proverb>
U
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
channeled
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
intensity of rain fall
U
شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
lane
U
مسیر که باخط کشی مشخص میشود
rates
U
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
operators
U
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
irishism
U
عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
operator
U
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
channelled
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
serve one's purpose
<idiom>
U
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
alert
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
insigne
U
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
channeling
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
To be conspicuous.
U
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
rate
U
تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
entry
U
مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
lanes
U
مسیر که باخط کشی مشخص میشود
insignia
U
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
alerts
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerted
U
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
channel
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channels
U
ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
My departure time is not determined yet .
U
وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
users
U
انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
user
U
انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
scheduled service plane
U
هواپیمای مسافربری
[با زمان پرواز مشخص]
scheduled plane
U
هواپیمای مسافربری
[با زمان پرواز مشخص]
dorsiventral
U
دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
Well, duh!
[American English]
U
نه ! جدی می گی؟
[این که کاملا مشخص است]
neither fish nor fowl
<idiom>
U
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
key
کلیدی که ورودیهای یک رکورد را مشخص میکند
internal
U
نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
logic
U
ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
determiner
U
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
symbolic
U
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
special
U
سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
circle of influence
U
دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
symbolically
U
آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
settling days
U
روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
structuring
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structures
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structure
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
determiners
U
مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
work breakdown
U
روش تقسیم یک عمل به اجزای مشخص و کوچک
quality
U
استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص
voyage charter
U
اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص
qualities
U
استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص
transmission
U
اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
open water
U
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
transmissions
U
اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
indirect objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objected
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
volumes
U
نام انتساب شده به دیسک یا نوار مشخص
volume
U
نام انتساب شده به دیسک یا نوار مشخص
objecting
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
reads
U
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
semiosis
U
یک سلسله فعل وانفعالات مشخص جانور علامت
objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
conditional
U
مین کننده وقوع چندین کار مشخص
thread count
U
[تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
software
U
که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
keypad
U
مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
selects
U
یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
selected
U
یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
direct objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
tab
U
کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص میکند
tabs
U
کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص میکند
read
U
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
track
U
محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
tracked
U
محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
tracks
U
محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
dd name
U
برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
failure
U
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
failures
U
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
select
U
یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
truncation
U
حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد
languages
U
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
name
U
کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
column
U
خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند
names
U
کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
category wiring
U
که نوع کابل ها و سیمهای شبکه را مشخص میکند
compliant
U
وسیلهای که به مجموعهای از استانداردهای مشخص تط بیق میشود
language
U
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
boundaries
U
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
object
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
imagery pack
U
بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص
columns
U
خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند
boundary
U
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
searched
U
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
packet
U
سرویسی که داده ها را در بستههای با طول مشخص ارسال کند
accumulate
U
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
retrospective search
U
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
accumulates
U
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
packets
U
سرویسی که داده ها را در بستههای با طول مشخص ارسال کند
accumulating
U
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
programmable function key
U
یچی که کار مشخص یا دستورات مشخصی به آن منتسب میشود
hierarchical communications system
U
پایگاه دادهای که رکوردها بهم مربوطند با یک ساختار مشخص
search
U
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
rate
U
حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
searches
U
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
assembled
U
درج توابع کتابخانهای مشخص یا ماکروها یا پارامترها در یک برنامه
boundaries
U
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
assemble
U
درج توابع کتابخانهای مشخص یا ماکروها یا پارامترها در یک برنامه
rates
U
حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
relative
U
محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه
knowledge
U
دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
boundary
U
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
searchingly
U
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
assembles
U
درج توابع کتابخانهای مشخص یا ماکروها یا پارامترها در یک برنامه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com