English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 324 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
specifies U مشخص کردن
specify U مشخص کردن
specifying U مشخص کردن
identified U مشخص کردن
identifies U مشخص کردن
identify U مشخص کردن
identifying U مشخص کردن
definition U مشخص کردن
definitions U مشخص کردن
earmarking U مشخص کردن
delineate U مشخص کردن
delineated U مشخص کردن
delineates U مشخص کردن
delineating U مشخص کردن
define U مشخص کردن
defined U مشخص کردن
defines U مشخص کردن
defining U مشخص کردن
denote U مشخص کردن
denoted U مشخص کردن
denotes U مشخص کردن
individuate U مشخص کردن
lay down U مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody U مشخص کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fielded U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fields U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
card U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
region U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
regions U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
mean U مشخص کردن چیزی
meaner U مشخص کردن چیزی
meanest U مشخص کردن چیزی
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
universal U سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
external U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
externals U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
declaration U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarations U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
label U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
label U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labeling U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labeling U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labelled U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labelled U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labels U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labels U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
typified U بانمونه مشخص کردن
typifies U بانمونه مشخص کردن
typify U بانمونه مشخص کردن
typifying U بانمونه مشخص کردن
characterised U مشخص کردن منقوش کردن
characterises U مشخص کردن منقوش کردن
characterising U مشخص کردن منقوش کردن
characterize U مشخص کردن منقوش کردن
characterized U مشخص کردن منقوش کردن
characterizes U مشخص کردن منقوش کردن
characterizing U مشخص کردن منقوش کردن
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
algebra U استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
scan U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
address U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
format U 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
formats U 1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
window U تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
search U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searched U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searches U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searchingly U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
justification U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
device U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
devices U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
balisage U مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
BAT file extension U مشخصه استاندارد سه حرفی فایل در سیستم -MS DOS برای مشخص کردن فایل دستهای فایل متن حاوی دستورات سیستم
beaufort scale U سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
call one's shot U مشخص کردن هدف
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
color code U روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
cryptographic U تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
declarative statement U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
frequency designation U مشخص کردن فرکانس
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
PID U متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
QBE U زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
routing U مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
Other Matches
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
criss-crossed U با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing U با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses U با ضربدر مشخص کردن
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
to tap U ولتاژ مشخص کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
symbolic i/o assignment U نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor U کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
SGML U استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
specifics U مشخص
physiognomonic U مشخص
marked U مشخص
distinct U مشخص
specific code U کد مشخص
kenspeckle U مشخص
distinguished U مشخص
named U مشخص
signate U مشخص
specific U مشخص
indistinctive U نا مشخص
highlight U مشخص
pronounced U مشخص
highlighted U مشخص
highlights U مشخص
distinctive U مشخص
registered port U بندر مشخص
distinctive U فرق مشخص
distinguishing U مشخص اختصاصی
targets U هدف مشخص
ditinct U روشن مشخص
signaled U اشکار مشخص
clean-cut U مشخص واضح
targetted U هدف مشخص
cleaners U مشخص واضح
targetting U هدف مشخص
specified U مشخص شده
diacritical current U جریان مشخص
clean cut U مشخص واضح
signal U اشکار مشخص
pathognomic U مشخص مرض
signalled U اشکار مشخص
unarguable U غیرقابلبحثمعلوم مشخص
indicating U مشخص کننده
distinctly U بطور مشخص
named place of destination U مقصد مشخص
assignable U معین مشخص
type genus U نوع مشخص
nonsignificant U غیر مشخص
discriminant U مشخص کننده
target U هدف مشخص
pathognomomical U مشخص مرض
markers U مشخص کننده
marker U مشخص کننده
targeted U هدف مشخص
targeting U هدف مشخص
named vessel U کشتی مشخص
antiseptic U تمیز و پاکیزه مشخص
nodous U دارای برامدگیهای مشخص
check indicator U مشخص کننده مقابله
structureless U بدون ساختمان مشخص
named port of destination U بندر مقصد مشخص
nodose U دارای برامدگیهای مشخص
messages U حجم اطلاع مشخص
named point of destination U نقطه مشخص در مقصد
shaded relief U عوارض مشخص یا بسیارناهموار
named place of delivery at frontier U تحویل در مرز مشخص
message U حجم اطلاع مشخص
facies U عبارت مشخص یک طبقه
overflow indicator U مشخص کننده سرریزی
antiseptics U تمیز و پاکیزه مشخص
at the specified tenor U بر حسب مفاد مشخص
indication lamp U لامپ مشخص کننده
known target U هدف شناخته شده یا مشخص
shuttle U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
badge U امضاء و علامت برجسته و مشخص
shuttled U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttles U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
amorphous U دارای ساختمان غیر مشخص
point of aim U نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
named departure point U نقطه مشخص برای حرکت
badges U امضاء و علامت برجسته و مشخص
named port of shipment U بندر مشخص برای حمل
blocky U پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
channeled U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
intensity of rain fall U شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
lane U مسیر که باخط کشی مشخص میشود
rates U تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
operators U انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
irishism U عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
operator U انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
channelled U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
serve one's purpose <idiom> U مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
alert U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
insigne U علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
channeling U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
To be conspicuous. U انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
rate U تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
entry U مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
lanes U مسیر که باخط کشی مشخص میشود
insignia U علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
alerts U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerted U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
channel U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channels U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
My departure time is not determined yet . U وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
users U انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
user U انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
scheduled service plane U هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
scheduled plane U هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
dorsiventral U دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
Well, duh! [American English] U نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
key کلیدی که ورودیهای یک رکورد را مشخص میکند
internal U نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
logic U ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
determiner U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
symbolic U آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
special U سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
circle of influence U دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
symbolically U آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
structuring U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structures U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structure U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
determiners U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
work breakdown U روش تقسیم یک عمل به اجزای مشخص و کوچک
quality U استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص
voyage charter U اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص
qualities U استاندارد متن چاپ شده از یک چاپگر مشخص
transmission U اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
open water U فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
transmissions U اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
indirect objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objected U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
volumes U نام انتساب شده به دیسک یا نوار مشخص
volume U نام انتساب شده به دیسک یا نوار مشخص
objecting U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
reads U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
semiosis U یک سلسله فعل وانفعالات مشخص جانور علامت
objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
thread count U [تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
software U که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
keypad U مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
selects U یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
selected U یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
tab U کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص میکند
tabs U کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص میکند
read U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
track U محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
tracked U محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
tracks U محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
dd name U برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
failure U تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
failures U تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
select U یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
truncation U حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد
languages U قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
name U کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
column U خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند
names U کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
category wiring U که نوع کابل ها و سیمهای شبکه را مشخص میکند
compliant U وسیلهای که به مجموعهای از استانداردهای مشخص تط بیق میشود
language U قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
boundaries U علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
object U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
imagery pack U بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص
columns U خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند
boundary U علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
searched U جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
packet U سرویسی که داده ها را در بستههای با طول مشخص ارسال کند
accumulate U جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
retrospective search U جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
accumulates U جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
packets U سرویسی که داده ها را در بستههای با طول مشخص ارسال کند
accumulating U جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
programmable function key U یچی که کار مشخص یا دستورات مشخصی به آن منتسب میشود
hierarchical communications system U پایگاه دادهای که رکوردها بهم مربوطند با یک ساختار مشخص
search U جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
rate U حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
searches U جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
assembled U درج توابع کتابخانهای مشخص یا ماکروها یا پارامترها در یک برنامه
boundaries U جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
assemble U درج توابع کتابخانهای مشخص یا ماکروها یا پارامترها در یک برنامه
rates U حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
relative U محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه
knowledge U دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
boundary U جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
searchingly U جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص
assembles U درج توابع کتابخانهای مشخص یا ماکروها یا پارامترها در یک برنامه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com