Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
containment
U
محدود نگاهداشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
illmitable
U
محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight
U
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
preserving
U
نگاهداشتن
preserves
U
نگاهداشتن
preserve
U
نگاهداشتن
to hold fast
U
نگاهداشتن
isolating
U
درقرنطینه نگاهداشتن
righting
U
قائم نگاهداشتن
righted
U
قائم نگاهداشتن
catch hold of
U
محکم نگاهداشتن
keep up
U
خوب نگاهداشتن
humoring
U
راضی نگاهداشتن
impark
U
در اغل نگاهداشتن
clamps
U
باگیره نگاهداشتن
to draw rein
U
دهنه را نگاهداشتن
isolate
U
درقرنطینه نگاهداشتن
refrigerating
U
خنک نگاهداشتن
refrigerates
U
خنک نگاهداشتن
clamped
U
باگیره نگاهداشتن
clamping
U
باگیره نگاهداشتن
clamp
U
باگیره نگاهداشتن
behave
U
ادب نگاهداشتن
behaved
U
ادب نگاهداشتن
behaves
U
ادب نگاهداشتن
isolates
U
درقرنطینه نگاهداشتن
refrigerate
U
خنک نگاهداشتن
refrigerated
U
خنک نگاهداشتن
behaving
U
ادب نگاهداشتن
humors
U
راضی نگاهداشتن
latch
U
محکم نگاهداشتن
humouring
U
راضی نگاهداشتن
latches
U
محکم نگاهداشتن
humours
U
راضی نگاهداشتن
humoured
U
راضی نگاهداشتن
forborne
U
دست نگاهداشتن
buoys
U
روی اب نگاهداشتن
buoying
U
روی اب نگاهداشتن
buoyed
U
روی اب نگاهداشتن
right
U
قائم نگاهداشتن
humored
U
راضی نگاهداشتن
buoy
U
روی اب نگاهداشتن
humour
U
راضی نگاهداشتن
to whip in
U
باهم نگاهداشتن
To stabilize prices .
U
قیمت ها راثابت نگاهداشتن
park
U
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
demurrage
U
تاخیر کردن نگاهداشتن
withheld
U
منع کردن نگاهداشتن
withholds
U
منع کردن نگاهداشتن
parked
U
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
parks
U
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
to d. oneself up
U
بدن راراست نگاهداشتن
withhold
U
منع کردن نگاهداشتن
withholding
U
منع کردن نگاهداشتن
refrigeration
U
خنک کنی نگاهداشتن در یخچال
hush
U
ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
To bottle up ones anger.
U
خشم خود را دردل نگاهداشتن
humor
U
خوشی دادن راضی نگاهداشتن
timed
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
immure
U
در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
double-parks
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parking
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-park
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
time
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
double park
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parked
U
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
he is not worth his salt
U
لایق نگاهداشتن نیست بنگاهداشتنش نمیارزد
hawsers
U
طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
hawser
U
طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
to respect oneself
U
رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
sculleries
U
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
scullery
U
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
incomprehensive
U
محدود
finite
U
محدود
terminated
U
محدود
limiting
U
محدود
ambient
U
محدود
moderating
U
محدود
moderates
U
محدود
moderated
U
محدود
moderate
U
محدود
limit
U
محدود
terminates
U
محدود
incomprehensible
U
نا محدود
lock step
U
محدود
indeterminable
U
نا محدود
indefinite
U
نا محدود
finte
U
محدود
limited access
U
محدود
limited
U
محدود
terminate
U
محدود
limitary
U
محدود
limited divorce
U
طلاق محدود
limited editions
U
چاپ محدود
straightlaced
U
محدود درفشار
parochial
U
ناحیهای محدود
restricting
U
محدود کردن
restrict
U
محدود کردن
controlled war
U
جنگ محدود
straiten
U
محدود کردن
trammel
U
محدود ساختن
contracted
U
مختصر محدود
restricted
U
محدود الاستعمال
limited editions
U
فرآوردهی محدود
limited editions
U
کالای محدود
limited edition
U
فرآوردهی محدود
limited edition
U
کالای محدود
limited edition
U
چاپ محدود
restrictive
U
محدود کننده
restricts
U
محدود کردن
limited power
U
اختیارات محدود
finitely
U
بطور محدود
limited objective
U
هدف محدود
limited integrator
U
انتگرال محدود
limited denied war
U
جنگ محدود
catathymic amnesia
U
یادزدودگی محدود
circumscribed amnesia
U
یادزدودگی محدود
confined equifer
U
سفره محدود
copyrighted
U
محدود به حق کپی
de escalation
U
محدود سازی
delimitate
U
محدود کردن
finite integral
U
انتگرال محدود
finite population
U
جامعه محدود
limitative
U
محدود کننده
limiter
U
محدود کننده
limiting size
U
اندازه محدود
sex limited
U
محدود به جنس
unbound
U
غیر محدود
confined
U
محدود شده
restrictive
U
محدود سازنده
set out
U
محدود کردن
delimitation
U
محدود ساختن
restrainable
U
محدود ساختنی
qualified property
U
مالکیت محدود
qualificatory
U
محدود سازنده
peg down
U
محدود کردن
narrow market
U
بازار محدود
limiting speed
U
سرعت محدود
inter play
U
حرکت محدود
abound
U
محدود کردن
limit
U
محدود کردن
straitlaced
U
محدود درفشار
bottomless
U
غیر محدود
bound
U
مرز محدود
restrictions
U
محدود کردن
restriction
U
محدود کردن
containment
U
محدود کردن
qualifies
U
محدود کردن
abounds
U
محدود کردن
abounding
U
محدود کردن
abounded
U
محدود کردن
infinite
U
نا محدود بی اندازه
qualify
U
محدود کردن
qualified
U
مقید محدود
stint
U
محدود کردن
stints
U
محدود کردن
diode limiter
U
محدود کننده دیودی
semipermanent
U
دارای مدت محدود
blind bombing zone
U
منطقه بمباران محدود
sinedie
U
تاتاریخ غیر محدود
narrowest
U
محدود باریک کردن
narrower
U
محدود باریک کردن
determinative
U
محدود کننده صفت
controlled access road
U
راه با ورودی محدود
limited access road
U
راه با ورودی محدود
restricted area
U
منطقه اتش محدود
narrow
U
محدود باریک کردن
narrowed
U
محدود باریک کردن
rectilineal
U
محدود بخطوط راست
stenophagous
U
غذای محدود خوار
double limiter
U
محدود کننده مضاعف
limited war
U
جنگ محدود وموضعی
corporation
U
شرکت بامسئولیت محدود
closed
U
مسابقه محدود به سن یاجنس
corporations
U
شرکت بامسئولیت محدود
limited liability company
U
شرکت با مسئوولیت محدود
limited liability company
U
شرکت با مسئولیت محدود
limited denied war
U
جنگ ناخواسته محدود
autonomy
U
استقلال محلی محدود
input limiter
U
محدود کننده ورودی
limiting factor
U
عامل محدود کننده
determinate
U
تعیین شده محدود
limitary
U
دارای قدرت محدود
partial jurisdiction
U
حق خود گردانی محدود
extensive agricultuse
U
کشاورزی غیر محدود
finite element method
U
روش المان محدود
one idead
U
دارای فکر محدود
narrow mindedly
U
با فکر محدود متعصبانه
i/o bound
U
محدود به ورودی خروجی
illimitable
U
نامحدود محدود نشدنی
provincialism
U
عقایدوافکار محدود محلی
locals
U
محدود بیک محل
infintate
U
منفی و نا محدود ساختن
current limiter
U
محدود کننده جریان
incomprehensively
U
بطور غیرجامع یا محدود
man
U
شبکه با گسترده محدود
your vocabulary is limited
U
شما محدود است
restrictions
U
یک چیز محدود شده
restriction
U
یک چیز محدود شده
transfinite
U
ماوراء اعداد محدود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com