Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
leaguer
U
محاصره عضو اتحادیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
e f t a (european free trade association
U
اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
western european union
U
اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
beleaguered
U
در محاصره یکان محاصره شده
unionism
U
اصول تشکیلات اتحادیه اتحادیه گرایی
union shop
U
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
blockage
U
محاصره محاصره کردن
blockages
U
محاصره محاصره کردن
blockade
U
محاصره
blockades
U
محاصره
besiegement
U
محاصره
blockading
U
محاصره
blockaded
U
محاصره
encompassment
U
محاصره
block age
U
محاصره
siege
U
محاصره
sieges
U
محاصره
besieges
U
محاصره کردن
girt
U
محاصره کردن
besieging
U
محاصره کردن
leaguer
U
محاصره کردن
0To break thru a blockade ( siege ) .
U
محاصره را شکستن
blockading
U
محاصره اقتصادی
paper blockade
U
محاصره بی حاصل
state of siege
U
حالت محاصره
Economic enciclement ( blockade , embargo ) .
U
محاصره اقتصادی
to lay siege to
U
محاصره کردن
Naval blockade .
U
محاصره دریایی
besiege
U
محاصره کردن
paper blockade
U
محاصره کاغذی
besieged
U
محاصره کردن
blockade
U
محاصره کردن
blockade
U
محاصره اقتصادی
beleaguer
U
محاصره کردن
battering train
U
توپخانه محاصره
sieges
U
محاصره حصار
sieges
U
محاصره کردن
siege
U
محاصره حصار
siege
U
محاصره کردن
beseige
U
محاصره کردن
ambient
U
محاصره شده
blockading
U
محاصره کردن
blockade
U
محاصره دریائیsortie
blockaded
U
محاصره کردن
blockaded
U
محاصره اقتصادی
blockaded
U
محاصره دریائیsortie
blockading
U
محاصره دریائیsortie
blockades
U
محاصره کردن
blockades
U
محاصره اقتصادی
blockades
U
محاصره دریائیsortie
beleaguered
U
محاصره شده
pocket
U
محاصره شدن
encircled
U
محاصره کردن
pockets
U
محاصره شدن
encircle
U
محاصره کردن
blockages
U
محاصره دریایی
envelop
U
محاصره کردن
enveloped
U
محاصره کردن
enveloping
U
محاصره کردن
encircles
U
محاصره کردن
encircling
U
محاصره کردن
encompass
U
محاصره کردن
enclave
U
تحت محاصره
envelops
U
محاصره کردن
encompassing
U
محاصره کردن
encompasses
U
محاصره کردن
blockage
U
محاصره دریایی
encompassed
U
محاصره کردن
enclaves
U
تحت محاصره
To lay siege to a city .
U
شهری را محاصره کردن
To rais ( lift, remove ) an embargo.
U
رفع محاصره کردن
belts
U
بستن محاصره ردن
lift a blockade
U
محاصره را پایان دادن
belt
U
بستن محاصره ردن
belted
U
بستن محاصره ردن
surrounded
U
محاصره کردن احاطه شدن
surround
U
محاصره کردن احاطه شدن
surrounds
U
محاصره کردن احاطه شدن
gird
U
احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
sorties
U
حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
sortie
U
حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
environ
U
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
contravallation
U
استحکامات وسنگرخارجی که محاصره کنندگان میان اردوی خودوشهرمیس
We cloced in on the enemy .
U
حلقه محاصره خودمان را روی دشمن تنگ تر کردیم
leg theory
U
روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
league
U
اتحادیه
guilds
U
اتحادیه
federations
U
اتحادیه
federation
U
اتحادیه
unions
U
اتحادیه
confederacies
U
اتحادیه
confederacy
U
اتحادیه
leagues
U
اتحادیه
fraternities
U
اتحادیه
fraternity
U
اتحادیه
union
U
اتحادیه
guild
U
اتحادیه
business union
U
اتحادیه بازرگانی
citcuit
U
اتحادیه بازیها
company union
U
اتحادیه شرکت
union
<adj.>
U
اتحادیه بازرگانی
wheels
U
اتحادیه ورزشی
wheel
U
اتحادیه ورزشی
union
<adj.>
U
اتحادیه صنفی
union
<adj.>
U
اتحادیه کارگری
association football
U
اتحادیه فوتبال
wheeling
U
اتحادیه ورزشی
corporativism
U
صنف اتحادیه
incorporator
U
کارمند اتحادیه
industrial union
U
اتحادیه صنعتی
labor service
U
اتحادیه کارگران
labour union
U
اتحادیه کارگران
lague
U
مجمع اتحادیه
European Union
[EU]
U
اتحادیه اروپا
offensive league
U
اتحادیه تهاجمی
economic union
U
اتحادیه اقتصادی
craft union
U
اتحادیه صنفی
custom union
U
اتحادیه گمرکی
customs union
U
اتحادیه گمرکی
defensive league
U
اتحادیه دفاعی
vertical union
U
اتحادیه صنعتی
syndicalism
U
اتحادیه گرایی
labor unions
U
اتحادیه کارگری
unionists
U
عضو اتحادیه
union
U
اتحاد اتحادیه
circuits
U
اتحادیه کنفرانس
corporatism
U
صنف اتحادیه
trade union
U
اتحادیه اصناف
labor union
U
اتحادیه کارگری
trade union
U
اتحادیه کارگری
trade union
U
اتحادیه تجاری
trade union
U
اتحادیه بازرگانی
unionist
U
عضو اتحادیه
labor union
U
اتحادیه کارگران
labor unions
U
اتحادیه کارگران
syndicate
U
اتحادیه صنفی
labourunion
U
اتحادیه کارگران
unions
U
اتحاد اتحادیه
trade union
U
اتحادیه تجارتی
trades unions
U
اتحادیه اصناف
trades unions
U
اتحادیه صنفی
trades unions
U
اتحادیه کارگری
trades unions
U
اتحادیه تجاری
trades unions
U
اتحادیه بازرگانی
trades unions
U
اتحادیه تجارتی
trade unions
U
اتحادیه تجارتی
trade unions
U
اتحادیه بازرگانی
syndicates
U
اتحادیه صنفی
trade unions
U
اتحادیه اصناف
trade unions
U
اتحادیه صنفی
circuit
U
اتحادیه کنفرانس
trade unions
U
اتحادیه کارگری
trade union
U
اتحادیه صنفی
trade unions
U
اتحادیه تجاری
syndicates
U
تشکیل اتحادیه دادن
syndicator
U
تشکیل دهنده اتحادیه
trust
U
اتحادیه شرکتها ائتلاف
syndicate
U
اتحادیه تشکیل دادن
trusts
U
اتحادیه شرکتها ائتلاف
to unionize
[American E]
U
بشکل اتحادیه درآوردن
to unionise
[British E]
U
بشکل اتحادیه درآوردن
union
U
پیوند اتحادیه اتصالی
unions
U
پیوند اتحادیه اتصالی
carpet exporters union
U
اتحادیه صادرکنندگان فرش
syndicate
U
تشکیل اتحادیه دادن
trusted
U
اتحادیه شرکتها ائتلاف
pan american union
U
اتحادیه پان امریکن
divisions
U
اتحادیه باشگاههای حرفهای
syndicates
U
اتحادیه تشکیل دادن
international union
U
اتحادیه بین المللی
non union
U
جدا از اتحادیه صنفی
hanse
U
اتحادیه بازرگانی یا سیاسی
division
U
اتحادیه باشگاههای حرفهای
trade unionists
U
عضو اتحادیه صنفی
trade unionist
U
عضو اتحادیه صنفی
guilds
U
اتحادیه محل اجتماع اصناف
f.a cup
U
جام اتحادیه باشگاههای انگلستان
cartels
U
اتحادیه صاحبان صنایع مشابه
u.f.a cup
U
جام اتحادیه باشگاههای اروپا
cartel
U
اتحادیه صاحبان صنایع مشابه
the miner's f.
U
اتحادیه یاپیمان کان کنان
syndicalism
U
پیروی از اصول اتحادیه صنفی
guild
U
اتحادیه محل اجتماع اصناف
unionized
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
trade unionism
U
پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
afips
U
اتحادیه امریکایی انجمنهای پردازش اطلاعات
unionization
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
ORIA
U
اتحادیه واردکنندگان فرش های شرقی
unionising
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
a ban from flying in the EU
U
قدغن پرواز در
[منطقه]
اتحادیه اروپا
unionised
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
federated
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
nonunion
U
کسیکه عضو اتحادیه کارگری نیست
federates
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
stock exchnge
U
بازار سهام تجارتی اتحادیه سهامداران
federating
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com