English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To shadow someone. U مثل سایه کسی را تعقیب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shades U سایه دار کردن سایه افکندن
shade U سایه دار کردن سایه افکندن
shadings U سایه دار کردن سایه افکندن
pursuits U تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit U تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
neutralize track U هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
silhouettes U طرح سایه سایه انداختن
silhouette U طرح سایه سایه انداختن
witch-hunts U محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt U محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch hunt U محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
half tone screen U صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
shadings U سایه دار کردن
shade U سایه دار کردن
shades U سایه دار کردن
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
mezzotinto U نقاشی سایه روشن کردن
mezzotint U نقاشی سایه روشن کردن
to go to the shades U مردن سایه دار کردن
elevation tracking U دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
pursuing U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
chivvied U تعقیب کردن
chased U تعقیب کردن
sued U تعقیب کردن
tails U تعقیب کردن
tailed U تعقیب کردن
ensues U تعقیب کردن
tail U تعقیب کردن
ensued U تعقیب کردن
ensue U تعقیب کردن
pursues U تعقیب کردن
chases U تعقیب کردن
pursued U تعقیب کردن
sues U تعقیب کردن
chivvies U تعقیب کردن
sue U تعقیب کردن
chivies U تعقیب کردن
chivvy U تعقیب کردن
chivvying U تعقیب کردن
suing U تعقیب کردن
chase U تعقیب کردن
chivied U تعقیب کردن
chasing U تعقیب کردن
chivying U تعقیب کردن
practicing U تعقیب کردن
tracks U تعقیب کردن
chive U تعقیب کردن
lay by the heels U تعقیب کردن
lay fast by the heels U تعقیب کردن
chace U تعقیب کردن
pursue U تعقیب کردن
prosecutes U تعقیب کردن
prosecuted U تعقیب کردن
prosecute U تعقیب کردن
practising U تعقیب کردن
practises U تعقیب کردن
practise U تعقیب کردن
tracked U تعقیب کردن
trace U تعقیب کردن
traced U تعقیب کردن
traces U تعقیب کردن
to follow up U تعقیب کردن
pursuing U تعقیب کردن
follow up U تعقیب کردن
prosecuting U تعقیب کردن
track U تعقیب کردن
prosecuted U تعقیب قانونی کردن
sued U تعقیب قانونی کردن
indicted U تعقیب قانونی کردن
indicts U تعقیب قانونی کردن
prosecute U تعقیب قانونی کردن
tracked U تعقیب مسیر کردن
tracks U تعقیب مسیر کردن
sue U تعقیب قانونی کردن
prosecutes U تعقیب قانونی کردن
litigated U تعقیب قانونی کردن
litigating U تعقیب قانونی کردن
indicting U تعقیب قانونی کردن
litigate U تعقیب قانونی کردن
indict U تعقیب قانونی کردن
track U تعقیب مسیر کردن
prosecuting U تعقیب قانونی کردن
litigates U تعقیب قانونی کردن
suing U تعقیب قانونی کردن
followed U تعقیب کردن فهمیدن
follow U تعقیب کردن فهمیدن
sues U تعقیب قانونی کردن
follows U تعقیب کردن فهمیدن
stipple U با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
He fight with his shadow. <proverb> U او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
suited U خواست دادن تعقیب کردن
course U تعقیب کردن شکار از طرف سگ
coursed U تعقیب کردن شکار از طرف سگ
courses U تعقیب کردن شکار از طرف سگ
suits U خواست دادن تعقیب کردن
bloodhounds U بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
suit U خواست دادن تعقیب کردن
practise or tice U توط ئه دیدن تعقیب کردن
bloodhound U بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
hounds U باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounded U باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hound U باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounding U باتازی شکار کردن تعقیب کردن
lock on U باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
push along on U راه خود را باعجله تعقیب کردن
laws U قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
push along U راه خود را باعجله تعقیب کردن
push along forward U راه خود را باعجله تعقیب کردن
law U قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
processes U جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
estreat U ازدفاتراستخراج کردن وبرای تعقیب بدادگاه دادن
process U جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
kernel U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
follow up U تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
homing U روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
overcast U سایه افکندن ابر ابر دار کردن
hill shading U سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
lock on U قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
invisible hand U فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
arraign U احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
sunshade U سایه
shading U سایه
shade U سایه
sunshades U سایه
umbrage U سایه
shadow U سایه
shadings U سایه
shadiness U سایه
shadowless U بی سایه
shades U سایه
umber U سایه
umbra U سایه
shadowed U سایه
shadows U سایه
shadowing U سایه
cleek U سایه
auspices U سایه
thanks to..... U در سایه
penumbra U سایه روشن
overshadowing U سایه افکندن بر
shadows U شبح سایه
canopy U سایه بان
shading U سایه اندازی
shadowy U سایه افکن
shading U سایه زنی
canopies U سایه بان
overshadow U سایه افکندن بر
overshadowed U سایه افکندن بر
overshadows U سایه افکندن بر
kinephantoscope U سایه نما
shadowy <adj.> U سایه دار
kinema or cin U سایه نما
bower U سایه بان
bowers U سایه بان
sombre U سایه دار
shadowing U شبح سایه
shadowing U شدو سایه
obtenebrate U سایه افکندن بر
shade U سایه بان
shadows U شدو سایه
shade U سایه انداختن
tone U سایه روشن
shady U سایه دار
umber U سایه انداختن
hatching U سایه زنی
To cast a shadow . U سایه انداختن
halftone U سایه رنگ
overcast U سایه انداختن
half shadow U نیم سایه
half tone U سایه روشن
lighting U سایه روشن
halftones U سایه رنگ
tinges U سایه رنگ
halation U نیم سایه
shadowy U سایه مانند
sciamachy U جنگ با سایه
ski graphŠetc U سایه نگاری
sciagraphy U سایه نگاری
to go to the shades U سایه افکندن در
adumbration U سایه افکنی
penumbra U نیم سایه
umbriferous U سایه افکن
adumbral U سایه افکن
To cast a shadow. U سایه انداختن
tones U سایه روشن
tinge U سایه رنگ
shaded <adj.> U سایه دار
boxed cornice U سایه بان
shadowlike U سایه مانند
shadowed U شبح سایه
shadowed U شدو سایه
shades U سایه انداختن
shadow play U نمایش سایه ها
shadings U سایه بان
light and shade U سایه روشن
shadeless U بدون سایه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com