Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dumbfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
astonish
U
متحیر کردن
astonishes
U
متحیر کردن
admire
متحیر کردن
amuses
U
مات و متحیر کردن
amuse
U
مات و متحیر کردن
admired
U
متحیر کردن متعجب ساختن
admires
U
متحیر کردن متعجب ساختن
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
stupendous
<adj.>
U
متحیر
startling
<adj.>
U
متحیر
prodigious
<adj.>
U
متحیر
marvelous
[American]
<adj.>
U
متحیر
wonderful
<adj.>
U
متحیر
wondrous
<adj.>
U
متحیر
marvellous
[British]
<adj.>
U
متحیر
gobsmacking
[British]
[colloquial]
[amazing]
<adj.>
U
متحیر
dumbstruck
U
متحیر
taken aback
U
متحیر
amaze
U
متحیر
amazes
U
متحیر
admirable
<adj.>
U
متحیر
amazing
<adj.>
U
متحیر
astonishing
<adj.>
U
متحیر
astonishingly
U
متحیر
astonished
U
متحیر
astound
U
متحیر
astounded
U
متحیر
at a losses
U
متحیر
astounding
<adj.>
U
متحیر
astounds
U
متحیر
astounding
<adj.>
U
متحیر کننده
admirable
<adj.>
U
متحیر کننده
amazing
<adj.>
U
متحیر کننده
openmouthed
U
متعجب و متحیر
astonishing
<adj.>
U
متحیر کننده
gobsmacking
[British]
[colloquial]
[amazing]
<adj.>
U
متحیر کننده
wondrous
<adj.>
U
متحیر کننده
wonderful
<adj.>
U
متحیر کننده
stupendous
<adj.>
U
متحیر کننده
startling
<adj.>
U
متحیر کننده
prodigious
<adj.>
U
متحیر کننده
marvellous
[British]
<adj.>
U
متحیر کننده
marvelous
[American]
<adj.>
U
متحیر کننده
to be at a loss
U
متعجب و متحیر بودن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
inserts
U
گذاشتن جاسازی کردن
cuts
U
عبور کردن گذاشتن
lodge
U
گذاشتن تسلیم کردن
lodged
U
گذاشتن تسلیم کردن
deposit
U
: ته نشین کردن گذاشتن
lodges
U
گذاشتن تسلیم کردن
deposits
U
: ته نشین کردن گذاشتن
lay down
U
فدا کردن گذاشتن
cut
U
عبور کردن گذاشتن
inserting
U
گذاشتن جاسازی کردن
have
U
صرف کردن گذاشتن
having
U
صرف کردن گذاشتن
stead
U
گذاشتن حمایت کردن
insert
U
گذاشتن جاسازی کردن
i was filled with wonder
U
مرا شگفت امد متحیر ماندم
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
auctions
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
wad
U
کپه کردن لایی گذاشتن
wads
U
کپه کردن لایی گذاشتن
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
to shut up
U
حبس کردن درصندوق گذاشتن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
rat race
<idiom>
U
رها کردن ،تنها گذاشتن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to put a way childish
U
صرف کردن گرو گذاشتن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
deposits
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auctioning
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
deposit
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
to put together
U
بکب کردن پیش هم گذاشتن
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auctioned
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
deteriorates
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorated
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
louse
U
شپش گذاشتن شپشه کردن
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
deteriorating
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair.
U
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
skirts
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to part the hair
U
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
skirted
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirt
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindle
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindled
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to soak out the salt of
U
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cook up
<idiom>
U
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures
U
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem
U
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot
U
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stakes
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
corners
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
lays
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
lets
U
گذاشتن
let
U
گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
putting
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
put
U
گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
load
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
placements
U
گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
lay
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
leave
U
گذاشتن
placing
U
گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
place
U
گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
dew ret
U
زیرشبنم گذاشتن
to beat back
U
عقب گذاشتن
strand
U
تنها گذاشتن
expose
U
بی پناه گذاشتن
hypothecate
U
گرو گذاشتن
bench
U
نیمکت گذاشتن
bordering
U
لبه گذاشتن
bordering
U
حاشیه گذاشتن
impignorate
U
رهن گذاشتن
impawn
U
گرو گذاشتن
hatched
U
تخم گذاشتن
hatch
U
تخم گذاشتن
imbark
U
در کشتی گذاشتن
hypothecate
U
به رهن گذاشتن
benches
U
نیمکت گذاشتن
strands
U
تنها گذاشتن
shelf
U
در تاقچه گذاشتن
shelf
U
کنار گذاشتن
overtop
U
عقب گذاشتن
oviposit
U
تخم گذاشتن
spaces
U
فاصله گذاشتن
space
U
فاصله گذاشتن
over run
U
زیر پا گذاشتن
cupped
U
فنجان گذاشتن
cup
U
فنجان گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com