English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
traverse U مانع حائل درب تاشو
traversed U مانع حائل درب تاشو
traverses U مانع حائل درب تاشو
traversing U مانع حائل درب تاشو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hedgehog U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
folding U تاشو
limber U تاشو خم شو
slipper U تاشو
slippers U تاشو
flexible U تاشو
collapsible U تاشو
flxible U تاشو
lissom or some U تاشو
jackknife U تاشو
foldaway U تاشو
fold-away U تاشو
fold-up U تاشو
folding yardstick [metric] U خط کش تاشو [ابزار]
yardstick U خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick [American] U خط کش تاشو [ابزار]
folding rule U خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick U خط کش تاشو [ابزار]
double meter stick [American] U خط کش تاشو [ابزار]
carpenter's rule U خط کش تاشو [ابزار]
folding metre stick [British] U خط کش تاشو [ابزار]
folding ruler U خط کش تاشو [ابزار]
pocket rule U خط کش تاشو [ابزار]
folding ladder U نردبان تاشو
jack knife bridge U پل متحرک تاشو
deckchair U صندلی تاشو
deckchairs U صندلی تاشو
folding seat U صندلی تاشو
foldboat U قایق تاشو
flxible U لوله تاشو
folding bicycle U دوچرخه تاشو
flexible pipe U لوله تاشو
fanfold paper U کاغذ تاشو
collapsible table U میز تاشو
campstool U عسلی تاشو
articulated pipe U لوله تاشو
splaying U زاویه تاشو پخ
lissome U تاشو چالاک
splayed U زاویه تاشو پخ
splay U زاویه تاشو پخ
splays U زاویه تاشو پخ
lissom U تاشو چالاک
yard stick U خط کش تاشو [ابزار]
flexibility U تاشو نرم
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing U محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
delimiter U حائل
louvre U حائل
delimiler U حائل
saddled U حائل
propping U حائل
saddles U حائل
interceptive U حائل
interceptor U حائل
interceptors U حائل
shutters U حائل
saddle U حائل
stayer U حائل
testudo U حائل
stayed U حائل
stay U حائل
louver U حائل
shutter U حائل
fender U حائل
coamings U حائل
prop U حائل
coaming U حائل
louvers U حائل
propped U حائل
pliant U دمدمی مزاج تاشو
pocket rules U خط کش های تاشو [ابزار]
bunks U هرگونه تختخواب تاشو
folding rulers U خط کش های تاشو [ابزار]
deck chair U صندلی حصیری تاشو
faltboat U نوعی قایق تاشو
bunk U هرگونه تختخواب تاشو
buttressed U حائل نگهدار
pellucid U حائل ماوراء
retaining wall U دیوار حائل
buttress U حائل نگهدار
to i. light from anything U حائل نورشدن
stanchion U حائل نگهدار
buttressing U حائل نگهدار
buttresses U حائل نگهدار
interception U حائل شدن
skidding U تیر حائل
barrier-free U بدون حائل
false work U حائل موقت
bar U نرده حائل
fid U میله حائل
bars U نرده حائل
skidded U تیر حائل
skid U تیر حائل
fire guard U حائل اتش
skids U تیر حائل
articulated machine lamp U چراغ مطالعه با گردن تاشو
step stool U چارپایه پله دار تاشو
heels U پاشنه پی دیواره حائل یا سد
prop U حائل کردن یاشدن
semidetached U دارای یک دیوار حائل
heel U پاشنه پی دیواره حائل یا سد
propping U حائل کردن یاشدن
flare wall U دیوار حائل خاکریز پل
propped U حائل کردن یاشدن
buffer U ضربت خور حائل
obstructor U وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude U ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
intervened U فاصله خوردن حائل شدن
palls U تابوت محتوی مرده حائل
palling U تابوت محتوی مرده حائل
palled U تابوت محتوی مرده حائل
pall U تابوت محتوی مرده حائل
intervene U فاصله خوردن حائل شدن
intercepts U جدا کردن حائل شدن
intercepting U جدا کردن حائل شدن
gantries U زیر بشکهای حائل جراثقال
intervenes U فاصله خوردن حائل شدن
gantry U زیر بشکهای حائل جراثقال
intercept U جدا کردن حائل شدن
intercepted U جدا کردن حائل شدن
wire roll U نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
toes U ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
toe U ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
filter U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filters U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
light trap U اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
guards U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
cluster mill U فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
folding knife U کارد جیبی تاشو [کارد سوئیسی]
guard-rails U ریل نگهدار حائل ریل
guard-rail U ریل نگهدار حائل ریل
thwart U خنثی کردن حائل کردن
thwarted U خنثی کردن حائل کردن
balks U مانع
handicap U مانع
baulked U مانع
baulking U مانع
baulks U مانع
dead lock U مانع
balking U مانع
balked U مانع
handicaps U مانع
hinders U مانع
hindering U مانع
balk U مانع
hindered U مانع
hinder U مانع
shield U مانع
snags U مانع
bars U مانع
obstacle U مانع
restraint U مانع
restraints U مانع
repellents U مانع
bar U مانع
snagging U مانع
snag U مانع
degage U بی مانع
shields U مانع
in the way U مانع
dike U مانع
repellent U مانع
blocked U مانع
encumbrance U مانع
encumbrances U مانع
preventive U مانع
stops U مانع
stopping U مانع
clogs U مانع
stopped U مانع
clogged U مانع
clog U مانع
stop U مانع
flight U مانع
flight U مانع در دو
drawbacks U مانع
hedge U مانع
hedged U مانع
hedges U مانع
constraint U مانع
barriers U مانع
barrier U مانع
curtains U مانع
barricading U مانع
barricades U مانع
barricaded U مانع
barricade U مانع
drawback U مانع
block U مانع
shackle U مانع
shackled U مانع
shackles U مانع
pull-backs U مانع
shackling U مانع
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com