Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pocket calculator
U
ماشین حساب جیبی
hand calculator
U
ماشین حساب جیبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
solar calculator
U
ماشین حساب جیبی خورشیدی
Other Matches
digital computer
U
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
calculator
U
ماشین حساب
calculators
U
ماشین حساب
calculating machine
U
ماشین حساب
calculator mode
U
مد ماشین حساب
comptometer
U
ماشین حساب
arithmometer
U
ماشین حساب
desktop
U
ماشین حساب
computers
U
ماشین حساب
computer
U
ماشین حساب
ibm computer
U
ماشین حساب ای بی ام
eniac
U
ماشین حساب الکترونی
electronic camputer
U
ماشین حساب الکترونیکی
computers
U
ماشین حساب کامپیوتر
hand calculator
U
ماشین حساب دستی
computer
U
ماشین حساب کامپیوتر
industrial electronic computer
U
ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
multiplier
U
وسیله افزایش ماشین حساب
to cross-check the result with a calculator
U
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
programmable calculator
U
ماشین حساب قابل برنامه نویسی
sidekick
U
برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
arithmatic unit
U
قسمت حافظه ماشین حساب دستگاه محاسب کامپیوتر
sidekicks
U
برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
Babbage
U
nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز
LCD
U
کریستال مایع که در صورت اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتهای مچی به ماشین حساب و سایر صفحات دیجیتال به کار می رود
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
U
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account
U
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance
U
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense
U
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To cook the books.
U
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege
U
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
U
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
U
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
U
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
vest pocket
U
جیبی
pocket-sized
U
جیبی
pocket rule
U
خط کش جیبی
[ابزار]
folding meter stick
[American]
U
خط کش جیبی
[ابزار]
folding metre stick
[British]
U
خط کش جیبی
[ابزار]
folding ruler
U
خط کش جیبی
[ابزار]
folding yardstick
[metric]
U
خط کش جیبی
[ابزار]
pocket calculator
U
حسابگر جیبی
pocket pistol
U
طپانچه جیبی
pocket meter
U
سنجه جیبی
pockets
U
کوچک جیبی
pocket
U
کوچک جیبی
pocket computer
U
کامپیوتر جیبی
pocket calculators
U
حسابگر جیبی
pocketbook
U
کتاب جیبی
wallet
U
کیف جیبی
pocket watch
U
ساعت جیبی
wallets
U
کیف جیبی
tangency
U
حالت جیبی
pocket handkerchief
U
دستمال جیبی
pocket handkerchiefs
U
دستمال جیبی
pocketing
U
پارچه جیبی
pocket knife
U
چاقوی جیبی
pocketknife
U
چاقوی جیبی
pocketbooks
U
کتاب جیبی
pocket knives
U
چاقوی جیبی
jackknife
U
چاقوی بزرگ جیبی
billfold
U
کیف جیبی اسکناس
watching
U
ساعت جیبی و مچی
watches
U
ساعت جیبی و مچی
watch
U
ساعت جیبی و مچی
pocket edition
U
چاپ جیبی کتاب
watched
U
ساعت جیبی و مچی
billfolds
U
کیف جیبی اسکناس
penknife
U
چاقوی کوچک جیبی
penknives
U
چاقوی کوچک جیبی
folding rulers
U
خط کش های جیبی
[ابزار]
focusing glass
U
ذره بین جیبی
jack-knifing
U
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knifes
U
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knifed
U
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knives
U
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knife
U
چاقوی بزرگ جیبی
pocket rules
U
خط کش های جیبی
[ابزار]
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
self binder
U
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
U
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
U
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
pin money
U
پول جیبی شوهر به همسرش
billfolds
U
دفترچه جیبی برای گذاشتن اسکناس
billfold
U
دفترچه جیبی برای گذاشتن اسکناس
pocket money .
U
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
machinist
U
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
U
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
account
U
حساب صورت حساب
micro-
U
نوار صوتی با قالب کوچک که در وسایل جیبی به کار می رود
cybernetics
U
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
U
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
no year oppropriation
U
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a
U
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
bench lathe
U
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
U
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
U
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
U
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
cross compiler
U
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxing
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
U
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
U
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembles
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
U
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
folding knife
U
کارد جیبی تاشو
[کارد سوئیسی]
d.c. machine
U
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
the machine is in operation
U
ماشین در گردش است ماشین دایر است
automated teller machine
U
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
Jacquard loom
U
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
laptop
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
score
U
حساب
tabs
U
حساب
tab
U
حساب
scored
U
حساب
accountant
U
ذی حساب
algorism
U
حساب
tally
U
حساب
tallying
U
حساب
scoreless
U
بی حساب
science of numbers
U
حساب
tallied
U
حساب
scores
U
حساب
accountants
U
ذی حساب
account
U
حساب
to keep score
U
حساب
arithmetic
U
حساب
dam design
U
حساب سد
reckonings
U
حساب
incomputable
U
بی حساب
in favour of
U
به حساب
reckoning
U
حساب
tallies
U
حساب
incalculable
U
بی حساب
to my a
U
به حساب من
computes
U
حساب کردن
make much of
U
حساب بردن از
to figure up
U
حساب کردن
counts
U
حساب کردن
account
U
حساب کردن
credit account
حساب اعتباری
account
U
حساب پس دادن
computed
U
حساب کردن
cyphers
U
حساب کردن
ciphers
U
حساب کردن
cipher
U
حساب کردن
unguarded
U
حساب نشده
stock account
U
حساب موجودی
vidimus
U
بازرسی حساب
undercharge
U
کم حساب کردن
counting
U
حساب کردن
tripos
U
امتحان حساب
counted
U
حساب کردن
to cast up
U
حساب کردن
to count up
U
حساب کردن
compute
U
حساب کردن
checking account
U
حساب جاری
loan account
حساب وام ها
count
U
حساب کردن
to bring to book
U
حساب پس گرفتن
scorers
U
حساب نگهدار
stability calculation
U
حساب پایداری
pridicate calculus
U
حساب مسندات
withdraws
U
برداشت از حساب
deposit accounts
U
حساب پس انداز
withdraw
U
برداشت از حساب
propositional calculus
U
حساب گزارهای
deposit accounts
U
حساب سپرده
deposit account
U
حساب پس انداز
deposit account
U
حساب سپرده
realization account
U
حساب تسویه
residuary account
U
حساب ترکه
return account
U
حساب بازگشت
sums
U
حساب کردن
profit and loss a
U
حساب سودوزیان
have it out with someone
<idiom>
U
تصفیه حساب
include
U
به حساب اوردن
checking out
U
تسویه حساب
includes
U
به حساب اوردن
numerate
U
حساب کردن
the bill
U
صورت حساب
miscalculate
U
بد حساب کردن
miscalculated
U
بد حساب کردن
miscalculates
U
بد حساب کردن
miscalculating
U
بد حساب کردن
miscast
U
حساب غلط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com