English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
restrained U لگام کرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blind bridle U لگام چشمبنددار
prony brake U لگام پرونی
aiding U کشیدن لگام اسب
aid U کشیدن لگام اسب
frenum U چین غشایی لگام
aided U کشیدن لگام اسب
checkerein U لگام برای بالا یا عقب کشیدن سر اسب
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
uberstreichen U لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
turgid <adj.> U پف کرده
souffle U پف کرده
off the trail U پی گم کرده
bouffant U پف کرده
souffles U پف کرده
bloat U پف کرده
soufflTs U پف کرده
beastby U کرده
unconscious U غش کرده
unconsciously U غش کرده
infusion U دم کرده
infusions U دم کرده
puffed <adj.> U پف کرده
puff pastry U پف کرده
gelid U یخ کرده
tumid <adj.> U پف کرده
puffy <adj.> U پف کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
refined U تمیز کرده
sweated U عرق کرده
wedded U ازدواج کرده
deep-rooted U ریشه کرده
mistaken U اشتباه کرده
tinned U قوطی کرده
clarified U صاف کرده
sawn U اره کرده
grown U رشد کرده
painted U رنگ کرده
rooted U ریشه کرده
picked U پاک کرده
purified U پاک کرده
risen U طلوع کرده
educated U تحصیل کرده
fled U فرار کرده
warm infusion U چیز دم کرده
iced U خنک کرده
swollen U اماس کرده
swollen U ورم کرده
airless U گرفته یا دم کرده
protuberant U باد کرده
whey U شیرچرخ کرده
chose U انتخاب کرده
indrawn U جذب کرده
ventricular U باد کرده
intumescent U اماس کرده
let it be done U کرده شود
it is very easily done U کرده میشود
enrooted U ریشه کرده
inwrought U از تو کار کرده
farci U دلمه کرده
farcie U دلمه کرده
farthingale U دامن پف کرده
fecit U درست کرده
intumescent U باد کرده
iced ppa U خنک کرده
fretty U اماس کرده
fubsy U قوز کرده
fucate U رنگ کرده
ghee U کره اب کرده
ghi U کره اب کرده
distent U ورم کرده
nodular U ورم کرده
beheld U مشاهده کرده
pulled U خشک کرده
strained U صاف کرده
tumid U اماس کرده
they have done their work U را کرده اند
testate U وصیت کرده
baggily U بطورباد کرده
bendon U نیت کرده
billowy U باد کرده
smoothfaced U صاف کرده
blubbery U ورم کرده
self taught U تحصیل کرده
in flower U شکوفه کرده
overage U کم رشد کرده
deep rooted U ریشه کرده
off the track U ازخط پی گم کرده
he is worn with travel U سفراوراخسته کرده
decorated U زینت کرده
grown-up U رشد کرده
puffed <adj.> U ورم کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
fried U سرخ کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
tumescent U ورم کرده
full grown U رشدکامل کرده
full-grown U رشدکامل کرده
grown-ups U رشد کرده
carpeted U فرش کرده
puffy <adj.> U باد کرده
begotten U تولید کرده
knotted U ازدحام کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
inveterate U ریشه کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
puffy <adj.> U ورم کرده
puffed out <adj.> U باد کرده
bunged up U باد کرده
puffed <adj.> U آماس کرده
puffed out <adj.> U آماس کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
unruffled U ارام کرده
began U شروع کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
turgid <adj.> U باد کرده
tumid <adj.> U باد کرده
shot U اصابت کرده
gets U کسب کرده
get U کسب کرده
blown U ورم کرده
getting U کسب کرده
shots U اصابت کرده
hidden U پنهان کرده
puffed <adj.> U باد کرده
shaveling U ادم اصلاح کرده
magdalen or lene U فاحشه توبه کرده
stum U اب انگورتازه درخم کرده
neutralized U بیطرف کرده شده
hidden information U اطلاعات پنهان کرده
broiled meat U گوشت سرخ کرده
i am f.caught U عجب گیری کرده ام
grenadine U مرغ دلمه کرده
dried fruit U میوه خشک کرده
cursed with porerty U نفرین کرده به گدایی
cowslip tea U گل گاو زبان دم کرده
ranker U افسر سربازی کرده
saute U در روغن سرخ کرده
fresco a wall U دیوار سفید کرده را
school drop out U ترک تحصیل کرده
clerisy U طبقه تحصیل کرده
cecils U قیمه سرخ کرده
newlywed U تازه ازدواج کرده
the tribes are all up U طغیان کرده اند
angrier U ورم کرده دژم
married U عروسی کرده متاهل
foreseen U پیش بینی کرده
made-up U مصنوعی بزک کرده
Now you are picking on me. U حالادیگر به من بند کرده ای
fries U گوشت سرخ کرده
fry U گوشت سرخ کرده
frying U گوشت سرخ کرده
cultured U مهذب تحصیل کرده
a fried sausage U یک سوسیس سرخ کرده
tumescent U اماس کرده اماسیده
ingrained U دیرینه ریشه کرده
made up U مصنوعی بزک کرده
The door is jammed. در گیر کرده است.
angry U ورم کرده دژم
angriest U ورم کرده دژم
you are mistaken U اشتباه کرده اید
forgotten U فراموش کرده یا شده
begun U شروع کرده یا شده
I have lost my wallet . U کیف پولم را گه کرده ام
tumid U ورم کرده متورم
turgescent U باد کرده پرطمطراق
de- U کرده را خنثی کردن
self-educated U پیش خودتحصیل کرده
trigmous U سه بار عروسی کرده
self educated U پیش خودتحصیل کرده
they are on strike U اعتصاب کرده اند
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
borne U تحمل کرده یاشده
i have served in the navy U در نیروی دریایی خدمت کرده ام
yuppie U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
he is on the wrong scent U سر رشته کار را گم کرده است
yuppies U جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
i was in an awkword p U بد جوری گیر کرده بودم
She is blinded by passion . U شهوت او را کور کرده است
if he has found it U اگر ان را پیدا کرده باشد
Have you had a blowle movement today ? U شکمتان امروز کار کرده ؟
He has relapsed into his old ways. U فیلش یاد هندوستان کرده
It is preying on my mind. U خیالم را ناراحت کرده است
They have seized ( dominated) the country. U مملکت را قبضه کرده اند
Her Face has swollen. U صورتش باد (ورم ) کرده
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball. مگر کف دستم را بو کرده بودم.
he was inured to drudgery U بجان کنی خو کرده بود
i own to having done it U اقرار دارم که ان کار را کرده ام
puff pastry U شیرینی دارای خامهی پف کرده
French fries U سیب زمینی سرخ کرده
I'm fed up with it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
testate U متوفایی که وصیت کرده باشد
I'm sick of it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com