English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
feeding group U قسمت خوراک دهنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
feeder U خوراک دهنده
feeders U خوراک دهنده
receiver U جعبه خوراک دهنده
receivers U جعبه خوراک دهنده
feed belt U نوار خوراک دهنده
receivers U دستگاه خوراک دهنده
receiver U دستگاه خوراک دهنده
magazine U مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
magazines U مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
operating slide U دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
gastronome U EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
procuring activity U یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
butts U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
trimmer U زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
the food was smoked U خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
terneplate U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw U الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora U پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling U حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank U قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone U که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section U رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing U انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
section U قسمت قسمت کردن برش دادن
sections U قسمت قسمت کردن برش دادن
extender U توسعه دهنده ادامه دهنده
bailor U امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer U امانت دهنده کفیل دهنده
catalysts U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibiter U نمایش دهنده ارائه دهنده
conglutinative U التیام دهنده جوش دهنده
exhibitors U نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor U نمایش دهنده ارائه دهنده
fanfold U یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttles U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles U قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency U قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttled U حمل کردن قسمت به قسمت
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
enlisted section U قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps U قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
shuttles U راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles U بمباران قسمت به قسمت
throttled U عبور قسمت به قسمت
shuttle U راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle U بمباران قسمت به قسمت
throttles U عبور قسمت به قسمت
shuttled U راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled U بمباران قسمت به قسمت
throttle U عبور قسمت به قسمت
parts per million U قسمت در میلیون قسمت
throttling U عبور قسمت به قسمت
to sell in lots U قسمت قسمت فروختن
p.p.m U قسمت در یک میلیون قسمت
tucker U خوراک
feed U خوراک
food U خوراک
at mess U سر خوراک
meats U خوراک
nutriments U خوراک
nutriment U خوراک
foods U خوراک
feeds U خوراک
chows U خوراک
chow U خوراک
keeps U خوراک
intakes U خوراک
butterpump U غم خوراک
victuals U خوراک
intake U خوراک
viands U خوراک
keep U خوراک
meat U خوراک
fares U خوراک
tacked U خوراک
tacking U خوراک
tacks U خوراک
messmate U هم خوراک
pabulum U خوراک
repast U خوراک
repasts U خوراک
passage money U خوراک
mess U :یک خوراک
messes U :یک خوراک
tack U خوراک
fare U خوراک
faring U خوراک
nourishment U خوراک
fared U خوراک
oligotrophic U کم خوراک
nutrition U خوراک
forward overlap U پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
he partook of fare U در خوراک ما شریک شد
grub U خوراک خواربار
feeds U خوراک دادن
grubbed U خوراک خواربار
dishes U سینی خوراک
heterotroph U خوراک گیر
meal time U موقع خوراک
food gathering U خوراک اوری
kingfisher U ماهی خوراک
sitophobia U خوراک هراسی
dish U سینی خوراک
gourmet U خوراک شناس
gourmets U خوراک شناس
slipslop U خوراک ابکی
meal time U وقت خوراک
feeds U خوراک علوفه
at meat U سر خوراک یا غذا
frugal food U خوراک ساده
feedstuff U خوراک حیوانات
chop house U خوراک خانه
preparation of food U تهیه خوراک
queasiness U سنگینی خوراک
suave U خوش خوراک
hors d'oeuvres U پیش خوراک
hors d'oeuvre U پیش خوراک
eating house U خوراک پزخانه
recipes U خوراک دستور
piece de resistance U خوراک اصلی
treat U خوراک رایگان
snack U خوراک مختصر
snack U خوراک سرپایی
treated U خوراک رایگان
snacks U خوراک سرپایی
autotroph U خوراک ساز
feed U خوراک دادن
treats U خوراک رایگان
recipe U خوراک دستور
slops U خوراک ابکی
grubs U خوراک خواربار
snacks U خوراک مختصر
nourish U خوراک دادن
cannon fodder U خوراک توپ
dose U یک خوراک دارو
boarding houses U خوابگاه و خوراک
boarding house U خوابگاه و خوراک
viand U خوراک ماکولات
feed U خوراک علوفه
dosed U یک خوراک دارو
dosages U یک خوراک دارو
dosage U یک خوراک دارو
eating U خورد و خوراک
plats du jour U خوراک روز
plat du jour U خوراک روز
menus U فهرست خوراک
junk food U گنده خوراک
health foods U خوراک بهداشتی
health food U خوراک بهداشتی
menu U فهرست خوراک
food stamps U تمبر خوراک
nourishes U خوراک دادن
food stamp U تمبر خوراک
nourished U خوراک دادن
eating U خوش خوراک
doses U یک خوراک دارو
regaling U خوراک لذیذ
aliment U خوراک دادن
insects U کرم خوراک
insect U کرم خوراک
timbale U خوراک دلمه
junk foods U گنده خوراک
regales U خوراک لذیذ
regaled U خوراک لذیذ
dosing U یک خوراک دارو
support [nourish, feed] U خوراک دادن
to give to eat U خوراک دادن
regale U خوراک لذیذ
to d. up U خوراک گذاردن
convenience foods U خوراک پیش پخته
pitch into U به خوراک حمله کردن
kitchener U بخاری خوراک پزی
kitchen U محل خوراک پزی
chillies U خوراک لوبیای پر ادویه
chilli U خوراک لوبیای پر ادویه
chilies U خوراک لوبیای پر ادویه
kitchens U محل خوراک پزی
cooker U چراغ خوراک پزی
holozoic U جانور خوراک گیر
doses U خوراک دوا یا شربت
he cannot earn his own keep U اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
hoppers U محفظه خوراک دستگاه
hopper U محفظه خوراک دستگاه
kickshaw U خوراک خوش مزه
dosed U خوراک دوا یا شربت
Primuses U چراغ خوراک پزی
dose U خوراک دوا یا شربت
Primus U چراغ خوراک پزی
recipe U دستور خوراک پزی
cookers U چراغ خوراک پزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com