English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
complier U قبول کننده همدست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
acceptor U قبول کننده
accepter U قبول کننده
acceptant U قبول کننده
compliant U قبول کننده
adopter U قبول کننده
accepting bank U بانک قبول کننده
takers U قبول کننده شرط
taker U قبول کننده شرط
assentient U قبول کننده رضایت دهنده
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
collaborators U همدست
accessory U همدست
partnering U همدست
partnered U همدست
pal U همدست
pals U همدست
complice U همدست
collaborator U همدست
adjoint U همدست
partner U همدست
cooperator U همدست
confederates U همدست
assistants U همدست
accessary U همدست
assistant U همدست
confederate U همدست
accomplices U همدست
accomplice U همدست
partners U همدست
aided U همدست بردست
aid U همدست بردست
aiding U همدست بردست
helpmeet U همدست زن زن یاور
accessory to a riot U همدست درفتنه
consociate U همدست کردن
associated U شریک کردن همدست
associates U شریک کردن همدست
conspirator U همدست در توط ئه و فتنه
fall in with <idiom> U بابدکاران همدست شدن
associating U شریک کردن همدست
gangster U همدست تبه کاران
conspirators U همدست در توط ئه و فتنه
gangsters U همدست تبه کاران
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
associate U شریک کردن همدست
one's accomplice چغلی همدست خود را کردن
whipper U همدست شکارچی که تازی ها راباشلاق میراند
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
compliance U قبول
reception U قبول
adoption U قبول
admissions U قبول
admission U قبول
acknowledgment U قبول
acceptance U قبول
intromission U قبول
acceptances U قبول
receptions U قبول
imprimatur U قبول
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
disclaims U قبول نکردن
accepting U قبول کردن
intolerancy U عدم قبول
honours U قبول کردن
honouring U قبول کردن
disclaiming U قبول نکردن
adopting U قبول کردن
passed U قبول کردن
accepting U قبول شدن
accept U قبول کردن
accepts U قبول شدن
accept U قبول شدن
pass U قبول کردن
accepts U قبول کردن
rejection U قبول نکردن
disclaim U قبول نکردن
passes U قبول کردن
rejection U عدم قبول
disclaimed U قبول نکردن
to take in U قبول کردن
adopts U قبول کردن
intolerance U عدم قبول
admit U قبول کردن
admits U قبول کردن
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
naturalization U قبول تابعیت
I agree. U قبول دارم.
non acceptance U عدم قبول
offer and acceptance U ایجاب و قبول
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
accords U قبول کردن
admitting U قبول کردن
valid U قابل قبول
concede U قبول شکست
conceded U قبول شکست
concedes U قبول شکست
conceding U قبول شکست
ratification U قبول قبولی
received U مورد قبول
compliancy U قبول اجابت
taken U مورد قبول
implied acceptance U قبول ضمنی
accord U قبول کردن
accorded U قبول کردن
incompliance U عدم قبول
honoured U قبول کردن
sufficient <adj.> U قابل قبول
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
receivable U قابل قبول
adopt U قبول کردن
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
express acceptance U قبول صریح
admittable U قابل قبول
admission of liability U قبول بدهی
allowable U قابل قبول
embracement U قبول اتخاذ
acceptably U بطورقابل قبول
ready acceptance U حسن قبول
sufficing <adj.> U قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
sufficiently <adv.> U قابل قبول
withdraws U قبول نکردن
withdraw U قبول نکردن
entertains U قبول کردن
disallowance U عدم قبول
tolerable U قابل قبول
aceptive U قابل قبول
acceptability U قبول شدگی
reasonable U قابل قبول
unacceptably U غیرقابل قبول
acceptance U قبول قرارداد
acceptance by conduct U قبول فعلی
acceptance by words U قبول قولی
acceptance limit U حد قابل قبول
acceptances U قبول قرارداد
acceptancy U اماده قبول
acceptation tacite U قبول ضمنی
acknowladgement of debt U قبول بدهی
unacceptable U غیرقابل قبول
acceptability U قابلیت قبول
believable U قابل قبول
agreement U قرار قبول
passable U قابل قبول
adhibit U قبول کردن
agreements U قرار قبول
acceptable U قابل قبول
ineligible U غیرقابل قبول
reply paid U جواب قبول
honour U قبول کردن
honoring U قبول کردن
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
honored U قبول کردن
satisfactory <adj.> U قابل قبول
entertained U قبول کردن
adoption U قبول به فرزندی
allowable load U بارقابل قبول
honors U قبول کردن
compliantly U با قبول و رضایت
adequate <adj.> U قابل قبول
acceptable <adj.> U قابل قبول
entertain U قبول کردن
admissible U قابل قبول
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
to be valid U قابل قبول بودن
d. of a request U عدم قبول خواهش
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
honour U یاحوالهای را قبول کردن
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
acceptances U حوالهء قبول شده
honors U یاحوالهای را قبول کردن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
honours U یاحوالهای را قبول کردن
acceptance U حوالهء قبول شده
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
sign a waiver U قبول اغماض نمودن
zone of acceptability U منطقه قابل قبول
eligibly U بطور قابل قبول
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
He wouldnt dare refuse. U سگ کیست که قبول نکند
disapprove U قبول نکردن رد کردن
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
valid assumptions U فروض قابل قبول
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
permissible stress U خستگی قابل قبول
persona grata U شخص مورد قبول
honored U یاحوالهای را قبول کردن
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com