English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (5425 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
compliant U قبول کننده
acceptant U قبول کننده
accepter U قبول کننده
acceptor U قبول کننده
adopter U قبول کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
taker U قبول کننده شرط
takers U قبول کننده شرط
accepting bank U بانک قبول کننده
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
assentient U قبول کننده رضایت دهنده
complier U قبول کننده همدست
Other Matches
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
acknowledgment U قبول
adoption U قبول
reception U قبول
imprimatur U قبول
receptions U قبول
intromission U قبول
admissions U قبول
admission U قبول
compliance U قبول
acceptance U قبول
acceptances U قبول
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
acceptance by conduct U قبول فعلی
acceptance by words U قبول قولی
acceptability U قابلیت قبول
reasonable U قابل قبول
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
reply paid U جواب قبول
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
admissible U قابل قبول
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
acceptability U قبول شدگی
accord U قبول کردن
conceding U قبول شکست
concedes U قبول شکست
accorded U قبول کردن
conceded U قبول شکست
concede U قبول شکست
satisfactory <adj.> U قابل قبول
sufficient <adj.> U قابل قبول
sufficing <adj.> U قابل قبول
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
unacceptable U غیرقابل قبول
adequate <adj.> U قابل قبول
accords U قبول کردن
acceptance U قبول قرارداد
unacceptably U غیرقابل قبول
acceptances U قبول قرارداد
acceptable <adj.> U قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
sufficiently <adv.> U قابل قبول
ineligible U غیرقابل قبول
accepts U قبول شدن
accepting U قبول کردن
accepting U قبول شدن
accept U قبول کردن
accept U قبول شدن
accepts U قبول کردن
acceptably U بطورقابل قبول
passable U قابل قبول
agreements U قرار قبول
agreement U قرار قبول
believable U قابل قبول
allowable load U بارقابل قبول
disclaimed U قبول نکردن
admission of liability U قبول بدهی
admittable U قابل قبول
disclaiming U قبول نکردن
disclaims U قبول نکردن
ratification U قبول قبولی
naturalization U قبول تابعیت
implied acceptance U قبول ضمنی
disclaim U قبول نکردن
embracement U قبول اتخاذ
honours U قبول کردن
I agree. U قبول دارم.
adopt U قبول کردن
adopting U قبول کردن
adopts U قبول کردن
acceptable U قابل قبول
adhibit U قبول کردن
allowable U قابل قبول
admit U قبول کردن
admits U قبول کردن
passed U قبول کردن
pass U قبول کردن
compliantly U با قبول و رضایت
compliancy U قبول اجابت
ready acceptance U حسن قبول
receivable U قابل قبول
entertain U قبول کردن
entertains U قبول کردن
offer and acceptance U ایجاب و قبول
admitting U قبول کردن
entertained U قبول کردن
disallowance U عدم قبول
non acceptance U عدم قبول
incompliance U عدم قبول
passes U قبول کردن
to take in U قبول کردن
valid U قابل قبول
honouring U قبول کردن
rejection U عدم قبول
taken U مورد قبول
tolerable U قابل قبول
acceptancy U اماده قبول
received U مورد قبول
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
intolerance U عدم قبول
withdraws U قبول نکردن
withdraw U قبول نکردن
aceptive U قابل قبول
honored U قبول کردن
express acceptance U قبول صریح
acceptation tacite U قبول ضمنی
rejection U قبول نکردن
acknowladgement of debt U قبول بدهی
adoption U قبول به فرزندی
acceptance limit U حد قابل قبول
honoured U قبول کردن
intolerancy U عدم قبول
honour U قبول کردن
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
honors U قبول کردن
honoring U قبول کردن
aknowledge character U کاراکتر مورد قبول
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
incredible U غیرقابل قبول افسانهای
loss appraisal U قبول تلفات در جنگ
acceptance number U عدد ملاک قبول
adhesion U انضمام قبول عضویت
acceptance tolerance U حد مجاز قابل قبول
loss appraisal U ضایعات قابل قبول
matriculant U قبول شده در دانشگاه
sign a waiver U قبول اغماض نمودن
recognized refugee U پناهنده قبول شده
acceptance of goods U قبول کردن کالا
credibility U قابل قبول بودن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
non compliance U عدم قبول یا انجام
availabe time U زمان مورد قبول
persona grata U شخص مورد قبول
permissible stress U خستگی قابل قبول
admissibility U مقبولیت قابلت قبول
admissible load U بار قابل قبول
hard currencies U ارز قابل قبول
legal tender U پول قابل قبول
admissible stress U تلاش قابل قبول
admissibleness U بطور قابل قبول
naturalization U اعطا یا قبول تابعیت
to be valid U قابل قبول بودن
eligibly U بطور قابل قبول
d. of a request U عدم قبول خواهش
valid assumptions U فروض قابل قبول
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
to hold water U قابل قبول بودن
honored U یاحوالهای را قبول کردن
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
honour U یاحوالهای را قبول کردن
sit right (negative) <idiom> U غیر قابل قبول
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
take to <idiom> U سریعا قبول کردن
zone of acceptability U منطقه قابل قبول
honors U یاحوالهای را قبول کردن
disapprove U قبول نکردن رد کردن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
conventional U مورد قبول عامه
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
incredibility U عدم قابلیت قبول
He wouldnt dare refuse. U سگ کیست که قبول نکند
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
accepting U پسندیدن قبول کردن
acceptance U حوالهء قبول شده
accepts U پسندیدن قبول کردن
popularity U قابل قبول عامه
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
honours U یاحوالهای را قبول کردن
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
suffrage U کمک همراهی قبول
acceptances U حوالهء قبول شده
pass U تصویب کردن قبول شدن
adopted items of material U اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
persona non grata U شخص غیر قابل قبول
passes U تصویب کردن قبول شدن
To get a pass. U امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
europatents U حق اختراع قابل قبول دراروپا
argumentum U یک سلسله دلایل قابل قبول
current standard cost U هزینه استاندارد و مورد قبول
nibble at U در قبول چیزی دودل بودن
standard metre U متر قانونی یا قبول شده
To pass the exam on the first try. U یک ضرب در امتحان قبول شدن
acceptable quality level U سطح کیفیت قابل قبول
acceptable product U فراورده جانشین قابل قبول
acceptance trial آزمایش قبول وسایل وتجهیزات
passive resistance U خود داری از قبول یاموافقت
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
2In someone bad (or good) books.
1ان کار غیرقابل قبول واحمقانه را متوقف کن یا بقولی بس کن کارهای نا مقبول ونا بخردنانه را
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
1cupcakes are on the way out.the mavens never embraced pie,so that's not happening.
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com