Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
legislatress
U
قانون گذار زن
legislatrix
U
قانون گذار زن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
legislator
U
قانون گذار
legislators
U
قانون گذار
legislative
U
قانون گذار
legiskative
U
قانون گذار
nomographer
U
قانون گذار
nomothetes
U
کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
Other Matches
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive
U
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code
U
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
U
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
penal statute
U
قانون جزایی قانون مجازات
canons
U
قانون کلی قانون شرع
canon
U
قانون کلی قانون شرع
say's law
U
قانون سی . براساس این قانون
marginal productivity law
U
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
transitions
U
گذار
transition
U
گذار
over
U
گذار
over-
U
گذار
bailer
U
امانت گذار
lienee
U
وثیقه گذار
shelver
U
در تاقچه گذار
assessor
U
خراج گذار
lowpass
U
پایین گذار
shelver
U
در قفسه گذار
prizer
U
قیمت گذار
accomodating
U
منت گذار
mortgagor
U
رهن گذار
space bar
U
فاصله گذار
bailor
U
امانت گذار
auctioneer
U
حراج گذار
auctioneers
U
حراج گذار
contributory
U
خراج گذار
innovator
U
بدعت گذار
innovators
U
بدعت گذار
spotter
U
خال گذار
tapper
U
توپی گذار
heretics
U
بدعت گذار
heretic
U
بدعت گذار
mark sense
U
نشان گذار
salvers
U
مرهم گذار
salver
U
مرهم گذار
tracked layer
U
ریل گذار
bypassing
U
کنار گذار
bypasses
U
کنار گذار
tracklayer
U
ریل گذار
bypassed
U
کنار گذار
bypass
U
کنار گذار
transit time
U
زمان گذار
transition period
U
دوره گذار
transition state
U
حالت گذار
pledgor
U
وثیقه گذار
pawnor
U
رهن گذار
impressionistic
U
برداشت گذار
pricer
U
قیمت گذار
pracitcable
U
گذار کردنی
zoogenic
U
بچه گذار
outdoor recreation
U
گشت و گذار
oviparous
U
تخم گذار
marker pen
علامت گذار
trend-setters
U
بدعت گذار
trend-setter
U
بدعت گذار
pledgor
U
رهن گذار
valuer
U
قیمت گذار
demographic transition
U
گذار جمعیت
discriminator
U
فرق گذار
grounder
U
کار گذار
deepositor
U
ودیعه گذار
racers
U
مسابقه گذار
racer
U
مسابقه گذار
dotter
U
نقطه گذار
handlers
U
دسته گذار
depositor
U
امانت گذار
investors
U
سرمایه گذار
differentiator
U
فرق گذار
grounder
U
پایه گذار
insured
U
بیمه گذار
investor
U
سرمایه گذار
instaurator
U
بنیاد گذار
handler
U
دسته گذار
punctuator
U
نقطه گذار
founders
U
بنیان گذار
foundering
U
بنیان گذار
foundered
U
بنیان گذار
blazer
U
علامت گذار
blazers
U
علامت گذار
founder
U
بنیان گذار
valuers
U
قیمت گذار
swindler
U
کلاه گذار
coder
U
رمز گذار
encoder
U
رمز گذار
marker
U
نشان گذار
insurant
U
بیمه گذار
swindlers
U
کلاه گذار
crossing site
U
محل گذار
graduator
U
درجه گذار
grader
U
نمره گذار
markers
U
نشان گذار
legator
U
میراث گذار
depositor
U
ودیعه گذار مودع
subcaliber
U
تفنگ اثر گذار
free capital
U
سرمایه گذار پولی
spacebar
U
کلید فاصله گذار
truster
U
ودیعه گذار اعتباردهنده
testator
U
شاهد میراث گذار
position control
U
پیچ مرکز گذار
dot generator
U
مولد خال گذار
uniparous
U
هر باریک تخم گذار
miscreant
U
بدعت گذار خبیث
net laying ship
U
کشتی تور گذار
dan runner
U
کشتی بویه گذار
dan layers
U
شناوه بویه گذار
money lender
U
پول به بهره گذار
minelayer
U
ناو مین گذار
minelayer
U
کشتی مین گذار
mine layer
U
کشتی مین گذار
buoy tender
U
ناو بویه گذار
buoy tender
U
کشتی بویه گذار
burst gate
U
لامپ پیام گذار
the law does not apply to him
U
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
truster
U
باور کننده امانت گذار
pathfinders
U
هواپیمای علامت گذار مسیر
pathfinder
U
هواپیمای علامت گذار مسیر
spademan
U
نفر خرج گذار توپ
You are not pulling my leg , are you ?
U
نکند دار ؟ سر بسرم می گذار ؟
parentheses free nataton
U
نشان گذار بدون پرانتز
to mince matters
U
از گفتن راستی فرو گذار کردن
godmothers
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
godmother
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
range ladder
U
تنظیم تیربه روش نردبانی با شلیک گذار و کوتاه
loader
U
خرج گذار پر کننده توپ سمبه پر کن ماشین خاک بارکن
encrypt
U
تبدیل متن به حالت امن با استفاده از سیستم رمز گذار
encipher
U
تبدیل متعلق به کد محافظت شده توسط سیستم رمز گذار
the long arm of the law
U
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
sentinels
U
1-علامت گذار یا چاپگر بخش خاص داده .2-پرچمی که وضعیت ثبات را پس از عملیات ریاضی یا منط قی گزارش میدهد
sentinel
U
1-علامت گذار یا چاپگر بخش خاص داده .2-پرچمی که وضعیت ثبات را پس از عملیات ریاضی یا منط قی گزارش میدهد
winters
U
قشلاق کردن زمستانرا بر گذار کردن زمستانی
winter
U
قشلاق کردن زمستانرا بر گذار کردن زمستانی
enacment
U
قانون
lex
U
قانون
acted
U
قانون
legislation
U
قانون
nisi
U
قانون
law of constant heat sumation
U
قانون هس
statutes
U
قانون
kanoon
U
قانون
statute
U
قانون
regulation
U
قانون
regardless of the law
U
به قانون
law
U
قانون
hess's law
U
قانون هس
legal
U
قانون
laws
U
قانون
act
U
قانون
rule
U
قانون
edict
U
قانون
canon
U
قانون
edicts
U
قانون
canons
U
قانون
code
U
قانون
crossing area
U
منطقه گذار منطقه پایاب
depositor
U
صاحب سپرده سپرده گذار
financier
U
سرمایه دار سرمایه گذار
financiers
U
سرمایه دار سرمایه گذار
labour code
U
قانون کار
law of advantage
U
قانون امتیاز
law of analogy
U
قانون تمثیل
law of causation
U
قانون علیت
law of clouser
U
قانون بستار
complainant
[British E]
U
مدعی
[قانون]
law of complimentarity
U
قانون مکملیت
plaintiff
U
مدعی
[قانون]
law of contiguity
U
قانون مجاورت
game law
U
قانون شکار
law merchant
U
قانون تجارت
labour law
U
قانون کار
gas laws
U
قانون گاز
lambert law
U
قانون لامبرت
laplace's law
U
قانون لاپلاس
law abidingness
U
پیروی قانون
law breaker
U
قانون شکن
law fallen into desuetude
U
قانون متروک
law of contract
U
قانون قرارداد
law of progression
U
قانون پیشروی
law of readiness
U
قانون امادگی
law of recency
U
قانون تاخر
law of reflection
U
قانون بازتاب
reflection law
U
قانون بازتاب
law of scarcity
U
قانون کمیابی
law of use
U
قانون استعمال
lawbreaker
U
قانون شکن
law of primacy
U
قانون تقدم
law of nations
U
قانون ملل
law of demand
U
قانون تقاضا
law of effect
U
قانون اثر
law of election
U
قانون انتخابات
law of frequency
U
قانون بسامد
law of gravitation
U
قانون گرانش
five second rule
U
قانون 5 ثانیه
law of induced current
U
قانون لنتس
fechner's law
U
قانون فخنر
lawmaker
U
قانون گزار
labour act
U
قانون کار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com