English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
transmissibility U قابلیت فرستادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interoperability U قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution U قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity U خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility U قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
swimming capability U قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
flotation U قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
electromagnetic compatability U قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
serviceability U قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
commensurability U قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession U قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
ductility U قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance U قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
strain hardenability U قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
to serve a subpoena on U فرستادن
despatched U فرستادن
despatches U فرستادن
remit U فرستادن
despatching U فرستادن
dispatch U فرستادن
consigned U فرستادن
dispatched U فرستادن
consign U فرستادن
consigns U فرستادن
to send off U فرستادن
give off <idiom> U فرستادن
consigning U فرستادن
dispatches U فرستادن
remits U فرستادن
pack U فرستادن
send round U فرستادن
sends U فرستادن
send out U فرستادن
to send off U فرستادن
to send back U پس فرستادن
send back U پس فرستادن
send U فرستادن
sending U فرستادن
hand over U فرستادن
send in U فرستادن
despatch U فرستادن
to a. letter U فرستادن
packs U فرستادن
remitted U فرستادن
dispateh U فرستادن
remitting U فرستادن
remittances U فرستادن پول
remittance U فرستادن پول
forwarded U فرستادن رساندن
forward U فرستادن رساندن
send-up U بزندان فرستادن
issued U نشریه فرستادن
pulsing U فرستادن موج
send-ups U بزندان فرستادن
jamming U پارازیت فرستادن
consignments U امانت فرستادن
delegating U به نمایندگی فرستادن
consignment U امانت فرستادن
missions U بماموریت فرستادن
issues U نشریه فرستادن
delegate U به نمایندگی فرستادن
issue U نشریه فرستادن
delegated U به نمایندگی فرستادن
delegates U به نمایندگی فرستادن
mails U باپست فرستادن
mission U بماموریت فرستادن
mail U باپست فرستادن
send up U بزندان فرستادن
imparadise U به بهشت فرستادن
to send a message U پیام فرستادن
to send for a person U بی کسی فرستادن
send on U جداگانه فرستادن
to send on fools errand U پی نخودسیاه فرستادن
to send down rain U باران فرستادن
circularize U بخشنامه فرستادن به
retransmit U دوباره فرستادن
return U پس فرستادن عودت
returned U پس فرستادن عودت
returning U پس فرستادن عودت
returns U پس فرستادن عودت
call for some one U پی کسی فرستادن
to call for anyone U پی کسی فرستادن
missend U اشتباها فرستادن
to send for a person U عقب کسی فرستادن
despatches U عزیمت فرستادن پیام
delivers U فرستادن توپ به هدف
deliver U فرستادن توپ به هدف
red herrings U پی نخود سیاه فرستادن
red herring U پی نخود سیاه فرستادن
despatched U روانه کردن فرستادن
despatches U روانه کردن فرستادن
despatched U عزیمت فرستادن پیام
referred U فرستادن بازگشت دادن
fades U کج فرستادن گوی گلف
order about U پیوسته پی فرمان فرستادن
radio U پیام رادیویی فرستادن
follow the ball U دنبال توپ فرستادن
radiographic U پیام رادیوتلگرافی فرستادن
radioed U پیام رادیویی فرستادن
re export U دوباره بیرون فرستادن
afforce U نیروی کمکی فرستادن به
radioing U پیام رادیویی فرستادن
to post a letter [British English] U نامه ای را با پست فرستادن
radios U پیام رادیویی فرستادن
to e. carpets to the europe U فرش به اروپا فرستادن
fade U کج فرستادن گوی گلف
to send to the press U برای چاپ فرستادن
despatching U روانه کردن فرستادن
dispatches U عزیمت فرستادن پیام
to send something to my friend U چیزی را به دوستم فرستادن
transmissibility U فرا فرستادن پذیری
dispatched U عزیمت فرستادن پیام
dispatch U عزیمت فرستادن پیام
dispatches U روانه کردن فرستادن
to mail a letter [American English] U نامه ای را با پست فرستادن
refers U فرستادن بازگشت دادن
dispatch U روانه کردن فرستادن
refer U فرستادن بازگشت دادن
to send soldiers into the streets U سربازان را به خیابانها فرستادن
circularize U پرسش نامه فرستادن
despatching U عزیمت فرستادن پیام
dispatched U روانه کردن فرستادن
dispatchment U ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
serve a notice on someone U برای کسی اخطار فرستادن
ships U با کشتی حمل کردن فرستادن
outclearing U فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
accred it U با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
wirephoto U بوسیله بی سیم عکس فرستادن
ships U باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship U باکشتی فرستادن یا حمل کردن
to call somebody to [for] something U پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
fool's errand U فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errands U فرستادن دنبال نخود سیاه
ship U با کشتی حمل کردن فرستادن
schools U بمدرسه فرستادن درس دادن
school U بمدرسه فرستادن درس دادن
frank U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegating U محول کردن به جای بدتر فرستادن
consigns U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
relegates U محول کردن به جای بدتر فرستادن
radiograph U پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
franked U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
radiographs U پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
frankest U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegate U محول کردن به جای بدتر فرستادن
ascender U وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
consign U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
railroads U با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroad U با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
to send for a person U پیغام برای کسی فرستادن که بیا
supplied U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
to send a message to somebody U پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
relegated U محول کردن به جای بدتر فرستادن
consigned U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
disseminating U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminate U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
enclose U به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclosing U به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
to serve a notice on some one U اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
multiplex U چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
encloses U به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
hatch way U روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
kinchin lay U دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
fly U فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
place U پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
placing U پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
places U پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
(in) care of someone <idiom> U فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
cut U فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
purge valve U لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
cuts U فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
certiorari U حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
flooded U بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
floods U بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood U بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
abilities U قابلیت
competence U قابلیت
adaptability U قابلیت
capacity U قابلیت
eligibility U قابلیت
capacities U قابلیت
solvability U قابلیت حل
ability U قابلیت
contemptibility U قابلیت
capability U قابلیت
solubility U قابلیت حل
habilitation U قابلیت
competence U قابلیت
fitness U قابلیت
credential U قابلیت
qualification U قابلیت
skill U قابلیت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com