English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 283 (685 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to part the hair U فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
deposit U : ته نشین کردن گذاشتن
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposits U : ته نشین کردن گذاشتن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
cut U عبور کردن گذاشتن
cuts U عبور کردن گذاشتن
corner U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
wad U کپه کردن لایی گذاشتن
wads U کپه کردن لایی گذاشتن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
have U صرف کردن گذاشتن
having U صرف کردن گذاشتن
lodge U گذاشتن تسلیم کردن
lodged U گذاشتن تسلیم کردن
lodges U گذاشتن تسلیم کردن
stead U گذاشتن حمایت کردن
arrange U قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged U قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges U قرار گذاشتن سازمند کردن
arranging U قرار گذاشتن سازمند کردن
louse U شپش گذاشتن شپشه کردن
swindle U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindled U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindles U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
inset U افزودن اضافه کردن گذاشتن
insets U افزودن اضافه کردن گذاشتن
skirt U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirts U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
insert U گذاشتن جاسازی کردن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
inserting U گذاشتن جاسازی کردن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
inserts U گذاشتن جاسازی کردن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
dumbfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
lay down U فدا کردن گذاشتن
reefknot U گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
to put a way childish U صرف کردن گرو گذاشتن
to put together U بکب کردن پیش هم گذاشتن
to shut up U حبس کردن درصندوق گذاشتن
to soak out the salt of U توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
To trample upon justice. To be unfair. U پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
cook up <idiom> U اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
Other Matches
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
lay U گذاشتن
leaving U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
let U گذاشتن
lets U گذاشتن
loads U گذاشتن
put U گذاشتن
letting U گذاشتن
lays U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
to trample on U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
load U گذاشتن
leave U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
placement U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
place U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
places U گذاشتن
placing U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
run home U جا گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
puts U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
putting U گذاشتن
placements U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
bordered U حاشیه گذاشتن
bordering U لبه گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
to set a trap U تله گذاشتن
pledging U رهن گذاشتن
bordering U حاشیه گذاشتن
pledges U رهن گذاشتن
reserving U کنار گذاشتن
legates U بارث گذاشتن
cleck U تخم گذاشتن
embed U کار گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
shutters U پرده گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
border U لبه گذاشتن
legate U بارث گذاشتن
border U حاشیه گذاشتن
to set down U بزمین گذاشتن
bordered U لبه گذاشتن
installs U کار گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
to put down U فرو گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
line out U با خط علامت گذاشتن
file U صف درپرونده گذاشتن
cup U فنجان گذاشتن
lays U کار گذاشتن
to put a way U کنار گذاشتن
pledge U رهن گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
hang up U معوق گذاشتن
to put in pledge U گرو گذاشتن
to put up to a U بمزایده گذاشتن
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
shutter U پرده گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
strands U تنها گذاشتن
cupped U فنجان گذاشتن
pledged U رهن گذاشتن
installing U کار گذاشتن
reserves U کنار گذاشتن
reserve U کنار گذاشتن
filed U صف درپرونده گذاشتن
to beat back U عقب گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
hang-ups U معوق گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
lay U کار گذاشتن
install U کار گذاشتن
tip U نوک گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
fix U کار گذاشتن
cups U فنجان گذاشتن
strand U تنها گذاشتن
dotting U نقطه گذاشتن
hatched U تخم گذاشتن
hatch U تخم گذاشتن
vowelize U واکه گذاشتن
walk out on U قال گذاشتن
overtop U عقب گذاشتن
oviposit U تخم گذاشتن
welch U کلاه گذاشتن
prices U قیمت گذاشتن
price U قیمت گذاشتن
put in (time) <idiom> U وقت گذاشتن
tipping U نوک گذاشتن
window dress U بنمایش گذاشتن
hatches U تخم گذاشتن
dot U نقطه گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
queues U در صف گذاشتن در صف ایستادن
badgers U :سربسر گذاشتن
to spin yarns U صفحه گذاشتن
queueing U در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued U در صف گذاشتن در صف ایستادن
to invent stories U صفحه گذاشتن
queue U در صف گذاشتن در صف ایستادن
over run U زیر پا گذاشتن
trust U امانت گذاشتن
trust U ودیعه گذاشتن
trusted U امانت گذاشتن
put on rudder U سکان گذاشتن
cramp U درقید گذاشتن
cramps U درقید گذاشتن
enclose U درمیان گذاشتن
encloses U درمیان گذاشتن
enclosing U درمیان گذاشتن
to set by U کنار گذاشتن
put aside U کنار گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
scale U مقیاس گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
put out to interest U به بهره گذاشتن
trusted U ودیعه گذاشتن
trusts U امانت گذاشتن
trusts U ودیعه گذاشتن
space U فاصله گذاشتن
stipulation U شرط گذاشتن
welts U مغزی گذاشتن
spaces U فاصله گذاشتن
welt U مغزی گذاشتن
putting a condition U شرط گذاشتن
put up to auction U به مزایده گذاشتن
pigged U بچه گذاشتن
pignus U گرو گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
underpricing U کم قیمت گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
shelf U در تاقچه گذاشتن
shelf U کنار گذاشتن
overrule U کنار گذاشتن
overruled U کنار گذاشتن
overrules U کنار گذاشتن
saluting U احترام گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
envelops U درلفاف گذاشتن
enveloping U درلفاف گذاشتن
enveloped U درلفاف گذاشتن
mouth U در دهان گذاشتن
mouthed U در دهان گذاشتن
trig U علامت گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
to call for tenders U بمناقصه گذاشتن
make an impression U تاثیر گذاشتن
to sow mines U مین گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
mouths U در دهان گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
mouthing U در دهان گذاشتن
envelop U درلفاف گذاشتن
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
trepass U پافرا گذاشتن
mark U علامت گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
bench U نیمکت گذاشتن
underact U از کار کم گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
regulater U قاعده گذاشتن
set down U بزمین گذاشتن
to take ship U درکشتی گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com