English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rampant U فراوان حکمفرما
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
easy money U پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
predominant U حکمفرما
dominant U حکمفرما
regnant U حکمفرما مسلط
dominated U حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominates U حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominate U حکمفرما بودن تسلط داشتن
fulsome U فراوان
exuberant U فراوان
redundantly U فراوان
redun dantly U فراوان
feracious U فراوان
plentifully U فراوان
affluent U فراوان
in galore U فراوان
richly U فراوان
prolific U فراوان
plentiful U فراوان
in abundance U فراوان
plenty U فراوان
foison U فراوان
oodles U فراوان
copious U فراوان
all out U فراوان
oodlins U فراوان
superabundant U فراوان
abundant U فراوان
excessive U فراوان
profuse U فراوان
unsparing U فراوان
exuberantly U فراوان
an abundance of U فراوان
galore U فراوان
f. money U پول فراوان
exuberate U فراوان بودن
foison U محصول فراوان
feisty U فراوان چابک
cretaceous U دارای گچ فراوان
it smells of the lamp U با زحمت فراوان
luxuriant vegetation U گیاهان فراوان
rampant vegetation U گیاهان فراوان
superrabundant U زیاد فراوان
post haste U با شتاب فراوان
plenty of rain U باران فراوان
rife U فراوان عادی
bounteous U باسخاوت فراوان
abounded U فراوان بودن
abounding U فراوان بودن
abounds U فراوان بودن
infest U فراوان بودن در
infested U فراوان بودن در
infesting U فراوان بودن در
infests U فراوان بودن در
teems U فراوان بودن
teeming U فراوان بودن
teemed U فراوان بودن
teem U فراوان بودن
abound فراوان بودن
abound in U فراوان داشتن
ample U فراوان مفصل
abound with U فراوان داشتن
overflowing U فراوان ریزش
amply U بطور فراوان
very U چندان فراوان
abundantly U بطور فراوان
abundant element U عنصر فراوان
lots U بسیار فراوان
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
pervaded U فراوان یا شایع بودن
in deepest sympathy U با دلسوزی بسیار فراوان
pervade U فراوان یا شایع بودن
copiously U فراوان زیاد مفصلا
pervades U فراوان یا شایع بودن
a copious choice of food and drink U غذا و نوشیدنی فراوان
to have plenty of time U وقت فراوان داشتن
superabound U زیاد فراوان بودن
here is bread in plenty U نان فراوان داریم
luxuriance U شکوه وجلال فراوان
he is f. of money U پول فراوان دارد
post haste U بسرعت شتاب فراوان
grow rife U فراوان یا متداول شدن
pervading U فراوان یا شایع بودن
shock head U دارای موی فراوان
overabound U بیش از اندازه فراوان بودن
labor rich country U کشور با نیروی کار فراوان
luxuriates U فراوان شدن وفور یافتن
luxuriating U فراوان شدن وفور یافتن
overlabour U با رنج فراوان انجام دادن
overrefinement U تهذیب بسیار اراستگی فراوان
slather U مقدار فراوان بیش ازاندازه
luxuriated U فراوان شدن وفور یافتن
with much pains U با رنج فراوان با زحمات بسیار
luxuriate U فراوان شدن وفور یافتن
Ferdowsi is held in the greatest respect. U فردوسی مورد احترام فراوان است
it is a in terms U پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
Joyedevivre U لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
shock headed U انبوه گیسو دارای موی فراوان
wisha U برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution U در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Vistory was dearly bought . U پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. U یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
jam session U اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
open U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
Perspex U خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
phenolic epoxy U خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com