English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
provide U میسر ساختن تامین کردن
provides U میسر ساختن تامین کردن
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to set a poem to music U اهنگ برای شعری ساختن
barrier material U مواد لازم برای ساختن موانع
buckhorn U استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمیبرند
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house). U این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
gasogene U مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
shook U : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
ablest U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
plantable lanceolata U استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمی رود
wire roll U نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
batcher U دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
bracket U رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
chromel U الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
wobble pump U پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
work up U ترکیب کردن ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
get U مجاب کردن ساختن
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
getting U مجاب کردن ساختن
building block principle U طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
serialised U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises U نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated U هم جنس کردن شبیه ساختن
fraternize U برادری کردن متفق ساختن
incapacitate U ناتوان ساختن محجور کردن
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
fructify U برومند کردن بارور ساختن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
fraternising U برادری کردن متفق ساختن
indicates U نمایان ساختن اشاره کردن بر
fraternized U برادری کردن متفق ساختن
fraternises U برادری کردن متفق ساختن
fraternised U برادری کردن متفق ساختن
assimilating U هم جنس کردن شبیه ساختن
fraternizes U برادری کردن متفق ساختن
indicated U نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicate U نمایان ساختن اشاره کردن بر
fraternizing U برادری کردن متفق ساختن
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
assimilate U هم جنس کردن شبیه ساختن
illuminate U درخشان ساختن زرنما کردن
trump up <idiom> U ساختن ،درمغز اختراع کردن
detect U کشف کردن نمایان ساختن
detected U کشف کردن نمایان ساختن
detecting U کشف کردن نمایان ساختن
detects U کشف کردن نمایان ساختن
admires U متحیر کردن متعجب ساختن
admired U متحیر کردن متعجب ساختن
discompose U مضطرب ساختن پریشان کردن
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
please U خشنود ساختن کیف کردن
illuminates U درخشان ساختن زرنما کردن
illuminating U درخشان ساختن زرنما کردن
frank U باطل کردن مصون ساختن
to bear with a person U باکسی ساختن یاسازش کردن
pt down U هرز اب ساختن منکوب کردن
franks U باطل کردن مصون ساختن
franking U باطل کردن مصون ساختن
reproducing U چاپ کردن دوباره ساختن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
reproduced U چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce U چاپ کردن دوباره ساختن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
franker U باطل کردن مصون ساختن
franked U باطل کردن مصون ساختن
pleases U خشنود ساختن کیف کردن
serialising U نوبتی کردن پیاپی ساختن
violate U بی حرمت ساختن مختل کردن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
destroy U ویران کردن نابود ساختن
destroying U ویران کردن نابود ساختن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
lanes U کوچه ساختن منشعب کردن
lane U کوچه ساختن منشعب کردن
subdue U مقهور ساختن رام کردن
subdues U مقهور ساختن رام کردن
subduing U مقهور ساختن رام کردن
surprize U متعجب ساختن غافلگیر کردن
entomb U دفن کردن مقبره ساختن
entombed U دفن کردن مقبره ساختن
entombing U دفن کردن مقبره ساختن
entombs U دفن کردن مقبره ساختن
tepefy U ولرم کردن ملول ساختن
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
violated U بی حرمت ساختن مختل کردن
violates U بی حرمت ساختن مختل کردن
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
agonise U معذب ساختن متاثر کردن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
reproduces U چاپ کردن دوباره ساختن
prepares U مهیا ساختن مجهز کردن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
tumify U اماس کردن متورم ساختن
to hammer out U ساختن بکوشش درست کردن
attracts U جذب کردن مجذوب ساختن
attracting U جذب کردن مجذوب ساختن
attracted U جذب کردن مجذوب ساختن
attract U جذب کردن مجذوب ساختن
surprises U متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise U متعجب ساختن غافلگیر کردن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
retard U کند ساختن معوق کردن
incapacitated U ناتوان ساختن محجور کردن
localizing U محلی کردن موضعی ساختن
perpetuated U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuates U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating U دائمی کردن جاودانی ساختن
internalizing U باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes U باطنی ساختن داخلی کردن
internalized U باطنی ساختن داخلی کردن
internalize U باطنی ساختن داخلی کردن
localizes U محلی کردن موضعی ساختن
emboss U مزین کردن پرجلوه ساختن
localize U محلی کردن موضعی ساختن
serialize U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized U نوبتی کردن پیاپی ساختن
incapacitates U ناتوان ساختن محجور کردن
serializes U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing U نوبتی کردن پیاپی ساختن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
incapacitating U ناتوان ساختن محجور کردن
localising U محلی کردن موضعی ساختن
internalising U باطنی ساختن داخلی کردن
internalises U باطنی ساختن داخلی کردن
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
oblige U وادار کردن مرهون ساختن
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
spellbind U مجذوب کردن مفتون ساختن
retards U کند ساختن معوق کردن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
improvise U انا ساختن تعبیه کردن
retarding U کند ساختن معوق کردن
improvises U انا ساختن تعبیه کردن
improvising U انا ساختن تعبیه کردن
internalised U باطنی ساختن داخلی کردن
perpetuate U دائمی کردن جاودانی ساختن
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
recess U موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
recesses U موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
engrave U گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
freezes U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freeze U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
illume U منور کردن روشن فکر ساختن
engraves U گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraved U گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
mirrors U دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
enable U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
mirrored U دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
cark U بار کردن غمگین ساختن یاشدن
mirror U دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
enables U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
located U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate U مستقر ساختن مکان یابی کردن
sennit U علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
sennet U علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
shedding U خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds U خون جاری ساختن جاری ساختن
shed U خون جاری ساختن جاری ساختن
deceleration time U زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
visualized U در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
visualizes U در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
visualises U در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
cook up <idiom> U اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
visualising U در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
visualizing U در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
traumatised U باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatises U باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatising U باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
fulcrum U تکیه گاه ساختن پایه دار کردن
traumatize U باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatized U باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatizes U باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
traumatizing U باضرب وجرح مشروب ساختن معذب کردن
visualised U در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
visualize U در پیش چشم نمودار کردن متصور ساختن
wattle U ترکه برای ساختن سبد ترکه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com