English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ineligible U فاقد شرایط لازم
unqualified U فاقد شرایط لازم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
unqulified U فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
Other Matches
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
dis qualified U فاقد شرایط
necessary conditions U شرایط لازم
makings U شرایط لازم
requirements U شرایط لازم
qualifications U شرایط لازم
qualified U دارای شرایط لازم
ineligibility U فقدان شرایط لازم
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
single track U فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
acentrous U فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
bindings U لازم الاجرا لازم
binding U لازم الاجرا لازم
sans U فاقد
ex U فاقد
frees U فاقد
freeing U فاقد
ex- U فاقد
scentless U فاقد بو
freed U فاقد
free U فاقد
anurous U فاقد دم
bankrupt of U فاقد
dis qualified U فاقد قابلیت
indiscreet U فاقد حس تشخیص
homely U فاقد جمال
incompetent U فاقد صلاحیت
unobtrusively U فاقد جسارت
unobtrusive U فاقد جسارت
antipathetic U فاقد تمایل
unmeet U فاقد صلاحیت
ad hoc U فاقد عمومیت
ametabolic U فاقد دگردیسی
ametabolous U فاقد دگردیسی
stolid U فاقد احساس
intestable U فاقد صلاحیت
inertialess U فاقد اینرسی
toom U فاقد لاغر
inertialess U فاقد لختی
incoordinate U فاقد حس همکاری
impassible U فاقد احساس
paratactic U فاقد روابط
shorthanded U فاقد کارگرکافی
exhaust bin level U فاقد موجودی
astomatal U فاقد دهان
stolidly U فاقد احساس
unmennerly U فاقد رفتارشایسته
acholous U فاقد صفرا
impersonal U فاقد شخصیت
without engagement U فاقد تعهد
lack U فاقد بودن
undocumented U فاقد ویزا
dishonest U فاقد امانت
unmannered U فاقد رفتارشایسته
without U انطرف فاقد
acholic U فاقد صفرا
lacked U فاقد بودن
acolous U فاقد اعضاء
inexpert U فاقد خبرگی
landlessness U فاقد زمین
burdened U فاقد حق تقدم
landless U فاقد زمین
lacks U فاقد بودن
visionless U فاقد دید
abulic U فاقد اراده
unthinking U فاقد قوهی تفکر
undocumented U فاقد مدارک قانونی
inexpessive U فاقد قوه فهماندن
moneyless economy U اقتصاد فاقد پول
intestate U فاقد وصیت نامه
unmans U فاقد مردانگی کردن
irretractile U فاقد قوه قبض
irretentive U فاقد قوه ضیط
one track U فاقد قوه ارتجاعی
fatherless U فاقد مولف معلوم
acheiria U فاقد قوهء لامسه
unman U فاقد مردانگی کردن
unmanning U فاقد مردانگی کردن
inerrancy U فاقد غلط و اشتباه
nonage U فاقد اهلیت قانونی
azoic U فاقد نشان زندگی
unnerves U فاقد عصب کردن
unnerving U فاقد عصب کردن
imperscriptible U فاقد اجازه نوشته
agamous U فاقد الت جنسی
asexual U فاقد خاصیت جنسی
denitrify U فاقد نیترات کردن
depersonalize U فاقد شخصیت کردن
stereotyped U فاقد نبوغ وابتکار
duty free U فاقد حقوق گمرکی
shapeless U فاقد شکل معین
untune U فاقد هم اهنگی کردن
unnerved U فاقد عصب کردن
unnerve U فاقد عصب کردن
systemoless U فاقد سیستم صحیح
unfeeling U بیحس فاقد احساسات
incapacitation U فاقد صلاحیت کردن
deaf U فاقد قوه شنوایی
deafest U فاقد قوه شنوایی
aplacental U فاقد جفت جنین
deafer U فاقد قوه شنوایی
morons U فرد فاقد رشد فکری
indign U فاقد شایستگی خشمگین کردن
cleanest U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleans U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
desexualize U فاقد قوه جنسی کردن
moron U فرد فاقد رشد فکری
abranchiate U فاقد برانشی یادستگاه تنفس
coreless induction furnace U کوره القائی فاقد هسته
desex U فاقد قوه جنسی کردن
inartistic U فاقد اصول هنری بی هنر
insolvent U فاقد توانایی پرداختن دیون
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
cleaned U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean U هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
color blind U فاقد حساسیت نسبت برنگ
non cohesive soil U خاکی که فاقد چسبندگی باشد
unaccounted U حساب نشده فاقد توضیح
achordata U جانوران فاقد ستون فقرات
visionless U فاقد حس بینش ومال اندیشی
inert U فاقد نیروی جنبش بیروح
tone-deaf U فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
undemonstrative U فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
albino U شخص فاقد مواد رنگ دانه
tone deaf U فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
albinos U شخص فاقد مواد رنگ دانه
He is only half a man . U مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
apteral U ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
despiritualize U فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
disbud U غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
the conditions U شرایط ان
terms U شرایط
termed U شرایط
term U شرایط
conditions U شرایط
terming U شرایط
zooflagellate U اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight U دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
average conditions U شرایط متوسط
bona fide U واجد شرایط
qualify U واجد شرایط
boundary conditions U شرایط مرزی
actude conditions U شرایط شدید
average conditions U شرایط عادی
conditions of contract U شرایط قرارداد
actude conditions U شرایط حاد
conditions of purchase U شرایط خرید
condition of readiness U شرایط امادگی
boundary conditions U شرایط حدی
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
conference terms U شرایط کنفرانس
conditions U شرایط اوضاع
ambient conditions U شرایط محیطی
eligible U واجد شرایط
requirements of the credit U شرایط اعتبار
delivery terms U شرایط تحویل
adverse factors U شرایط نامساعد
qualifies U واجد شرایط
admission requirements U شرایط پذیرش
fair play U شرایط برابر
competitive conditions U شرایط رقابت
tropical condition U شرایط گرمسیری
terms of trade U شرایط مبادله
plateau U شرایط پایا
plateaus U شرایط پایا
plateaux U شرایط پایا
terms of trade U شرایط معامله
terms of payment U شرایط پرداخت
qualification U وضعیت شرایط
qualification U واجد شرایط
terms and conditions U ضوابط و شرایط
sufficient conditions U شرایط کافی
standard conditions U شرایط متعارفی
qulifications U واجد شرایط
standard condition U شرایط استاندارد
stability conditions U شرایط ثبات
credit terms U شرایط اعتبار
spring conditions U شرایط بهاری
working conditions U شرایط کار
ball game U شرایط وضعیت
competition conditions U شرایط رقابت
conditions of use U شرایط کاربرد
suitable conditions U شرایط مناسب
usual conditions U شرایط معمول
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
tight spot <idiom> U شرایط سخت
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
ball games U شرایط وضعیت
terms of shipment U شرایط حمل
qualified U واجد شرایط
mutual terms U شرایط متقابل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com