Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 232 (628 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
corrupt
U
فاسد کردن
corrupted
U
فاسد کردن
corrupting
U
فاسد کردن
corrupts
U
فاسد کردن
spoil
U
فاسد کردن
spoiled
U
فاسد کردن
spoiling
U
فاسد کردن
spoils
U
فاسد کردن
vitiate
U
فاسد کردن
vitiated
U
فاسد کردن
vitiates
U
فاسد کردن
vitiating
U
فاسد کردن
ruin
U
فاسد کردن
ruining
U
فاسد کردن
ruins
U
فاسد کردن
addle
U
فاسد کردن
deprave
U
فاسد کردن
to be spoiled
U
فاسد کردن
to be off
[British E]
U
فاسد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
decay
U
فاسد شدن تنزل کردن
decayed
U
فاسد شدن تنزل کردن
decaying
U
فاسد شدن تنزل کردن
decays
U
فاسد شدن تنزل کردن
taint
U
ملوث کردن فاسد کردن
tainting
U
ملوث کردن فاسد کردن
taints
U
ملوث کردن فاسد کردن
spoil
U
فاسد کردن فاسد شدن
spoiled
U
فاسد کردن فاسد شدن
spoiling
U
فاسد کردن فاسد شدن
spoils
U
فاسد کردن فاسد شدن
antimateriel agent
U
عامل مخصوص فاسد کردن اماد
inquinate
U
فاسد یا پلید کردن
Other Matches
to be corrupt to the bones
<idiom>
U
تا مغز استخوان فاسد بودن
[کسی که ذاتا فاسد است]
abandoned
U
فاسد
corrupts
U
فاسد
rammish
U
فاسد
gamy
U
فاسد
villainous
U
فاسد
irregular
U
فاسد
reprobatory
U
فاسد
perverse
U
فاسد
defective
U
فاسد
corrupting
U
فاسد
immoral
U
فاسد
depraved
U
فاسد
untoward
U
فاسد
dissolute
U
فاسد
roue
U
فاسد
sinister
U
فاسد
peat
U
زن فاسد
corrupted
U
فاسد
vicious
U
فاسد
corrupt
U
فاسد
reprobate
U
فاسد
rotten
U
فاسد
putrid
U
فاسد
rantipole
U
فاسد
spoilt
U
فاسد
reprobates
U
فاسد
gamey
U
فاسد
sedition
U
فاسد
reechy
U
فاسد
peccant
U
فاسد
heretic
U
فاسد العقیده
heretics
U
فاسد العقیده
spoiler
U
فاسد سازنده
perishable
U
فاسد شدنی
foxed
U
فاسد شده
fox wood
U
چوب فاسد
rankly
U
بطور فاسد
depraver
U
فاسد کننده
putrefactive
U
فاسد کننده
decomposable
U
فاسد شدنی
degenerative
U
فاسد کننده
vilest
U
فاسد بداخلاق
viler
U
فاسد بداخلاق
invalid contract
U
عقد فاسد
tainted
U
فاسد دارایکیفیتپائین
invalid sale
U
بیع فاسد
incorruptible
U
فاسد نشدنی
imperishable
U
فاسد نشدنی
to go to the bad
U
فاسد شدن
harlot
U
فاسد الاخلاق
vendible
U
پولکی فاسد
harlots
U
فاسد الاخلاق
vile
U
فاسد بداخلاق
invalid
U
نامعتبر فاسد
eroding
U
فاسد شدن
eroded
U
فاسد شدن
viciously
U
بطور فاسد
rotter
U
ادم فاسد
disintegrate
U
فاسد شدن
vitiates
U
فاسد شدن
incorruptness
U
فاسد نشدگی
Adegenerate ( decadent ) race .
U
نژاد فاسد
vitiated
U
فاسد شدن
high
U
اندکی فاسد
highest
U
اندکی فاسد
highs
U
اندکی فاسد
erode
U
فاسد شدن
cankery
U
فاسد کننده
erodes
U
فاسد شدن
vitiate
U
فاسد شدن
addle
U
فاسد شدن
addle
U
گندیده فاسد
indecomposable
U
فاسد نشدنی
raking
U
بد اخلاق فاسد
rakes
U
بد اخلاق فاسد
disintegrating
U
فاسد شدن
rake
U
بد اخلاق فاسد
rotters
U
ادم فاسد
love alce
U
ادم فاسد
to be off
[British E]
U
فاسد شدن
vitiating
U
فاسد شدن
invalids
U
نامعتبر فاسد
to be spoiled
U
فاسد شدن
corrosive
U
فاسد کننده
disintegrates
U
فاسد شدن
vendable
U
پولکی فاسد
malady
U
فاسد شدگی بیماری
scurvied
U
دارای خون فاسد
perishable
U
کالای فاسد شونده
putrefied
U
پوسیدن فاسد شدن
nonperishable items
U
اقلام فاسد نشدنی
putridly
U
بطور گندیده یا فاسد
rancid
U
باد خورده فاسد
morbidly
U
بطور ناخوشی یا فاسد
deteriorating supplies
U
تدارکات فاسد شدنی
maladies
U
فاسد شدگی بیماری
perishable
U
کالای فاسد شدنی
consumable stores
U
مواد فاسد شدنی
perishable goods
U
کالاهای فاسد شدنی
you will spoil the child
U
بچه را فاسد خواهیدکرد
The decay of the teeth .
U
فاسد شده دندانها
putrefying
U
پوسیدن فاسد شدن
putrefies
U
پوسیدن فاسد شدن
putrefy
U
پوسیدن فاسد شدن
deteriorating supplies
U
اماد فاسد شدنی
crumblings
U
فاسد شده زوال یافته
putrescine
U
ماده سمی در گوشت فاسد
spoilsman
U
تباه کننده فاسد سازنده
ruining
U
از بین رفتن فاسد شدن
bomb cemetery
U
محل تجمع بمبهای فاسد
ruin
U
از بین رفتن فاسد شدن
Her morals are corruted .
U
اخلاقش فاسد شده است
ruins
U
از بین رفتن فاسد شدن
fixed supply
U
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
To decay . To go bad .
U
فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
weather beaten
U
در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
to have gone off
[British E]
U
فاسد شدن
[غذا]
[اصطلاح روزمره]
cankerous
U
وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
gangrene
U
فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
necrotic
U
دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
leaker
U
گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
The rotten apple injures its neigbours.
<proverb>
U
یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
duff
U
سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
durable goods
U
کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
to languish
U
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
gamey
U
دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
How do I notice when the meat is off?
U
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamy
U
دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
sepsis
U
مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
Best before:
U
تا این تاریخ مصرف شود :
[برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
To go bad . To rot . To spoilt .
U
خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
worm eaten
U
سوراخ شده فاسد شده
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
dry rot
U
پوسیدگی
[خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
go off
U
اب شدن فاسد شدن
perishable goods
U
کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com