English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
convenience food U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fudges U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudged U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudging U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudge U غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
duck soup <idiom> U آسان
effortlessly U آسان
piece of cake <idiom> U آسان
effortless U آسان
relaxed <adj.> U آسان گیر
easy-going <adj.> U آسان گیر
easygoing <adj.> U آسان گیر
easy <adj.> U آسان گیر
pushover U کار آسان
doddle U سهل-آسان
To take things easy(lightly) U کارها را آسان گرفتن
child's play U هر کار بسیار آسان
relaxed <adj.> U راحت [آسان گیر]
It is easier said than done . U گفتنش آسان است
easygoing <adj.> U راحت [آسان گیر]
easy <adj.> U راحت [آسان گیر]
easy-going <adj.> U راحت [آسان گیر]
highroads U راه آسان یا سر راست
highroad U راه آسان یا سر راست
It is easy for me. U برایم خیلی آسان است
dime a dozen <idiom> U آسان بدست آمدن ،عادی
It is quite easy when you get ( have ) the knack of it . U وقتیکه فن کار را بدانی آسان می شود
This is the easisrt way. U این آسان ترین راه است
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
There is nothing to it . U هیچ کاری ندارد ( بسیار آسان است )
hatches U پختن
shirr U پختن
grill U پختن
hatched U پختن
bakes U پختن
grills U پختن
grilling U پختن
hatch U پختن
cooks U پختن
fire a kiln U پختن
cooked U پختن
anneal U پختن
cook U پختن
baked U پختن
decoct U پختن
bake U پختن
opens U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opened U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
bouse U بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight U بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
To bake bread. U نان پختن
parboil U نیمه پختن
pot U در دیگ پختن
pots U در دیگ پختن
parboiled U نیمه پختن
parboiling U نیمه پختن
parboils U نیمه پختن
brick burning U پختن اجر
kiln U درکوره پختن
kilns U درکوره پختن
fire bricks U اجر پختن
To cook food. U غذا پختن
ragout U راگو پختن
potting U در دیگ پختن
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
braising U با اتش ملایم پختن
coddle U اهسته جوشاندن یا پختن
braises U با اتش ملایم پختن
coddled U اهسته جوشاندن یا پختن
coddling U اهسته جوشاندن یا پختن
coddles U اهسته جوشاندن یا پختن
nuke U با ریزموج یا میکروویو پختن
to build castles in the air U خیالات خام پختن
nukes U با ریزموج یا میکروویو پختن
nuking U با ریزموج یا میکروویو پختن
braise U با اتش ملایم پختن
braised U با اتش ملایم پختن
To cook a pottage for some one . <proverb> U آش براى کسى پختن .
to build castles in the air U هوس خام پختن
close aneal U باز پختن مسدود
escallop U گوش ماهی پختن
autoclave U بادیگ زودپز پختن
nuked U با ریزموج یا میکروویو پختن
concocts U ترکیب کردن پختن
concocting U ترکیب کردن پختن
concocted U ترکیب کردن پختن
concoct U ترکیب کردن پختن
portland cement kiln U کوره پختن سیمان
pressure cook U تحت فشار پختن
alimental U غذایی
dietetical U غذایی
mess U هم غذایی
alimentary U غذایی
trophic U غذایی
messes U هم غذایی
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
pot liquor U اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
frying U روی اتش پختن تهییج
fry U روی اتش پختن تهییج
fries U روی اتش پختن تهییج
greyhounds U در تاوه پختن غربال کردن
greyhound U در تاوه پختن غربال کردن
bake U پختن [نان و کیک غیره]
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . U ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
rationed U جیره غذایی
dieting U برنامه غذایی
dieting U رژیم غذایی
diets U برنامه غذایی
diets U رژیم غذایی
food chain U زنجیره غذایی
food chains U زنجیره غذایی
food web U شبکه غذایی
food pyramid U هرم غذایی
dieted U رژیم غذایی
dieted U برنامه غذایی
ration U جیره غذایی
regimens U پرهیز غذایی
regimen U پرهیز غذایی
nutritiveness U خاصیت غذایی
food poisoning U مسمویت غذایی
foodstuff U ماده غذایی
rations U جیره غذایی
foodstuffs U ماده غذایی
lymph U شیره غذایی
diet U برنامه غذایی
diet U رژیم غذایی
food program U برنامه غذایی
food preference U پسند غذایی
food deprivation U محرومیت غذایی
food dtufe stuff U ماده غذایی
food industries U صنایع غذایی
food packet U بسته غذایی
food perference U رجحان غذایی
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
to dress [food] U آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
to cook U پختن [مانند سوپ و نهار و شام]
micronutrient U عنصر غذایی کم مصرف
dietary U مربوط به رژیم غذایی
macronutrient U عنصر غذایی پر مصرف
grazing food chain U زنجیره غذایی چرندگان
Adulterated foodstuff. U مواد غذایی تقلبی
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
botulism U مسمومیت غذایی حاد
provision room U انبار مواد غذایی
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
dietetic U وابسته به رژیم غذایی
dietetics U برنامه ریزی غذایی
dailgy food allowance U جیره غذایی روزانه
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
to d. a chinken U شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
ration basis U مبنای محاسبه جیره غذایی
stirabout U غذایی شبیه اش جو جنب وجوش
nutrient U ماده مقوی از لحاظ غذایی
table of food equivalents U جدول ارزش جیره غذایی
nutrients U ماده مقوی از لحاظ غذایی
ration factor U ضریب اماد جیره غذایی
master menu U برنامه غذایی اصلی یکان
sitology U علم تغذیه ورژیم غذایی
scallops U گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
To work on someone کسی را پختن [از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
scallop U گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
snuffling U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge U درد کشیدن تیر کشیدن
agonise U زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges U درد کشیدن تیر کشیدن
ration scale U مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
malnutrition U تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
to have the munchies for something U یکدفعه هوس چیزی [غذایی] را کردن
self digestion U جذب خود بخود مواد غذایی
dietetics U فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
cure meat U نمک سود کردن مواد غذایی
master menu U لیست مبنای جیره غذایی اصلی
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
commissary store annex U شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
ration credit U تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
commissary U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissaries U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
In the long run fatty food makes your arteries clog up. U در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
k ration U بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
cereals U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereal U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
Zel-i Sultan vase U طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
dragged U کشیدن بزور کشیدن
drag U کشیدن بزور کشیدن
drags U کشیدن بزور کشیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com