English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fire fighting U عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
del credere U ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
levee en masse U عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
gall U حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls U حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
to triumph over the enemy U برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
radio deception U گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio countermeasures U اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
hit U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejecting U عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected U عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
enemy alien U طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
rejects U عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject U عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
divert action U عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
close with U اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close-up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up U نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
penetration U نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
breaching U رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
roll back U به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
espionage U جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
shadower U یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
holocaust U همه سوزی
heart ache U سینه سوزی
helium burning U هلیوم سوزی
hydrogn burning U ئیدروژن سوزی
holocausts U همه سوزی
thurification U بخور سوزی
pre ignition U پیش سوزی
self ignition U خود سوزی
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
fire insurance U بیمه اتش سوزی
fire alarm telegraph U تلگراف اتش سوزی
conflagrations U اتش سوزی بزرگ
fire control U جلوگیری از اتش سوزی
holocausts U اتش سوزی همگانی
holocaust U اتش سوزی همگانی
conflagration U اتش سوزی بزرگ
that is no bed of roses U اش دهن سوزی نیست
evasions U اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion U اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
firetrap U ساختمان مستعد اتش سوزی
that is no bed of roses U شیره گلو سوزی نیست
fire escape U خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
incendiary U سبب اتش سوزی ذوب کننده
fire escapes U خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
there is a fire opposites U در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
breached U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
identification friendly or foe U سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
breach U سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
petroleur U کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
disorganising U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track U تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
disorganised U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing U به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
factorage U حق العمل
brokage U حق العمل
brokerage U حق العمل
premiums U حق العمل
commission U حق العمل
commissioning U حق العمل
premium U حق العمل
commission fee U حق العمل
commissions U حق العمل
approach march U راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
end on U سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
reflex force U فشارعکس العمل
commissioners U حق العمل کار
reactional U عکس العمل
commission agent U حق العمل کار
reaction U عکس العمل
reactions U عکس العمل
factors U حق العمل کار
reactive effect U عکس العمل
responds U عکس العمل
responded U عکس العمل
respond U عکس العمل
commissioner U حق العمل کار
factor U حق العمل کار
prompt U عکس العمل
prompted U عکس العمل
factorage U حق العمل کاری
rough and ready U سریع العمل
prompts U عکس العمل
resilient U عکس العمل
out flank U دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
repelled U پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel U پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels U پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling U پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogies U تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey U تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogeys U تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
reflexes U عکس العمل غیرارادی
retaliation U عکس العمل متقابل
rapid U سریع العمل چابک
latency U دوره عکس العمل
reactions U انفعال عکس العمل
reflex U عکس العمل غیرارادی
n address instruction U دستور العمل با N نشانی
response U عکس العمل به دلیلی
commissioning U حق العمل مامور شدن
interaction U عکس العمل متقابل
factors U حق العمل کار نماینده
factor U حق العمل کار نماینده
commission U حق العمل مامور شدن
immediate action U عکس العمل فوری
commissions U حق العمل مامور شدن
responses U عکس العمل به دلیلی
actual instruction U دستور العمل واقعی
pseudoinstruction U شبه دستور العمل
reflex force U نیروی عکس العمل
transfer instruction U دستور العمل انتقال
reactor U عامل عکس العمل
armature reaction U عکس العمل ارمیچر
reactors U عامل عکس العمل
repercussion U عکس العمل واکنش
reflexology U عکس العمل شناسی
reaction time U زمان عکس العمل
on commission U بطورحق العمل کاری
background count U عکس العمل تشعشع
reaction U انفعال عکس العمل
modulus of subgrade reaction U ضریب عکس العمل
coefficient of subgrade reaction U ضریب عکس العمل
reaction curve U منحنی عکس العمل
reaction equation U معادله عکس العمل
reaction force U نیروی عکس العمل
struggling U مبارزه
struggled U مبارزه
struggles U مبارزه
fight U مبارزه
turn to U مبارزه
campaign U مبارزه
campaigned U مبارزه
bu U مبارزه
fights U مبارزه
campaigning U مبارزه
struggle U مبارزه
campaigns U مبارزه
kumite U مبارزه
commissions U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
shiping agent U حق العمل کار بارگیری کشتی
commissioning U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
reaction of support U عکس العمل تکیه گاه
commission U حق العمل کاری امانت فروشی
commission U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning U حق العمل کاری امانت فروشی
commissions U حق العمل کاری امانت فروشی
returning U مراجعت کردن عکس العمل
reacted U عکس العمل نشان دادن
reacting U عکس العمل نشان دادن
returns U مراجعت کردن عکس العمل
react U عکس العمل نشان دادن
reacts U عکس العمل نشان دادن
return U مراجعت کردن عکس العمل
returned U مراجعت کردن عکس العمل
battled U مبارزه ستیز
bravest U به مبارزه طلبیدن
braves U به مبارزه طلبیدن
challenger U مبارزه طلب
braving U به مبارزه طلبیدن
combats U مبارزه کردن
combating U مبارزه کردن
combated U مبارزه کردن
combat U مبارزه کردن
combativeness U مبارزه طلبی
sambon kumite U مبارزه سه ضربهای
braver U به مبارزه طلبیدن
braved U به مبارزه طلبیدن
brave U به مبارزه طلبیدن
defying U به مبارزه طلبیدن
defy U به مبارزه طلبیدن
defies U به مبارزه طلبیدن
defied U به مبارزه طلبیدن
budo U روش مبارزه
sensei U مبارزه مسابقهای
challengo U مبارزه کردن
class struggle U مبارزه طبقاتی
class struggle U مبارزه طبقهای
face down <idiom> U به مبارزه طلبیدن
defiance U مبارزه طلبی
challengers U مبارزه طلب
Anti – corruption campaign . U مبارزه با فساد
jousted U مبارزه کردن
jousting U مبارزه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com