Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
humoral pathology
U
علم ناخوشی شناسی که به موجب ان همه بیماریهارانتیجه فسادخلط هامیدانند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pathologically
U
از لخاظ ناخوشی شناسی ازروی علم ناخوشی شناسی
an intercurrent disease
U
ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
entomology
U
حشره شناسی
[حشره شناسی]
[جانور شناسی]
[رشته دانشگاهی]
psychbiology
U
علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics
U
زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
philological
U
وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
indisposedness
U
ناخوشی
unhealthiness
U
ناخوشی
invalidism
U
ناخوشی
illnesses
U
ناخوشی
illness
U
ناخوشی
diseases
U
ناخوشی
disease
U
ناخوشی
maladies
U
ناخوشی
pathogenetic
U
ناخوشی زا
morbidness
U
ناخوشی
had health
U
ناخوشی
ill health
U
ناخوشی
morbidity
U
ناخوشی
malady
U
ناخوشی
sicknesses
U
ناخوشی
sickness
U
ناخوشی
trichosis
U
ناخوشی مو
philology
U
زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
bacteriologic
U
مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
lateral meniscus
U
منیسک خارجی
[کالبد شناسی]
[زیست شناسی]
myopathy
U
ناخوشی ماهیچه
pathognomomical
U
نماینده ناخوشی
pathognomic
U
نماینده ناخوشی
pathogeny
U
پیدایش ناخوشی
diseases of this nature
U
اینگونه ناخوشی ها
mal de mer
U
ناخوشی دریا
morbific
U
ناخوشی اور
out break of a disease
U
شیوع ناخوشی
morbid anatomy
U
از لحاظ ناخوشی
dermatopathy
U
ناخوشی پوست
enteropathy
U
ناخوشی رودهای
microzym
U
میکرب ناخوشی
morbific
U
تولیدکننده ناخوشی
maldemer
U
ناخوشی دریا
estival
U
ناخوشی تابستانی
laryngopathy
U
ناخوشی خرخره
altitude sickness
U
ناخوشی ارتفاع
livers
U
ناخوشی جگر
liver
U
ناخوشی جگر
morbid
U
ویژه ناخوشی
hepatic disease
U
ناخوشی جگر
to be infected with disease
U
ناخوشی راواگیرکردن
diagnosis
U
تشخیص ناخوشی
diagnoses
U
تشخیص ناخوشی
impaludism
U
ناخوشی مردابی
spells
U
حمله ناخوشی
spelled
U
حمله ناخوشی
biliousness
U
ناخوشی زردابی
liver trouble
U
ناخوشی جگر
bulimy
U
ناخوشی گرسنگی
spell
U
حمله ناخوشی
immunogenetics
U
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
bunt
U
ناخوشی قارچی گندم
qualms
U
ناخوشی همه جاگیر
to swing the lead
U
خود را به ناخوشی زدن
pellagrous
U
دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
arthropathy
U
ناخوشی بند یا مفصل
pathogenesis
U
مبحث پیدایش ناخوشی
mycotic
U
دچار ناخوشی قارچی
sickleave
U
مرخصی بابت ناخوشی
psychopathic
U
وابسته به ناخوشی دماغی
psychiater
U
پزشک ناخوشی دماغی
paragrahia
U
ناخوشی غلط نویسی
unhealthy
U
ناخوش ناخوشی اور
qualm
U
ناخوشی همه جاگیر
pandemics
U
ناخوشی همه گیر
pandemic
U
ناخوشی همه گیر
immune from disease
U
مصون از گرفتن ناخوشی
contagion
U
سرایت ناخوشی واگیر
metastasis
U
جابجا شدن ناخوشی
morbidly
U
بطور ناخوشی یا فاسد
diagnostic
U
وابسته به تشخیص ناخوشی
epizootic
U
ناخوشی همه گیرحیوانی
foot rot
U
ناخوشی پا در گاو و گوسفند
pestilence
U
ناخوشی همه جاگیر
epidmic disease
U
ناخوشی همه جا گیر
laryngopathy
U
ناخوشی خشک نای
contagions
U
سرایت ناخوشی واگیر
illness faded her beauty
U
ناخوشی زیبایی اوراکاست
attack
U
اصابت یا نزول ناخوشی
cirrhosis
U
ناخوشی الکی جگر
he is liable to become sick
U
اماده ناخوشی است
attacks
U
اصابت یا نزول ناخوشی
attacked
U
اصابت یا نزول ناخوشی
hydropathic
U
وابسته به درمان کردن ناخوشی با اب
otological
U
وابسته به گوش یا ناخوشی هاان
pathognomic
U
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
nephritic
U
درمان کننده ناخوشی گرده
mycetoma
U
یکجور ناخوشی فرچی در دست و پا
pyretotherapy
U
معالجه ناخوشی بوسیله تولیدتب
idiopathy
U
علاقه خاص ناخوشی جداگانه
To pretend sickness(ignorance).
U
تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
hydrargyia or rism
U
مسموم شدگی از جیوه ناخوشی سیمابی
to i. the germs of a disease
U
میکربهای یک ناخوشی را به کسی تلقیح کردن
foot and mouth
U
یکجور ناخوشی واگیردار با تب در جانوران شاخدار
pathognomonic
U
وابسته بتشخیص ناخوشی شاخص مرض
karyology
U
هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
zoo ecology
U
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
the disease threatens to sprea
U
این ناخوشی خطر منتشر شدن دارد
framboesia
U
ناخوشی واگیرداری که درپوست سیاهان پیدامیشودواماسهایی میاورد
orthopaedy
U
معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
incurs
U
موجب
incur
U
موجب
causing
U
موجب
incurred
U
موجب
incurring
U
موجب
whereby
U
که به موجب ان
origin
U
موجب
origins
U
موجب
in conformity with
U
بر موجب
inducement
U
موجب
inducements
U
موجب
causes
U
موجب
cause
U
موجب
contributive
U
موجب
occasion
U
موجب
offeror
U
موجب
occasioned
U
موجب
contributory
U
موجب
occasioning
U
موجب
occasions
U
موجب
neurologic
U
وابسته به عصب شناسی یا پی شناسی
typology
U
گونه شناسی نوع شناسی
kinematics
U
حرکت شناسی جنبش شناسی
prosodemic
U
درباب ناخوشی ای که ازشخص به شخص دیگری انتقال می یابد
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
germtheory
U
فرض اینکه میکروب وسیله واگیره ناخوشی است
promibitive
U
موجب منع
scourger
U
موجب بلا
gratifying
U
موجب خوشنودی
effectuate
U
موجب شدن
to bring forth
U
موجب شدن
cuse of a
U
موجب وحشت
stumbling blocks
U
موجب لغزش
sperm
U
موجب ایجادچیزی
sperms
U
موجب ایجادچیزی
conducive
U
موجب شونده
ill fated
U
موجب بدبختی
entails
U
موجب شدن
entailing
U
موجب شدن
entailed
U
موجب شدن
entail
U
موجب شدن
give rise to
U
موجب شدن
stumbling block
U
موجب لغزش
pleasing
U
موجب مسرت
bring
U
موجب شدن
affording
U
موجب شدن
afforded
U
موجب شدن
afford
U
موجب شدن
bringing
U
موجب شدن
federal reserve system
U
سیستمی که به موجب ان
thorns
U
موجب ناراحتی
like a red rag to the bull
U
موجب خشم
affords
U
موجب شدن
brings
U
موجب شدن
thorn
U
موجب ناراحتی
pellagra
U
یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
ulcerative
U
موجب تولید زخم
drawing card
U
موجب جلب توجه
lactogenic
U
موجب ترشح شیر
hysteroid
U
موجب اختناق رحمی
smoke screen
U
موجب تاریکی وابهام
evincing
U
موجب شدن برانگیختن
suspensor
U
موجب تعلیق نگاهدارنده
resolutive
U
محلل موجب فسخ
hysterogenic
U
موجب اختناق رحمی
sufferance
U
سکوت موجب رضا
sidesplitting
U
موجب تشنج پهلوها
peristrephic
U
گرداننده موجب گردش
inotropic
U
موجب انقباض ماهیچه
incentives
U
اتش افروز موجب
evince
U
موجب شدن برانگیختن
evinces
U
موجب شدن برانگیختن
evinced
U
موجب شدن برانگیختن
incentive
U
اتش افروز موجب
pebrine
U
یکجور ناخوشی درکرم ابریشم که نشان ان دانههای فلفلی سیاه است
galvanist
U
متخصص تولید نیروی کهربایی با عمل شیمیایی یامعالجه ناخوشی با برق
motivate]
U
تحریک کردن موجب شدن
lutenize
U
موجب ایجاد جسم زرد
troubler
U
موجب تصدیع خاطر مزاحمت
silert gives consent
U
خاموشی موجب رضا است
haste makes waste
U
تعجیل موجب تعطیل است
inbreed
U
موجب شدن بوجود اوردن
reductase
U
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
suspensory
U
موجب تعویق بیضه بند
detractive
U
سبک کننده موجب کسرشان
flunks
U
چیدن موجب شکست شدن
effecturate
U
موجب شدن انجام دادن
motivated
U
انگیختن موجب و سبب شدن
scarecrow
U
ادمک سرخرمن موجب ترس
flunking
U
چیدن موجب شکست شدن
ignominious
U
موجب رسوایی ننگ اور
flunked
U
چیدن موجب شکست شدن
curiosity killed the cat
<idiom>
U
فضولی هم موجب دردسرمی شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com